Hhh

Hhh


|جلوه های دادخواهی در ادبیات|


ادبیات قلمروی گسترده ای از مفاهیم اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و... را در بر می گیرد و از زمان های بسیار دور، وسیله ای برای ابراز عواطف و خواسته های گوناگون انسانی بوده و هست؛ به این ترتیب در شرایطی که جو غالب جامعه موضوعات و رویداد های خاصی را دنبال می کند، تاثیراتی از افکار و احساسات جمعی بر ذهن شاعران و نویسندگان آن عصر سایه می افکند.


پدیده ی ظلم و استبداد در همه ی ادوار و اعصار مسئله ای مهم و پایان ناپذیر بوده که به نظر می رسد تاثیر بسیاری بر آثار ادیبان آن دوران بر جای گذاشته است؛ برای مثال، در عصر مشروطه، شاعرانی مانند ملک الشعرای بهار سرشار از احساسات آزادی خواهانه و ظلم ستیزانه بودند و اشعاری چند در این باب سروده اند که از آن جمله است شعر مشهور فرخی یزدی که می گوید:

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی

دست خود ز جان شستم از برای آزادی

فرخی ز جان و دل می‌کند در این محفل

دل نثار استقلال جان فدای آزادی

حتی از زمان های بسیار قدیم تر شاعرانی مانند پروین اعتصامی مفاهیم دادخواهی را در شعر خود بازتاب داده اند:

بترس ز آه ستم دیدگان که در دل شب

نشسته اند که نفرین به پادشاه کنند


ظلم و نابرابری نه فقط در ابعاد سیاسی و در شکل بی عدالتی حاکمان نسبت به مردم، بلکه به اشکال مختلفی در زندگی اجتماعی انسان ها نقش بازی می کند و ادبیات با شگرد های هنری مختلف خود_مستقیم یا غیر مستقیم_این مفاهیم را مطرح می کند و گاهی صحبت کردن یا انتقاد از ظلم، در قالب ادبیات و بیان استعاره گونه ی آن اهمیتی بسیار پیدا میکند؛ به طوری که بعضا در قالب شعر و داستان و به زبان تمثیل، به آثاری بر می خوریم که رنگ و بوی ظلم ستیزانه و عدالت خواهانه دارند و می شود اعتراف کرد که تقریبا رگه هایی از دادخواهی را در شعر همه ی شاعران و نویسندگان معاصر یا قدیمی تر می توان مشاهده کرد. 


سعدی، حافظ، مولانا و... هر یک به نحوی مفهوم عدالت خواهی را در اشعار خود انعکاس داده اند و شاعرانی همچون فردوسی، این مفهوم را به دفعات متعددی در آثارشان به تصویر کشیده اند؛ داد و عدل در شاهنامه مفهومی عمیق و پرتکرار را دارد که از جنبه های مختلفی قابل بررسی است و در ابیات بسیاری این قبیل ترکیبات آمده است برای نمونه:

که اندر جهان داد گنج من است

جهان زنده از بخش و رنج من است

جهان سر به سر در پناه من است 

پسندیدن داد راه من است


شاملو در شعر "لعنت" خود، واژگانی را انتخاب و استفاده کرده است که روح استبداد و ظلم را، در نهایت زیبایی مجسم و خواننده را ترغیب به فرار از ظلم به عدالت می‌کند :

ای خداوندان خوف انگیز شب پیمان ظلمت دوست! 

تا نه من فانوس شیطان را بیاویزم

در رواق هر شكنجه گاه پنهانی این فردوس ظلم آئین،

تا نه این شب های بی پایان جاویدان افسوس پایه تان را من

به فروغ صد هزاران آفتاب جاودانی تر كنم نفرین،

ظلمت آباد بهشت گندتان را، در به روی من 

باز نگشائید!


رمان ها و داستان های بی شماری نیز در این باب نگارش یافته اند و نویسندگان همسو و هم قدم با شاعران، آثار برجسته ای را تولید کرده اند؛ برای مثال، نویسندگان معاصری چون هریت بیچر استیو در رمان کلبه ی عمو تام، علیه ظلم و نابرابری نژاد سفید پوست به نوعی خواهان عدالت و برابری می شود یا در رمان خوشه های خشم اثر جان استاین بک، محکومیت بی عدالتی به وضوح دیده می شود.


به طور کلی می توان گفت که ادبیات نه فقط در حوزه ی ادبیات پایداری، بلکه در تمام قلمرو های اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی و.. نیز عرصه ی مبارزه با ظلم بوده و به مفاهیم آزادی، عدالت و برابری،انصاف و ظلم، بیش از هر موضوع دیگری پرداخته است؛ به نحوی که این مفاهیم را در زمان ها و مکان های مختلف، در پاسخ به شرایط گوناگون اجتماعی به تصویر کشیده، راهکار هایی را در جهت مقابله با آن ارائه می دهد و تسلی ای بر روح دردمند مظلومان می شود.

Report Page