تندآب و غلیان!
تحریریه جامعه نومیگویند روزی ملانصرالدین معروف صبحگاهان به طویله رفت تا آب و علفی به حیوانات بدهد، اما برنگشت. همسرش پس از مدتی به طویله رفت تا ببیند چه شده. ملا و گاو را دید که یکدرمیان به یکدیگر لگد میپرانند. پرسید این چه کار احمقانهای است که میکنی؟ ملا گفت: اوشروع کرد!
مناسبت ذکر این حکایت را با نقل بخشی از یک یادداشت انتقادی دلسوزانه از یک نویسنده محترم و ادیب برایتان روشن میسازیم تا به حرف خودبرسیم. او در انتقاد از اینکه" این روزها ملامت کردن روحانیت، تاختن به اعتقادات مردم و به سخره گرفتن مقدسات سکه رایج شده است و در این قصه تا آنجا پیش می رویم که بیرحمانه تمنای مرگ مردمان داریم و یا از ابتلاء برخی نگران که نمیشویم، اظهار خوشحالی هم میکنیم" مینویسد: "ما بر طبق کدامین موازین علمی باور دیگران را به سخره می گیریم که چرا گمان می کنند ضریح و حرم فلانکس ما را در برابر امراض بیمه میکند؟ اشتباه نکنید بنده به این موضوع اعتقادی ندارم و اینها را مغایر حتی اعتقادات و تعالیم دینی میدانم. به قول دوستی که میگفت اگر امام رضا در سال چند نفر را شفا میدهد، فلمینگ با آنتی بیوتیکش روزانه میلیونها نفر را از مرگ و یا ناخوشی نجات میدهد، باور دارم. اما سوالم این است چرا اثر باور قلبی در مداوای امراض را یکسره منکر میشوید و یا بر فرض درستی این رویکرد چرا با معتقدان آن با بدترین توهینها مواجهه مینمایید؟ آیا دشنام طریق رهانیدن انسانها از جهالت است؟ آیا طرد و تکفیر فقط از ناحیه وعاظ محکوم است و ما مجاز به آنیم؟....آی مدعیان علم و اندیشه، آی کسانی که به گمان خویش دم را غنیمت شمرده اید و ناکارآمدی اعتقادات مردمان را هویدا میکنید، آی نکوهشگران پرخاشگری که حتی ادب را فراموش کردهاید و گمانتان آن است که وقت وقت هجوم به عمامهداران مدعی هدایت خلقالله است..."
البته که حق با نویسنده است. هم در جزء و هم در کل. انتقاد درستی است و به قول همین نویسنده شیطان هم از این طریقت تبری میجوید، اما... اما یک نکته در این میان مغفول افتاده است: یورش و تمسخر و نفی، ابتدا از آن سو آغاز شد. هجوم به اعتقادات دیگران، انگ تفسیق و کفر زدن به آراء مردم، شیطانی خواندن رسوم و آداب آنها ، ابتدا از ناحیه همین بقول نویسنده عمامهداران مدعی شروع شد و چهل سال است بیوقفه ادامه دارد. آنچه از آن انتقاد شده است، به واقع واکنش جامعه از رفتاری چهلساله است، آنهم در حد زخم زبان و نه بیش. تا قبل از آن، در چند دههی پیش از انقلاب اسلامی کسی به دین و مذهب دیگری، به اعتقاد و مناسک همسایه، به رسم و آئین همشهری و به آداب قبیله دیگر کاری نداشت. کسی ضامن بهشت و جهنم دیگرینبود و دیگری هم بهشت و جهنم اورا به ریشخند نمیگرفت.
البته واقع آن است که گیردادن به آیین مردم ابداع حکومت ما نیست. صدها سال است که این مشکل وجود داشته است. سخره زاهدان ریایی، نقدخرقهپوشان، و حذر دادن از مفتیان منافق در زبان حافظ شیرازی که روزنامهنگار عصرخود بود، حاکی از وجود کمابیش همین بلا در اعصارگذشته است، منتهی در آن هنگام مفتیان و زهدفروشان حاکم نبودند که همه را به صلابه حکم خود بکشند وغالبا فقط با تحریک عوام کارخود پیش میبردند.
باری، آنچه در یادداشت موصوف از آن انتقاد میشود، عقدهگشایی عوام سرخورده از فریب، و ناراضی از زورگویی همانهایی است که دراین سالها نه فقط آراء و آداب و اعتقادات و شیوه زندگی میلیونها ایرانی را به سخره شیطانپرستی و آتشپرستی و چماق گناه و الحاد کوبیدهاند، بلکه تلاش کردهاند آن را به زور عوض کنند و به قول خودشان مردم را به جبر به بهشت ببرند. رفتار بیمنطق و سرشار از استهزای بخش عمدهای از جامعه در فضاهایی که میتوانند اظهار وجود کنند، جز با این که آن را واکنش از سرنفرت از رفتار طرف مقابل تفسیر کنیم توضیحی ندارد. نادانی هست، ولی واکنشی انسانی است که برای تغییر آن باید درکش کرد. وجهی نرمتر است از همان آتش زدن بانک و کیوسک پلیس...
خوب است کسانی که ماهیت این موضوع را میدانند منشاءاین نفرت را هم شناسایی کنند: اعماق اجتماع، ذهن دختران و پسران جوان، خاطر پریشان پدران فقیر و بیکار، و زنان ناشاد و دلمرده. میلیونها و میلیونها در شهرها و روستاها، که حکومت جز فقر و محرومیت و تحقیر شخصیت آنها آوردهای برایشان نداشته است. آنها را نمیتوان محکوم کرد. برای نصیحتشان، ابتدا باید بگوییم حق دارید از سلطه دلالانخرافات متنفر باشید، بعد باید تکرار کنیم که بلی، آن دلالان مقصرند و آلوده و مستحق سرزنش و نفی، و در پایان ادب نقد را به آنها عرضه کنیم.
در میانه مصیبت همهگیریبیماری و بریدهشدن راه نان به سفره میلیونها ایرانی گیرافتاده در حلقه آخر این فاجعه مارا سر ورود به این حاشیه نبود اگر بسیاری از صاحبنظران بساط نصیحت لهشدگان حکومت را پهن
نمیکردند. بدهی حکومت، حکومتگران، نظریهپردازان، مبلغان، مروجان و مباشران بیرحم، خشن و تندخوی ایدئولوژی و الگوهای حکمرانی به مردم بیش از آن است که توقع داشته باشیم امروز که نظام گفتمانی حکومت در گوشه رینگ گیر کرده جامعه نه با لگد و مشت که با طعن و طنزی غالبا لطیف شوخ حکومت پیش چشم او نیاورند. عامه مردم معمولا اعتقادات مذهبی معقول و متعادل و بیخرافهای دارند و ملانصرالدین هم نیستند، اما دارند به تلافی آنچه روایت حکومت از اعتقاد دینی بر سرشان آورده کیسهای به تن نظامفکری و آراء رسمیاش میکشند!
اما همه این بحثها درباره سطح و حاشیه مساله است. حرف اصلی ما این است که این غلیان، این کف، نشان از تندآبهایی خطرخیز در اعماق میدهد. اگر میشد به اهل فکر ایران هم نصیحتی داشت، این بود که به جای پیوستن به مجادلات جاری این روزها درباره علل و اسباب سماوی شیوع و آداب و ادویه مذهبی درمان این بیماری، لختی به پایان این دوره مهم گذار بیندیشند. نه به قطع، که به احتمالی قوی، کرونا دروازه عبور ما از وضعیت فعلی به موقعیتی متفاوت در ابعاد اجتماعی و سیاسی خواهد بود؛ سکتهای اقتصادی در پیش است که در ترکیب با گسیختگی هویتی و رنجش سیاسی، میوه تلخی به بار میدهد. ما در سالهای اخیر در حال انباشت فصل به فصل این پارامترها از جنبه کمی بوده و اندکی گدازه و دود حاکی از فوران کیفی آن را در آبانها و دیها دیده و فهمیدهایم سازمان اجتماعمان در مقابل فوران نهایی آن سپر و مدافعی ندارد. البته خردهچپهای آنارشیستمسلک حاضر در عرصه، معمولا فورا به میدان میآیند که این گونه توصیفها را تفسیر بهرای و مصادره به مطلوب کنند: خردهبورژوازی از جنبش تودهها میترسد و دنبال ناجی مستبد برای خلاصی از این حکومت است... اما به این تفسیرها وقعی نگذاریم. جامعه ما بیدفاع است ؛ فاقد سازمان اجتماعی زاینده همبستگی، سازمان دیوانسالارمتکی به قانون، نشستهبرخاکستر یک آرمان و تهیدست از تخیلآرمانی، و محروم از تصور و شمایلی از آینده خود است. نه میتواند عصیانگرانش را همراهی کند و نه توان هدایت و کنترل آنها را دارد. دست بسته است در برابر سیلی که میآید و جز تمسخر و لعن چیزی نمیتواند گفت.
درباره عواقب این موقعیت و علل و راه برونرفت از آن، جامعه نو از مدتها پیش هشدار داده و سخن گفته است. در واقع ما هم مثل اهل نظر زیاد حرف میزنیم، اما میدانیم در نهایت جز ترسیم آینده ای مخوف و صدور نصیحت به دوسوی معادله چیزی از آن در نمیآید. حالا میدانیم حتی وقتی تلاش میکنیم افق راهبردی را از مسائل روز و فیمابین این حکومت و این مردم فراتر ببریم ،به زمینی محکم و سامانی منطقی و عقلانی دست نمییابیم. اسم این موقعیت را #نازایی_سیاسی گذاشتهایم.