Happy

Happy

@Queen_Del_Rey

You thought I was rich

تو فکر می‌کردی من ثروتمند هستم

And I am but not how you think

و هستم، ولی نه آنطوری که تو فکر می‌کنی

I live in a tudor house

من در یک خانه‌ی تودوری زندگی میکنم (خانه‌هایی با معماری کلاسیک و بسیار گران)

Under the freeway in Mar Vista by the beach

که [این خونه] زیر بزرگراهی در روستای مارویستا و کنار ساحل واقع شده است

when you call I take my phone to the picnic table

وقتی به من زنگ میزنی، تلفنم را به میز پیک‌نیک می‌برم

that I bought from the Rose Bowl

که از فروشگاه رز بال خریده‌ام

and I listen to the rushing cars above

و به جنب و جوش ماشین‌های بالای سرم گوش می‌دهم

and I think about the last time you visited me

the last time we made love

و من درباره‌ی آخرین باری که به دیدن من آمدی فکر می‌کنم

آخرین باری که عشق‌بازی کردیم

how the noise got louder and louder during rush hour

این که چگونه در ساعت اوج شلوغی صداها بلندتر و بلندتر شدند

and it felt like the ocean was the sky

و من حس کردم که اقیانوس، آسمان است

and that I was flying because you were two feet taller than me

و حس می‌کردم دارم پرواز می‌کنم چون تو دو فوت از من قدبلندتر بودی

until you took me in your arms

تا وقتی که من را در آغوش خود گرفتی

and I could touch the stars

و من می‌توانستم ستاره‌ها را لمس کنم

and they all fell down around my head

و همه‌ی آن (ستاره‌ها) کنار سرم افتادند (خوشی بیش از حد)

and I became an angel

و من به یک فرشته تبدیل شدم

and you put me to bed

و تو من را در تخت گذاشتی

happy

خوشحال

People think that I'm rich and I am but not how they think

مردم فکر می‌کنند من ثروتمند هستم و هستم ولی نه آنطور که آنها فکر می‌کنند

I have a truck with a gold key chain in the ignition 

من یک کامیون با سوییچ‌هایی که به آن یک زنجیر طلایی وصل است، دارم که در حال سوختن است

and on the back it says: happy joyous and free

happy

و پشت کامیون نوشته: شاد، سرخوش و آزاد

شاد

and when I drive

و وقتی می‌رونم

I think about the last time my friends were driving with me

به آخرین باری که دوستان من همراهم می‌روندن، فکر می‌کنم

how the radio was so loud that I couldn't hear the words

اینکه چگونه رادیو اینقدر بلند بود که کلمات را نمی‌شنیدم

so we became the music

پس ما تبدیل به موسیقی شدیم

happy

خوشحال

They write that I'm rich and I am but not how they think

آنها می‌نویسند که من ثروتمند هستم و هستم ولی نه آنطور که آنها فکر می‌کنند

I have a safe I call the boyfriend box

من یک گاوصندوق دارم و به آن می‌گویم جعبه‌ی دوست پسر

and in it every saved receipt

و من همه‌ی قبض ها رو درونش نگه داشتم (همه‌ی اتفاقات یادم میمونه)

every movie theater ticket just to remind me

of all the things I've loved and lost and loved again

هر بلیط سینما را نگه داشته‌ام تا هر چیزی را یادم بیاندازند که دوستشان داشتم و از دستشان دادم و باز دوستشان داشتم

unconditionally

بی قید و شرط

Happy

خوشحال

You joke that I'm rich and I am but not how you think

تو درباره‌ی این‌که من ثروتمند هستم شوخی میکنی و من هستم ولی نه آنطور که فکر میکنی

I live in a tudor house under the freeway

off of Rose Avenue 12 blocks from the beach

من در یک خونه‌ی تودوری زیر اتوبانِ خیابان رز، و دوازده بلوک آن طرف‌تر از ساحل زندگی میکنم

and when you call I put your sweater on

and put you on speaker

و وقتی زنگ میزنی ژاکتت را می‌پوشم و صدات را روی اسپیکر می‌گذارم

and chat for hours underneath the trees

و ساعت‌ها زیر درختان گپ میزنیم 

and think about the last time you were here lying next to me

و درباره‌ی آخرین باری که اینجا بودی و کنار من دراز کشیده بودی، فکر می‌کنم

how the noise from the cars got louder and louder

و این که چطور صدای ماشین ها بلندتر و بلندتر میشد

during rush hour

در ساعت اوج شلوغی

until it sounded like a river or a stream

تا این که آن صداها شبیه صدای رودخونه و نهر شدند

and it felt like we were swimming

و این احساس را میداد که داریم شنا میکنیم

but it wasn't just a dream

ولی فقط یک رویا نبود

we were just

happy

ما فقط

خوشحال بودیم

Report Page