hard sex💧

hard sex💧

@JKTHWORLD

محکم به دیوار کوبیدش و دستاشو زیر رونای پسر قفل کرد و تهیونگ از گردنش گرف تا نیوفته.

_آههه..کوک...تندتر!

+خوبه؟دوسش داری بیبی؟بهم بگو.. زود باش

_ا..اره خیلی..خوبه

تهیونگ لب پایینشو به دندون گرفت و با نگاه خمارش به مردش خیره شد.

موهای بلندش روی صورتش ریخته بود و هعی لبشو با زبونش خیس میکرد و باعث میشد ضربان قلب پسر ازینی که هست تندتر بشه.

با ضربه ای که جونگکوک به نقطه حساسش زد کمرشو از دیوار فاصله داد و جیغ بلندی از بین لب هاش خارج شد.

_آهههههه کوک...ه-همونجا..فاک عالیه آهه

جونگکوک هیسی کشید و بعد سرشو جلو برد تا لبای معشوقه شو ببوسه.

ته با برخورد لب های مردش ناله ی ریزی کرد و چشماشو بست.

این پوزیشنی که داشتن فضا رو بیشتر براشون تحریک کننده میکرد.

شلخته هم دیگه رو میبوسیدن و صداش با صدای برخورد بدن هاشون بهم قاطی شده بود.

جونگکوک حس میکرد نزدیک ارضا شدنه ولی نمیخواست سکسشونو به این زودی تموم کنه!

ضرباتشو محکم تر تو سوراخ نبض دار تهیونگ زد و بعد از چند لحظه لذت تمام وجودشو پر کرد.

خودشو از داخل پسر درآورد و به چهره خیس عرقش خیره شد.

ته با حس مایع داغ همسرش تو بدنش و بعد جاری شدن اون از سوراخش ناله ای کرد و همونطور که نفس نفس میزد گفت:

_کوک...عالی بود...

+هنوز تموم نشده بیبی!

_چ-چی؟

تا تهیونگ خواست حرفی بزنه جونگکوک دستشو کشید و بعد روی تخت پرتش کرد.

این دفعه روی پسر خیمه زد و شروع کرد به مکیدن گردنش.

_ جونگکوک..نگو..دوباره؟

کوک صورتشو پایین تر برد و نوک سینه اشو گاز ریزی گرفت.

+اره..من ازت سیر نمیشم تهیونگ!

گفت و بدون معطلی سه تا از انگشتاشو پایین برد و وارد سوراخ ملتهب پسر کرد.حرکات انگشتاشو قیچی وار داخل ته تکون میداد و باعث میشد ناله های پسر زیرش بلند و بلندتر بشه.

_آهههههه..آیی فاکینگ...جونگکوک...اههه...

بعد از چند لحظه جونگکوک انگشتاشو درآورد و سمت دهن تهیونگ اورد و انگشتاشو روی لباش کشید.

+زود باش ته،مثل یه پسر خوب انگشتامو ساک بزن و خیسشون کن...میخام راحت تر واردت بشه بیبی

ته با نگاه خمارش به انگشتای کوک خیره شد و بعد دهنشو باز کرد.

با زبونش انگشت های خیس و لزج جونگکوکو لیس میزد و بعد کامل کردش تو دهنش تا بتونه خوب ساک بزنه.

کوک انگشتاشو توی دهن تهیونگ میچرخوند و با حس داغی زبون پسر دور تک تک انگشت هاش لذت میبرد.

بعد از چند لحظه اونارو بیرون کشید و دوباره وارد سوراخ تهیونگش کرد.

_وات د فاک کوک؟!...اههه چندبار.. انگشتم میکنی...خب اون دیک لعنتیتو بکن...بکن توم دیگه اهه

جونگکوک پوزخندی بخاطر بی طاقتی بیبی زیرش زد. خم شد و دم گوشش زمزمه وار گفت:

+میخوای سوراختو ب فاک بدم؟

تهیونگ با دستش به بازوی کوک چنگی انداخت و ناله ای بخاطر حرکات انگشت کوک داخلش کرد.

_ا..اره میخوام..اههه..کوک..

جونگکوک پوزخندش بزرگتر شد و گوش پسرو لیسید.

+میخوای محکم تو سوراخ تنگت بکوبم بیبی؟اره؟میخوای کام ددیو داخلت حس کنی؟

تهیونگ مشت اروم و ناتوانی به پشت پسر زد و با کلافگی گفت:

_اوممم جونگکوک..لعنتی میخوامت..اره..اههه فاک اره میخوام..همه ی اینارو..میخوام شت اههههههه..

جونگکوک لبخند پیروزمندانه ای زد و انگشتاشو از داخل تهیونگ درآورد.

دیکشو بین دستش گرفت و یه ضرب وارد پسر کرد.

با اینکارش جیغ ته بلند شد و محکم ناخوناشو رو شونه های کوک فرو میکرد.

_آههههههه...آییییی...آآهههه..اوففف درد.. داره اهههه

جونگکوک تا ته داخل پسر بود و با هر ضربه بیشتر و بیشتر فرو میرفت.وقتی دوباره نقطه لذت بیبی شو پیدا کرد ضرباتشو تند تر از قبل کرد.

+اهه ته..خیلی خوبی...

تهیونگ هیچی نمیشنید،سرش سنگین شده بودو فقط صدای برخورد بدن هاشون بهمو میتونست بفهمه. اشکاش روی صورتش پخش شده بودن و عرق روی پیشونیش باعث چسبیدن تار های موش بهم شده بود.

جونگکوک لبشو گاز گرفته بود و به پایین تنه های توهم رفته شون نگاه میکرد.میخواست ضربه هاشو محکم تر کنه.

از روی پسر کمی بلند شد و دستاشو زیر زانوهای اون گذاشت،فشار دستاشو زیاد کرد و پاهای اونو داخل شکمش برد تا بتونه رو حرکات پایین تنش کنترل بهتری داشته باشه و عمیق تر ضربه بزنه.

تهیونگ ناله هاش به داد زدن بیشتر شبیه شده بود و از ته گلوش جیغ میکشید.طوری که حتی فکر میکرد گلوش پاره شده!

_جون-جونگکوکا من...من اهههه...من دارم میام اومممم..

جونگکوک یکی از دستاشو از زیر زانوی ته برداشت و عضو کمی خیس شده ی اونو گرفت و شروع به حرکت دادن دستش کرد تا بتونه به ارضا شدنش کمک کنه.

خودش هم نزدیک بود پس خوب بود که باهم میومدن.

ضربه های اخرشو محکم تر تو سوراخ بیبیش زد و بعد با اه مردونه بلندی داخلش ارضا شد.تهیونگ هم روی شکم خودش ریخت و شروع کرد نفس نفس زدن.

جونگکوک خودشو ازش بیرون کشید و به ریختن مایع سفیدش از سوراخ نبض دار پسر خیره شد،پوزخندی زد و بعد اروم خم شد و پیشونی خیس تهیونگشو بوسید.

+خوبی ته؟

تهیونگ که تازه لذت زیادی رو تجربه کرده بود بی حال چشماشو باز کرد و به چهره جذاب و عرق کرده مردش نگاه کرد.

_عالی بود جونگکوکا...

گفت و لبخندی بهش تحویل داد.

جونگکوک لبای همسرشو نرم بوسید و بعد کنارش دراز کشید.پتو رو روی دوتاشون انداخت و بعد پسرو به آغوش گرفت.

بوسه ای به شونه ی لختش زد و با دستش موهای خیسشو از روی پیشونیش کنار برد تا دید بهتری به چهره ی زیبای فرشتش داشته باشه.

+عاشقتم تهیونگ...بهترین من تویی

تهیونگ با چشمای بسته لبخندی زد و دستشو روی دست جونگکوک که دورش حلقه شده بود گذاشت.

_منم عاشقتم جونگکوک تو دنیای منی


...




منتظر نظرای شما میمونم لاولی ها*-*

Report Page