Hacker

Hacker

#Gisha

_به نظرت میفهمن هکشون کردیم؟


جیمین درحالیکه سرشو روی پاهای استخونیِ یونگی میچرخوند گفت ...


یونگی تکیهٔ دستهاشو از زمین گرفت و دستی لای موهای جیمین کشیدو لب زد ...


+نه ،اونها هیچی نمیفهمن،چون من تو کارم فوق العاده ام .

یادت رفته سازمان دفاع رو هک کردم؟ هوففف من به عنوان یک پسر هجده ساله واقعاً باهوشم .


جیمین با نگاه به نیشخند مضحک یونگی زد زیر خنده .ولی بعد با به یاد آوردن چیزی خندهٔ شیرین و از ته دلش تبدیل به آهی خفیف شد.



یونگی اخم کردو به صورت جیمین نگاه کردو گفت ...

_چت شد یهو؟؟ 


جیمین با زدن لبخندی تلخ زبونشو توی دهنش چرخوندو آروم در حالیکه سرشو توی شکم یونگی فرو کرده بودو با دستهای کوچیکش کمرشو سفت چسبیده بود گفت ..


+ولی میدونی که اگر هویتمونو بفهمن زندمون نمیذارن.ما چرا داریم این کارو میکنیم یونگی ؟؟ 


یونگی دستهای جیمین از پشتش کندو با کشیدن اون توی آغوشش گفت ..


_برای تو. برای قلب ضعیفی که توی بدنت میتپه و من دلم میخواد همیشه همراهم باشی .

جیمین اون قلب باید دوباره مثل روز اولش شروع به تپیدن بکنه.



جیمین آهی کشیدو لبهای داغشو روی لبهای یونگی گذاشت و آروم بوسیدشون ولی با شنیدن صدای در، جفتشون با چشم های گرد شده به هم زل زدن .


_مین یونگی ،FBIخودتو تسلیم کن .تو به جرم دزدیدن مدارک محرمانهٔ دولتی بازداشتی.

Report Page