Graphic
𝐇𝐰𝐚𝐧𝐠 𝐥𝐞𝐨راوی:"فیلیکس چشمش به کوک میوفته و میفهمه که ا.ت اونروز دم در خونه کوک تیر خورد و فیلیکس فهمید که اینا اعضای FBIهستن
فیلیکس:"شما چه شغلی دارید؟(رو به کوک)
کوک:"یه کار ساده
فیلیکس:"اوکی
.
.
.
روز مرخص ا.ت
ا.ت:"داشتم با سان و وون هیوک و یجون از بیمارستان خارج میشیدیم که جلوی بیمارستان خیلییی شلوغ بود که دیدم چند نفر رو هم اصلحه گرفتم یکم رفتم جلو
ا.ت:"کوک؟؟فیلیکس.
.
.
.
فلش بک...
فیلیکس رو به کوک
فیلیکس:"اون کار ساده میتونه مامور FBIبودن هم باشه؟؟
کوک:"دقیقا و شما؟؟آهااا همونایی که میخواستن ا.ت رو بکشن نه؟؟و الان اومدین مطمعن بشین ولی ببخشید که میگم شما نمیتونین بهش آسیب بزنین .بعد این حرفم اصلحه رو گرفتم سمتشون و اونا هم اصلحه هاشون رو دروردن
سان:"نمیدونم شما کدوم خرایی هستید ولی اینجا بیمارستانه و ا.ت تو این اتاقه گمشید بیرون (بچم مغز خر خورده یکم).
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پایان فلش بک...
ا.ت:"فیلیکس؟؟؟کوک؟؟؟تمومش کنید.......و سیاهی
ات:"از در بیمارستان اومدم بیرون و وقتی اونارو دیدم(فیلیکسینا و کوکینا)سرم درد گرفت و خاطره هایی مثل یه فیلم 5 ثانیه ای از جلو چشمام رد شد همه چی و بعد از اینکه اسمشون رو صدا کردم دیگه چیزی یادم نمیدمد
کوک:"ا.ت(داد)
همه میدون سمت ا.ت و میبرنش اورژاس بعد از چند دیقه دکتر میاد پیش اعضا
*خب من دکتر خانم ا.ت بودم و ایشون حافظش رو به طور کامل به دست اورده و الانم به هوشه میتونید ببینیدش
سان:"بریم .رو به یجون وون هیوک
کوک:"ما هم میاین
سان :"فقط اون دو نفری بیان که ا.ت صداشون کرد فیلیکس و کوک.
کوک:"من کوکم دیگه برادرم
سان :"بفرمایید
از دید کوک
وارد اتاق شدیم ا.ت رو تخت بودو جای اشکاش روی گونه هاش مشخص بود با دیدن ما نشست رو تخت و داشت دنبال کسی میگشت فیلیکسم پشت ما میومد
ا.ت:"ف...فیلیکس...فیلیکس کو؟؟
فیلیکس:"اینجام(با صدای ضعیف)
ا.ت:"چرا این همه مدت نبودین چرا مگه من چی کار کردم هان آره دسته حافظم و از دست دادم ولی حتی تلاشم نکردین برای به یاد اوردنتون(با گریه و داد)
فیلیکس:"ما...ما فک میکردیم مردی!!
ا.ت:"چی؟؟؟مردم؟؟
کوک:"کار نامجون بود تا ازت در برابر این عوضیا محافظت کنه
ا.ت:"کدوم عوضیا هان؟؟
کوک:"فیلیکس و جیونگ و افرادش
ا.ت:"کوک میدونم اونا کین ولی اونا هیچ وقت بهم آسیب نزدن و نمیزنن
کوک:"اما تو هیچی درباره اونا نمیدونی حتی نمیدونستی اونا مافیا و قاتلن
ا.ت:"خودت چی ها؟؟؟مگه تو نه بزار درستش کنم مگه شما به من گفته بودین مامور FBIهستین هان؟؟؟
کوک:"این خیلی فرق داره اونا باعث شدن حافظت رو از دست بدی !!
فیلیکس:"یجون به ما دستور داد تا ا.ت رو بکشیم ولی ما به دیوار پشت ا.ت شلیک کردیم یکی از پشت ما به ا.ت شلیک کرد و اینکه ما فقط اسلحه میفروشیم به خارج از کشور و قاتل نیستیم مستر کوک.
کوک:"اینایی که گفتی چه فرقی داره؟؟
سان:"بس میکنین یا نه
ا.ت:"کوک ببین به بچه ها هم بگو بیان تو فیلیکس تو هم همینطور
سان :"ولی ا.ت
ا.ت:"نگران نباش بیبی اونا دوستامن هر چی هم که باشن با هر شخصیتی من چندین سال باهاشون زندگی کردم.
سان:"هرچی شما بگین
بچه ها اومد تو و از دیدن ا.ت خیلی خوشحال شدن و شروع کردم به حرف زدن و ا.ت همه چی رو به همه فهمون و همه تصمیم گرفتن برای یه نقشه برای دست گیری جیونگ بکشن
و ا.ت سان ،یجون و وون هیوک آشنا کرد و همه با هم خوب بودن البته تقریبا
ا.ت:"راستی نامجونا مرسی که نگرانم بودی
نامجون:"کاری نکردم ولی بعد از اینکه مرخص شدی باید برات بادیگارد بگیرم
ا.ت:"نه خیرم
نامجون:"ببین ما فهمیدیم اینا دوستاتن ولی جیونگ به خونت تشنس
هیونجین:"راست میگه ا.ت حتی ممکنه کار های خیلی خیلی بدترم بکنه که حتی فکرشم نمیکنی
ا.ت:"ولی
هان:"انقدر از این ولی گفتنای تو بدم میاد که میخوام کبودت کنم..
تهیونگ:"وات..
ا.ت:"اوکی باشه باشه دیگه نمیگم
یجون:"قضیه این کبودت میکنم چیه..؟؟
ا.ت:"منو هان همیشه وقتی هممو میدیدیم از بس همو میزدیم و گاز میگرفتیم همیشه کبود بودیم
یجون:"واو نامجون شی اینا برای خودشون یه پا بادیگاردن دیگه نیازی به بادیگارد نیست...
همه میزنن زیر خنده