~High school~
Sany:)
جیمین:
روی صندلیم نشستم و نگاهم و به میز استاد دادم. مثل همیشه نیم ساعت تاخیر داشت. با باز شدن در،بچه ها نگاهشون و به در دوختن،با دیدن مدیر و مردی که پشت سرش بود ابروهام و بالا انداختم. برای ادای احترام از جامون پاشدیم که مدیر شروع کرد به حرف زدن.
×سلام به دانشجوهای کلاس،استادتون آقای کیم سان دیگه نمیتونن استادتون باشن و از امروز ایشون استادتون هستن،معرفی و میزارم خودشون انجام بدن،موفق باشین.
بعد از اینکه اون مرد پیر از کلاسمون بیرون رفت،نگاهم و به اون مرد که از امروز استادم بود دوختم،موهای بلند،چشمای درشتش که برق خاصی داشتن و دماغی که تنها به صورت اون میومد،لبای کوچیک و صورتی رنگش که هرکسی و برای چشیدنش وسوسه میکرد،باعث شد محو لباش بشم. با شنیدن صدای بمش،نگاهم و از لبای صورتیش گرفتم و به چشمای جدیش دوختم.
+سلام،جئون جونگ کوک هستم،استاد جدیدتون. امیدوارم خوب درساتون و بخونید و باهم به مشکلی بر نخوریم،خوشحال میشم خودتون و معرفی کنید. همه شروع کردن به معرفی کردن خودشون،وقتی نوبت به دخترا میرسید، با عشوه و ناز اسمشون و میگفتن ولی اون با همون صورت جدیش جوابشون و میداد. نوبت به من رسید. از جام بلند شدم و شروع کردم به معرفی کردن خودم.
-سلام،پارک جیمین هستم.
لبخند ملایمی تحویلم داد و با چشماش اشاره کرد تا بشینم.
+خوشبختم جیمین...خب کسی سوالی نداره؟..
یکی از همون دخترای هرزه از روی صندلیش بلند شد و گفت:
€ببخشید استاد شما با کسی تو رابطه هستین؟
استاد جئون اخمی کرد و بلند گفت:
-از کلاسم گمشو برو بیرون!اینجا جای هرزه ای مثل تو نیست!
اون دختر که اسمش جینا بود،با اخم کیفش و برداشت و از کلاس زد بیرون.
••••یک هفته بعد••••
یک هفته از اومدن جئون میگذشت. استاد جدی و سخت گیری بود. امتحاناشم مثل خودش پیچیده بودن. جواب سوالارو نوشتم و از روی صندلیم بلند شدم و به طرفش رفتم. برگه رو روی میزش گذاشتم و ادای احترام کردم.
-خسته نباشید استاد.
خواستم از کلاس بیرون برم که آروم گفت:
+بمون بعداز کلاس کارت دارم.
سری تکون دادم و راهم و به سمت حیاط دادم. روی زمین نشستم و کوله ام و روی پام گذاشتم. موچیایی که اومام برام درست کرده بود و از ظرف در آوردم و مشغول خوردنشون شدم.
+هی جیمین.
با شنیدن اسمم از زبون جئون نگاهم و به سمتش چرخوندم و از جام بلند شدم.
-بله استاد.
+بیا کلاس!
تقریبا دانشگاه خالی شده بود و دیگه شلوغی یک ساعت پیش و نداشت. یکی از موچی ها رو که نتونسته بودم بخورم و تو ظرف گذاشتم و بعد از بستن زیپ کولم به سمت کلاسم رفتم.
دوست داشتم بدونم باهام چیکار داره. وقتی رسیدم در باز بود،آروم وارد شدم و نگاهم و به نیم رخش دوختم که مشغول تصحیح کردن ورقه های بچه ها بود.
-کاری داشتین استاد؟
با شنیدن صدام نگاهش و از برگه ها گرفت و به من دوخت. از جاش بلند شد و به سمت در رفت. بعد از بستن در و قفل کردنش به سمت اومد.
-چ..چرا قفلش کردین؟؟
پوزخندی زد و قدماش و تندتر کرد. عقب عقب رفتم که پشتم به میزش برخورد کرد و باعث شد خم بشم. صورتش و نزدیک صورتم آورد و گفت:
+ازت خوشم اومده،با من قرار میزاری؟
چشمای گرد شدم و بهش دوختم، یه درصدم فکر نمیکردم گی باشه.
-م..من..
+تو چی؟
-من..منم ازتون خوشم اومده.
°°°°سوم شخص°°°°
جونگ کوک، لبخند عمیقی زد و دستش و پشت گردن پسر برد و لبای پفکیش و بین لباش گرفت .مک آرومی به لبای شیرین اون پسر زد و دست دیگه اش و از گردن تا ترقوه پسر کشید.
پسر کوچیک تر دستاش و روی شونه های جونگ کوک گذاشت و توی بوسه همراهیش کرد.
جونگ کوک با زبونش ضربه ای به دندون پسر زد، جیمین دهنش و باز کرد و جونگ کوک زبونش و توی تموم نقاط دهن جیمین چرخوند و در آخر مک محکمی به زبون پسرکش زد و ازش جدا شد. حالا لبای جیمین از شدت بوسه جونگ کوک متورم و سرخ تر از قبل شده بود. جونگ کوک وسایلای روی میز و پایین انداخت و جیمین و روی میز خابوند و خودش روش خیمه زد. سرش و وارد گردن پسر کرد و گردنش و بو کشید، بعد از چند لحظه کوتاه،مکای محکمی به گردن پسر زیرش میزد و أه و ناله های جیمین کل کلاس و پر کرده بود. جیمین دستاش و دور جونگ کوک حلقه کرد و با بالا بردن سرش، فضای بیشتری به جونگ کوک داد.
کوک بعد از آخرین گازی که گرفت، لیسی روی گردن موچی کیوتش زد و شروع کرد به در آوردن لباسای خودش و جیمین.
بعد از اینکه لباساشون و در آورد،زبونش و از فرق سینه جیمین تا پایین شکمش کشید که جیمین ناله دلربایی کرد.
-شروع..آه..شروع کن..
جونگ کوک سرش و بالا آورد و گفت:
+زود بیب.
روی صندلیش نشست و به جیمین چشم دوخت. جیمین از روی میز بلند شد و جلوی جونگ کوک نشست و دیکش بزرگش و تو دستش گرفت. دیکش و وارد دهنش کرد و مکای محکمی میزد. جونگ کوک از سر لذت موهای پسر رو توی مشتش گرفت ولی حواسش به اینم بود که موهای پسرکش درد نگیره.
جیمین سرعت کارش و بیشتر کرد و سرش و جلو عقب میکرد، جونگ کوک ناله بلندی کرد و قبل از اینکه به کام برسه سر پسر و بالا آورد و با ناله گفت:
+ب..بسه بیبی..
جیمین با دستش لباش و پاک کرد و منتظر به ددیش چشم دوخت.
+بشین رو پام.
جیمین سری تکون داد و دو زانو روی پای ددیش رفت.جونگ کوک دیکش و تو دسش گرفت و به سوراخ پسر مالوند.
-آه..ددی شروع کن.
جونگ کوک کل حجم دیکش و واردش کرد که جیمین جیغ بلندی از بزرگی دیک جونگ کوک زد. اشکاش از چشمای درشتش روی گونه هاش سر میخوردن.
کوک،دستش و دو طرف صورت جیمینش گذاشت.
-د..درش بیار ددی...ل..لطفا..
+هیس..الان عادت میکنی جیمینم..
کوک، سرش و جلو برد و بوسه ای روی اشکای بیبیش زد و کل صورت و حتی لباش و بوسه بارون کرد. آروم کمر پسر و بین دستای قدرتمندش گرفت و شروع کرد به ضربه زدن.
جیمین از درد و لذت ناله میکرد. نمیدونست باید بخاطر دردش گریه کنه یا به لذتی که بهش وارد میشد توجه کنه، جونگ کوک تو همین حال از جاش بلند شد و جیمین دستاش و دور گردن جونگ کوک حلقه کرد و سرش و تو سینه اش قایم کرد. جونگ کوک ایستاده ضربه میزد تا اینکه نقطه حساس جیمین و پیدا کرد.
-آه..فاک..همون..آه..همونجا..
+شت..
جونگ کوک پسر رو میز خابوند و ضرباتش و بیشتر کرد تا اینکه جیمین لرزید و به کام رسید.جونگ کوک سرعتش و بیشتر کرد و خودش و داخل موچیش خالی کرد.
جیمین با حس خالی شدن جونگ کوک ناله دیگه ای کرد و چشمام نیمه بازش و به استاد عاشقش دوخت.
جونگ کوک خم شد و بوسه ای روی موهای جیمین زد و گفت:
+تو بخواب،میبرمت خونم،دوست دارم بیبی.
جیمین لبخند بیجونی زد و قبل از اینکه چشماش بسته بشه با صدای آرومی گفت:
-منم دست دارم...
-Sany
تولدت مباررک آینی کیوتم💜💜