hhh
فصل دوم
اسرار زيارت
اسرار زيارت
هر يك از اعمال واجب و مستحبّ كه در دستورات دينى به انجام آن توصيه شده است، رقيقه و رمزى از حقايق عميقى است كه در وراى ظاهر آن عمل وجود دارد. به اين آموزهها و معانى عميق نهفته در دل اعمال، اسرار گفته میشود.
اگر هنگام عمل به هريك از دستورات دينى، سرّى از اسرار سلوك الى الله و رمزى از رموز سفر به جهان آخرت را كه عمل مزبور رقيقه و سايهاى از آنها است، انسان در نظر آورده و قصد كند، بهره واقعى آن عمل در نيل به قرب الهى و دستيابى به سعادت اخروى، نصيبش خواهد شد.
هر يك از اعمالى كه در طول زيارت اهلبيت علیهم السّلام انجام میشود نيز مظاهر رمزگونهاى از حالات درون سرشار از عشق و ارادت زائر است كه به آن اسرار زيارت گفته میشود. بهرهمندى وافر از آثار و بركات زيارت، منوط به شناخت اسرار مزبور و در نظر داشتن آنها هنگام انجام زيارت است. اكنون به بررسى و تبيين گوشههايى از اسرار موجود در برخى از ابعاد و اجزاى زيارت و آداب آن میپردازيم.
پيامبر و امام كيستند و به زيارت كه میرويم؟
نخستين نكته شايسته تأمّل و تفكّر در زيارت، اين است كه شخصى كه به زيارت وى میرويم كيست و چه مقام و مرتبتى در عالَم وجود دارد. به بيان ديگر پيامبر و امام كيستند و حقيقت وجودى آنها چيست؟
بايد عنايت داشت كه شناخت حقيقت وجودى پيامبر و امام بهتمامه، براى ما خاكيان و حتّى بسيارى از افلاكيان امرى است ناميسور و دست نايافتنى. چنان كه حضرت رضاعلیه السّلام فرمودند :وَ هُوَ بِحَيثُ النَّجمِ مِن اَيدِى المُتَناوِلينَ وَ وَصفِ الواصِفينَ... اَينَ العُقُولُ عَن هذا: امام همچون ستارهاى دور از دسترس اشخاص و فراتر از توصيف وصف كنندگان است... انديشههاكجا و شناخت حقيقت امام كجا؟ [1] و اميرالمؤمنين على علیه السّلام در مورد خود فرمودند :يَنحَدِرُ عَنِّى
السَّيلُ وَ لا يَرقى اِلَىَّ الطَّيرُ: هر فيض و بركتى كه در عالَم خلقت نصيب موجودات شده، از دامنه وجود من جارى گرديده است و هيچ پرنده تيز پروازى به قلّه وجود من راه پيدا نمیكند ( هيچ انديشه بلندى به عظمت من پى نمیبرد.) [2] و در زيارت جامعه كبيره
در مورد آن بزرگواران آمده است :فَبَلَغَ اللهُ بِكُم اَشرَفَ مَحَلِّ المُكَرَّمينَ وَ اَعلى مَنازِلِ المُقَرَّبينَ وَ اَرفَعَ دَرَجاتِ المُرسَلينَ، حَيثُ لا يَلحَقُهُ لاحِقٌ وَ لا يَفوُقُهُ فائِقٌ وَ لا يَسبِقُهُ سابِقٌ وَ لا يَطمَعُ فى اِدراكِهِ طامِعٌ: پس آن گاه خداوند شما را به شريفترين جايگاه اهل كرامت و برترين منزل مقرّبان و بالاترين مراتب پيامبران، نايل ساخت ؛ جايگاهى كه هيچ كس به آن نمیرسد و هيچ تفوّق يابندهاى بر آن تفوّق نمیيابد و هيچ سبقت جويندهاى بر آن سبقت نمیگيرد و هيچ طمع كنندهاى به درك آن طمع نميورزد. [3] اميرالمؤمنين علیه السّلام در مورد حقيقت نورانى اهلبيت علیهم السّلام فرمودند:
نَزِّلونا عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ وَ قُولوا فى فَضلِنا ما شِئتُم فَاِنَّكُم لا تَبلُغُونَ كُنهَ ما فينا وَ لا نَهايَتَهُ، فَاِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَد اَعطانا اَكبَرَ وَ اَعظَمَ مِمّا يَصِفُهُ واصِفُكُم اَو يَخطُرُ عَلى قَلبِ اَحَدِكُم... لا تَسُمُّونا اَرباباً وَ قُولوا فى فَضلِنا ما شِئتُم فَاِنَّكُم لَن تَبلُغُوا مِن فَضلِنا
كُنهَ ما جَعَلَهُ اللهُ لَنا وَ لا مِعشارَ العُشرِ: ما را از خدائى (استقلال در وجود و فاعليّت) پايينتر بدانيد و آنچه میخواهيد در فضيلت و برترىِ ما دادِ سخن دهيد (و به گمان خويش بلند پروازى كنيد) كه هر آينه به كُنه آنچه در ما وجود دارد و به نهايت مرتبتى كه داريم نخواهيد رسيد؛ زيرا خداى عزّ و جلّ هر آينه بزرگتر و عظيمتر از آنچه توصيف كنندگان شما وصف نمايند يا به قلب هر يك از شما خطور كند به ما عطا نموده است... ما را خدايان نخوانيد و آن گاه هرچه میخواهيد در فضيلت و برترى ما سخن بگوييد كه هرگز به كُنه آنچه خداوند براى ما قرار داده است و حتّى به يك دهم از ده يك آن، دست نمیيابيد.[4] و از همين رو بود كه پيامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به اميرالمؤمنين علیه السّلام فرمودند :يا عَلِىُّ ما عَرَفَكَ اِلاَّ اللهُ وَ اَنَا وَ ما عَرَفَنى اِلاَّ اللهُ وَ اَنتَ وَ ما عَرَفَ اللهُ اِلّا اَنَا وَ اَنتَ: اى على جز خدا و من، كسى تو را نشناخت و جز خدا و تو، كسى مرا نشناخت و جز من و تو، كسى خدا را نشناخت.[5]
با عنايت به احاديث فوق، كه در جوامع حديثى شيعه نظاير فراوانى دارد، مسلّم شد كه شناخت تمام عيار آن بزرگواران از دسترس ديگران خارج است و هر كس هرچه در فضيلت آنان داد سخن داده و به گمان خويش كلام را به اوج رسانده است، تنها درحدّ جلوهاى از جمال و كمال آن بزرگواران كه در آيينه فكر و دل او جاى گرفته است توانسته به توصيف پردازد و اين در حالى است كه جمال و كمال آنان عظيمتر از آن است كه بتمامه در آئينه فكر و دل ديگران جاى گيرد. شايد توصيفهاى ديگران در مورد آن والامقامان را بتوان به ترسيم شمايل و تمثالهايى كه نقّاشان از سيماى پيامبر و امامان بر بوم نقّاشى میكشند، تشبيه نمود. يعنى همانگونه كه نقّاشان در نهايت درجه توان خود تلاش میكنند كه زيباترين و ملكوتیترين سيمايى را كه در مخيّله اشان میگنجد، بر لوح نقاشى ترسيم نمايند؛ دانشمندان و انديشمندان نيز در نهايت مرتبه همّت خويش تلاش میكنند تا عاليترين فضيلتها و بلندترين كمالاتى را كه در فكرشان میگنجد، بر صفحه كتابها رقم زنند. امّا آن صورتها و اين توصيفها كجا و حقيقت آن بزرگواران كجا!
يكى از اشتباهات بزرگى كه جاهلان و معاندان، در رابطه با حضرات معصومين علیهم السّلام بدان دچار گشتهاند اين بوده است كه به حكم شباهت پيكر جسمانى آنان با بدن ديگران، آن بزرگواران را موجودى همانند ساير ابناء بشر پنداشتهاند. اين داورىِ حسگرايانه و پوزيتيويسمى، يعنى براساس پيكر جسمانى و بدن خاكى در مورد اولياى خدا قضاوت نمودن، خطاى بزرگى است كه نخستين بار به هنگام امر خداوند به سجده بر آدم، ابليس بدان دچار گشت و اَنَا خَيرٌ مِنهُ خَلَقتَنى مِن نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طينٍ: من از آدم بهترم زيرا مرا از آتش و او را از خاك آفريدى.[6] گفت و همين امر منشأ تمرّد او از فرمان الهى و طرد و لعن ابدى او از بارگاه ربوبى گرديد. نيز همين اشتباه، منكران پيامبر اسلام را به گفتن :ما لِهذَا الرَّسولِ يَأكُلُ الطَّعامَ وَ يَمشى فِى الاَسواقِ: اين ديگر چه پيامبريست كه غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟![7] واداشت . منشأ اين خطاها چيزى جز بر اساس ظاهر جسمانى، در مورد حقيقت اولياى خدا قضاوت كردن نبود.
بى شك آن كس كه بخواهد هدايت و دستگيرى بشر را عهده دار شود، بايد جامه بشرى بر تن كند و به رنگ و شكل بشر درآيد تا بتواند با آنان ارتباط برقرار كند و ديگران در نتيجه مجالست و مؤانست با وى، از او بهره ببرند و الگو بگيرند و به طريق سعادت و كمال هدايت شوند. لذا خداوند در پاسخ كسانى كه میگفتند چرا قرآن بر فرشتهاى نازل نشد و مَلَكى پيامبر نگرديد، فرمود: وَ لَو جَعَلنهُ مَلَكآ لَجَعَلنهُ رَجُلا وَ لَلَبَسنا عَليهِم ما يَلبَسونَ: اگر پيامبر را فرشتهااى قرار میداديم، او را به شكل مردى در میآورديم و همان جامه بشرى كه انسانها بر تن دارند بر او میپوشانديم.[8] از اينجا رمز اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثلُكُم:
همانا من بشرى همانند شما هستم.[9] كه پيامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به امر خدا، فرمودند نيزآشكار میشود. بر مبناى آنچه ذكر شد، خطاى آنان كه بر اساس پيكر ظاهرى، در مورد اولياى خدا به قضاوت میپردازند و به دليل شباهت جسمانى، گمان همتايى با آنان را در سر میپرورند، ظاهر گشت .
كار پاكان را قياس از خود مگير گر چه مانَد در نوشتن شير و شير
ديدهاى خواهم كه باشد شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباس
***
محمّد و آل محمّد صلوات الله عليهم اجمعين بنا به نصِّ فرموده آن بزرگواران، اسماى حُسنى و امثال علياى [10] حقّ متعال و جلوه تامّ اسماء و صفات الهى و وجه الله و آيينه تمامنماى حضرت حقّند.[11] لذا هر كه در اين
آيينهها بنگرد خدا را میبيند و هر كه به شناخت و معرفت آنان نايل شود به معرفة الله و شناخت خداوند نايل گشته است؛ چنانكه اميرالمؤمنين علیه السّلام فرمودند :معرفت من به نورانيّت، معرفت الله است و معرفت الله همان معرفت من به نورانيّت است.[12] و امام حسين علیه السّلام در پاسخ شخصى كه در مورد حقيقت معرفة الله از آن حضرت سؤال كرد، فرمودند: مَعرِفَةُ اللهِ مَعرِفَةُ اَهلِ كُلِّ زَمانٍ اِمامَهُمُ الَّذى يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ: معرفت و شناخت مردم هر زمان امام خويشتن را، معرفت خداست؛ همان امامى كه اطاعت و فرمانبرى از وى بر آنها واجب است.[13] و به فرموده پيامبراكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم اين بزرگواران همان عالي میباشند كه به فرموده قرآن، هنگامى كه خداوند به ملائكه امر به سجده بر آدم نمود و ابليس سر برتافت، مورد اين پرسش الهى قرار گرفت كه: أستَكبَرتَ أم كُنتَ مِنَ العالينَ؟[14] : آيا دچار خود بزرگ بينى شدى و تكبّر ورزيدى يا اينكه از عالين بودى (كه مقامشان بالاتر از آن است كه بر آدم سجده كنند.)[15] اين بزرگواران از همه مخلوقات، حتّى پيامبران اولوالعزم و ملائكه مقرّب الهى افضلند[16] و اولوالعزم شدن برخى از پيامبران و مقرّب شدن بعضى از ملائكه، ناشى از اين بود كه توانستند بار معرفت و محبّت اين والامقامان را متحمّل شوند.[17] همان بزرگوارانند كه در تجلّى
حضرت حقّ و خلقت موجودات، نخستين جلوه و اوّلين آفريدهاند [18] و آن گاه كه نه عالَمى بود و نه آدمى، آنان وجود داشتند و به تسبيح خداوند مشغول بودند و آن هنگام كه خداوند متعال ملائكه را آفريد، براى اينكه ملائكه به سبب عظمت و نور آن بزرگواران، ايشان را خداى نپندارند، آنان در برابر ملائكه به تسبيح خداوند پرداختند و اين گونه خدا را به ملائكه معرّفى نمودند و تسبيح را به آنان آموختند.[19] و اگر جبرئيل امين علیه السّلام حامل علوم الهى و درسآموز پيامبران شد، تنها غورهاى از باغ علوم و معارف آنان چشيد و بدان مرتبت نايل گرديد.[20] و هم او بود كه نخستين درس معرفت را از محضر اميرالمؤمنين علیه السّلام آموخت.[21] و چنانند كه پيامبراكرم 6 فرمودند :كُنتُ نَبِيّآ وَ آدَمُ بَينَ الماءِ وَ الطّينِ: من پيامبر بودم در حاليكه هنوز حضرت آدم علیه السّلام بين آب و گِل بود (و خلقتش پايان نيافته بود.)[22] و اميرالمؤمنين علیه السّلام فرمودند :كُنتُ وَلِيًّا وَ آدَمُ بَينَ الماءِ وَ الطّينِ: من ولىّ بودم در حالى كه حضرت آدم علیه السّلام بين آب و گِل بود.[23]
بودم آن روز من از طايفه دُرد كشان كه نه از تاك نشان بود و نه از تاك نشان
و هم آنان بودند كه خداوند گِل آدم را به دست آنها سرشت چنانكه خود فرمود: خَمَّرتُ طينَةَ آدَمَ بِيَدى: من گِل حضرت آدم را با دست خويش تخمير نمودم.[24] و اميرالمؤمنين علیه السّلام فرمودند :اَنَا يَدُ اللهِ: دست خدا منم.[25]
همان بزرگوارانند كه جهان آفرينش به بركت آنان آفريده شد، چنانكه خداوند به پيامبر اكرم 6 فرمود: لَولاكَ لَما خَلَقتُ الاَفلاكَ وَ لَولا عَلِىٌّ لَما خَلَقتُكَ وَ لَولا فاطِمَةُ لَما خَلَقتُكُما: اگر تو نبودى عالَم را نمیآفريدم و اگر على نبود تو را نمیآفريدم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را نمیآفريدم.[26] و[27] و هم ايشانند كه فرمودند: نَحنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الخَلقُ بَعدُ صَنائِعُنا: ما ساخته پروردگارمان هستيم و پس از آن، خلايق ساخته ما هستند.[28] و در مورد ايشان است كه : بِكُم فَتَحَ اللهُ وَ بِكُم يَختِمُ: خداوند آفرينش را با شما (به وسيله شما) آغاز كرد و با شما (به وسيله شما) خاتمه میدهد. [29]
همانانند كه واسطه فيض وجود و كمالات وجود، بين خداوند و مخلوقاتند و از هستى و كمالات هستى، هرچه به مخلوقات رسيده، از مجراى وجود آن بزرگواران رسيده است و در نتيجه همانانند كه ثبات و بقاى عالَم به وجود آنها وابسته است و اگر نباشند همه عالَم نابود میشود. چنانكه امام سجّاد علیه السّلام فرمودند: نَحنُ الَّذينَ بِنا يُمسِكُ اللهُ السَّماءَ اَن تَقَعَ عَلَى الاَرضِ اِلّا بِاِذنِهِ وَ بِنا يُمسِكُ الاَرضَ اَن تَميدَ بِاَهلِها وَ بِنا يُنَزِّلُ الغَيثَ وَ يُنشِرُ الرَّحمَةَ وَ يُخرِجُ بَرَكاتَ الاَرضِ وَ لَو لا ما فِى الاَرضِ مِنّا لَساخَت بِاَهلِها: ما كسانى هستيم كه خدا آسمان را به وسيله ما نگاه میدارد تا جز به اذن او بر زمين نيفتد و بوسيله ما زمين را از اين كه بر اهلش مضطرب گردد، نگاه میدارد و به واسطه ما باران را فرو میفرستد و رحمت را میگستراند بركتهاى زمين را بيرون میآورد و اگر كسى از ما در زمين نبود، زمين اهل خود را فرو میبرد.[30] وبه بركت وجود آن بزرگواران است كه خداوند خلايق را روزى میدهد.[31]
همان بزرگوارانند كه خليفه و قائم مقام خداوند در امر فرمانروايى و اداره عالَم خلقتند، چنان كه امام صادق علیه السّلام فرمودند :اِرادَةُ الرَّبِّ فى مَقاديرِ -0اُمورِهِ تَهبِطُ اِلَيكُم وَ تَصدُرُ مِن بُيوتِكُم: اراده پروردگار در تقدير امور جهان آفرينش، به سوى شما فرود میآيد و از خانههاى شما براى مخلوقات صادر میشود.[32] و همچون روحى در پيكر عالَم، مدبّر و مدير مُلك و ملكوت جهانند و همه موجودات عالَم در برابر اراده آنان رام و تسليمند. چنانكه امام هادى علیه السّلام فرمودند :ذَلَّ كُلُّ شَىءٍ لَكُم: همه چيز در برابر شما تسليم و رام است.[33]
همان بزرگوارانند كه به عنايت الهى، حاضر در همه عالَم و عالِم بر همه سرّ و علن و واقف بر گذشته و حال و آينده و نظارهگر مُلك و ملكوت هستیاند.[34] همانانند كه مرگ و غيبت در مورد آنان مصداق ندارد و به اراده حضرت حقّ، هميشه زنده و همه جا حاضرند. چنانكه اميرالمؤمنين علیه السّلام فرمودند: اِنَّ مَيِّتَنا لَم يَمُت وَ غائِبَنا لَم يُغَب وَ اِنَّ قُتَلانا لَن يُقتَلوا: هر آينه مرده ما نمیميرد و غايب ما غايب نمیباشد و هر آينه كشتههاى ما هرگز كشته نمیشوند.[35]
همان بزرگوارانند كه خداوند در عرصه قيامت، همه امور را به آنان میسپارد و تمامى خلايق به محضر آنان احضار میشوند و در پيشگاه آنان حسابرسى میگردند و هم آنانند كه جواز عبور بر صراط را صادر میكنند و بهشتيان را به جنّت و دوزخيان را به جهنّم راهى میسازند. چنانكه امام هادى علیه السّلام فرمودند: اِيابُ الخَلقِ اِلَيكُم وَ حِسابُهُم عَلَيكُم: بازگشت خلق به سوى شما و حسابرسى آنان بر عهده شماست.[36] و اميرالمؤمنين علیه السّلام فرمودند: اَنَا قَسيمُ الجَنَّةِ وَ النّارِ: من تقسيم كننده بهشت و دوزخم.[37]
محمّد و آل محمّد صلوات الله عليهم اجمعين، همان خزانه داران علم پروردگار و برخورداران از علوم موهبتى الهى و تنها راسخان در علم و آگاهان بر مقصود خداوند از الفاظ وحى و تبيين كنندگان حقيقت كتاب الهى و شارحان معصوم دين خدايند.[38] و قول و فعلشان بر همگان حجّت است و معيار و ميزان دين و ديندارىاند، به گونهاى كه هر كس از آنان پيش افتد و هر كه از آنان عقب بماند به گمراهى دچار شده و غرق درياى ضلالت گشته و هركس به آنان بپيوندد و از ايشان تبعيّت نمايد اهل نجات و سعادت دو جهانى است.[39]
هم آنان معلّمان و آموزش دهندگان حقايق دين خدا و مبلّغان و مروّجان آيين اسلامند[40] و راهبر و رشد دهنده انديشهها و اسوه و الگوى عملى انسانهاى طالب فضيلتند.
هم ايشان حاكمان و اداره كنندگان به حقِّ جامعه اسلامى و پياده كنندگان شايسته نظام و احكام الهیاند.[41]
آن بزرگواران جلوهگاه تمامى زيباییهاى اخلاقى و متخلّقان به اخلاق الهى و تزكيه كنندگان روح و جان تشنگان كمال و وارستگياند.
در سير معنوى و سلوك الى الله، هم آنان دستگير مؤمنان و راهبر و مددرسان از راه باطن به سالكان میباشند.
هم آنانند كه محبّت و دوستي9شان و ولايت و فرمانپذيرى از ايشان، شرط قبولى طاعات و عبادات مؤمنان و رمز سعادت و نيك بختى دنيوى و اخروى انسانهاست و بی محبّت و ولايت آن بزرگواران، هيچ طاعت و عبادتى در درگاه الهى پذيرفته نمیشود[42] و هيچ رستگارى و فلاحى نصيب بندگان نمیگردد.
و هم آنانند كه امام هادى علیه السّلام در شأن ايشان فرمودند: فَالرّاغِبُ عَنكُم مارِقٌ وَ اللّازِمُ لَكُم لاحِقٌ وَ المُقَصِّرُ فى حَقِّكُم زاهِقٌ... مَن والاكُم فَقَد والَ اللهَ وَ مَن عاداكُم فَقَد عادَ اللهَ وَ مَن اَحَبَّكُم فَقَد اَحَبَّ اللهَ وَ مَن اَبغَضَكُم فَقَد اَبغَضَ اللهَ وَ مَنِ اعتَصَمَ بِكُم فَقَدِ اعتَصَمَ بِاللهِ ... سَعَدَ مَن والاكُم وَ هَلَكَ مَن عاداكُم وَ خابَ مَن جَحَدَكُم و ضَلَّ مَن فارَقَكُم وَ فازَ مَن تَمَسَّكَ بِكُم وَ اَمِنَ مَن لَجَاَ اِلَيكُم وَ سَلِمَ مَن صَدَّقَكُم وَ هُدِىَ مَنِ اعتَصَمَ بِكُم. مَنِ اتَّبَعَكُم فَالجَنَّةُ مَأويهُ وَ مَن خالَفَكُم فَالنّارُ مَثويهُ وَ مَن جَحَدَكُم كافِرٌ وَ مَن حارَبَكُم مُشرِكٌ وَ مَن رَدَّ عَلَيكُم فى اَسفَلِ دَرَكٍ مِنَ الجَحيمِ. اَشهَدُ اَنَّ هذا سابِقٌ لَكُم فيما مَضى وَ جارٍ لَكُم فيما بَقِىَ:
هركس از شما رويگردان و به ديگران راغب باشد، از دين خارج شده و هركس ملازم و همراه شما باشد، به حقّ رسيده و هركس در باور به كمالات شما كوتاه بيايد و در اداى حقّ شما كوتاهى كند، نابود شده است... هر كس پذيراى ولايت شما شد، ولايت خدا را پذيرا شده و هركس به دشمنى شما برخاست، به دشمنى خدا برخاسته و هر كس شما را دوست داشت، خدا را دوست داشته و هر كس كينه شما را در دل داشت، كينه خدا را در دل داشته و هر كس به دامان شما چنگ زد، به دامان خدا چنگ زده است... هركس پذيراى ولايت شما شد، به سعادت دست يافت و هركس به دشمنى شما برخاست، هلاك شد و هركس به انكار شما پرداخت، نوميد شد و هركس از شما جدا شد، به گمراهى افتاد و هركس به شما پيوست، كامياب شد و هركس به شما پناه برد، امنيّت يافت و هركس شما را تصديق نمود، به سلامت ماند و هركس به دامان شما چنگ زد، به هدايت راه يافت. هركس از شما پيروى كرد، جايگاهش بهشت است و هركس با شما مخالفت كرد، قرارگاهش دوزخ است و هركس به انكار شما پرداخت، كافر است و هركس به كارزار با شما برخاست، مُشرك است و هركس حكم شما را ردّ كرد، در عميقترين ژرفاى دوزخ جاى دارد. گواهى میدهم اين مقامات در گذشته براى شما وجود داشته و در آينده نيز براى شما برقرار خواهد بود.[43]
تمامى آنچه تا كنون گفته شد، اندكى از بسيار و ذرّهاى از خروارِ فضائل بیشمار آن بزرگواران است و آنچه خود آن بزرگواران هستند با آنچه برشمرديم فاصلهاى غير قابل تصوّر دارد. عدم ظرفيّت و توان فكرى لازم در اكثريّت، و وجود احتمال مبتلا شدن امّت به غلوّ، سبب شد كه اهلبيت علیهم السّلام بسيارى از حقايق را در مورد مقامات خود ناگفته گذارند. چنانكه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به اميرالمؤمنين علیه السّلام فرمودند :يا عَلِىُّ لَولا اَنَّنى اَشفَقُ اَن تَقُولَ فِيكَ طَوائِفٌ مِن اُمَّتى ما قالَتِ النَّصارى فِى المَسيحُ عيسَى بنِ مَريَمَ، لَقُلتُ فيكَ اليَومَ مَقالا لا تَمُرُّ بِمَلاَ ءٍ مِنَ النّاسِ اِلّا وَ اَخَذوا التُّرابَ مِن تَحتِ قَدَمَيكَ: اى على، اگر نبود كه میترسم آنچه را مسيحيان در مورد مسيح، عيسى فرزند مريم گفتند [44] ، گروهى از امّت من در مورد تو نيز بگويند، امروز در مورد تو سخنى میگفتم كه بر هيچ جمعيّتى نمیگذشتى مگر اينكه خاك زير قدمهايت را ]به تبرّك [بر ميداشتند.[45]
درك و هضم عقلى و باور به مقاماتى كه به استناد احاديث اهلبيت علیهم السّلام ذكر شد، گرچه كارى بس دشوار و خطير و صعب و مستصعب است[46] ، امّا تماماً با مبانى فلسفه الهى و عرفان نظرى، قابل تبيين و اثباتند و در اثر دور بودن بشر عادى از آن كمالات و مقامات، نبايد گمان غلوّآميز و خرافه گونه بودن بر آنها برد.
در برابر اين اسطورههاى كمال و جمال و اين آئينههاى تمام نماى خداى متعال، آنچه انسانيّت و فضيلت و عقل و دل و انديشه و احساس، به همه انسانها حكم میكند، تكاپو و تمنّاى شناخت و معرفت بيشتر آنان و باور و يقين به مقامات والاى ايشان از يك سو، محبّت و دلدادگى و عشق و سرسپارى در برابر آنان از سوى ديگر، ولايت و فرمانبردارى و اطاعت و دنبالهروى از ايشان از ديگر سو، اقتدا و الگوپذيرى و تأسّى و الهامگيرى از آنان از جانب ديگر، و تعلّم و يادگيرى و استضائه و فراگيرى از محضر ايشان از ديگر جانب، میباشد.
اميد است به فضل و توفيق الهى و با عنايت و الطاف آن بزرگواران، اين همه نصيب نگارنده و شما خواننده عزيز شود.
عنايت به آنچه در اين بخش ذكر شد، زائر را تا حدودى به اين حقيقت آگاه میسازد كه قصد ديدار چه كسى را كرده و در صدد تشرّف به محضر كيست و چه والامقام عظيمالقدرى به او اجازه حضور داده است.
[1]ـ صدوق، الامالى و المجالس، مجلس 97، ص .539
[2]ـ نهج البلاغه، خطبه سوم.
[3]ـ محدّث قمى، مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.
[4]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 26، ص 1، حديث .1
[5]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 39، ص 84 و رجب البرسى، مشارق انوار اليقين، ص 112
[6]ـ سوره اعراف، آيه .12
[7]ـ سوره فرقان، آيه .7
[8]ـ سوره انعام، آيه .9
[9]ـ سوره كهف، آيه .110
[10]ـ عبد على بن جمعه، تفسير نور الثّقلين، ذيل آيه 180 سوره اعراف.
[11]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 24، ص 191 تا .203
[12]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 26، ص .1
[13]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 5، ص .312
[14]ـ سوره ص، آيه .75
[15]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 26، ص .346
[16]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 26، ص 267 و .335
[17]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 26، ص 267 و .346
[18]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 57، ص .193
[19]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 26، ص .335
[20]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 26، ص .94
[21]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 26، ص 3 و 16 و ج 25، ص .360
[22]ـ فيض كاشانى، كلمات مكنونه، كلمة فيها اشارةٌ الى النبوة و الولاية، ص .186
[23]ـ همان.
[24]ـ احسائى، عوالى اللئالى، ج 4، ص .98
[25]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 24، ص .194
[26]ـ نمازى، مستدرك سفينة البحار، ج 3، ص 334 و احاديثى با همين مضمون :صدوق،كمال الدين، باب 23، حديث 4 و على الحسينى الميلانى، خلاصة عبقات الانوار، ج 4، ص59 و حاكم نيشابورى، شواهد الحقّ، ص .139
[27]ـ توجّه به اين امر كه عصمت، باطن ولايت، و ولايت، باطن نبوّت است؛ و در نتيجه،عصمت مطلقه فاطميّه، باطن و زمينه ساز ولايت كلّيّه علويّه، و ولايت كلّيّه علويّه، باطن و زمينه ساز نبوّت ختميّه محمّديّه است؛ به درك سرّ اين حديث شريف كمكمىكند.
[28]ـ طوسى، غيبت، ص 173 و حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 16، ص .161
[29]ـ محدّث قمى، مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.
[30]ـ ابراهيم جوينى شافعى، فرائد السّمطين، ص 45، ح .11
[31]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 23، ص .19
[32]ـ محدّث قمى، مفاتيح الجنان، زيارت مطلقه امام حسين 7، زيارت اوّل.
[33]ـ محدّث قمى، مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره .
[34]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 26، ص 109 و .137
[35]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 26، ص .1
[36]ـ محدّث قمى، مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.
[37]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 39، ص .193
[38]ـ عبد على بن جمعه، تفسير نور الثّقلين، ذيل آيات 7 سوره آل عمران و 43 سوره نحل و7 سوره انبياء و نهج البلاغه، خطبه .144
[39]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 25، ص .320
[40]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 23، ص 172 تا .228
[41]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 23، ص 283 تا 304 .
[42]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 68، ص .333
[43]ـ محدّث قمّى، مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.
[44]ـ مسيحيان، حضرت عيسى 7 را خدا (سوره مائده، آيات 17 و 72) پسر خدا (سورهتوبه، آيه 30) و جزيى از خدا (سوره مائده، آيات 73 و 116) خواندند.
[45]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 21، ص 79 و 82، و ج 25، ص .284
[46]ـ مجلسى، بحار الانوار، ج 26، ص .274