Good night

Good night

𝐌𝐨𝐜𝐡𝐢

شوگا از کنارش رد شد و به طرف طبقه بالا جایی که اتاقش وجود داشت رفت ؛ بعد از رفتنشون پدر یونگی صداش کرد

- بله پدر؟

# یونگیا فردا باید بری یجی رو بیاری اینجا تا لباسا و وسایل عروسی رو باهم انتخاب کنید و کنارش دقت کن تا چرت و پرت نگی

- ولی پدر......

# بهت گفتم تا وقتی که حرفم تموم نشده وسطش نپر ، باید قبول کنی که جانگ امگای شوگاس پس نزدیکش نمیشی ؛ درسته شوگا همیشه مایه ننگ بوده و من همیشه پشت تو بودم ولی اینجا حق با اونه !!

# الانم برو بخواب دیگه فردا کارای زیادی داری

- شب بخیر.......

*اتاق سپ

+خب هوبا بگو ببینم چند سالته؟

× من ۲۱ سالمه

+خوبه پس زیاد با هم فاصله سنی نداریم

×مگه تو چند سالته آلفا؟

+من ۲۵ سالمه

×وای آلفا تو از من ۴ سال بزرگتری

×یعنی منم وقتی همسن تو شدم قراره مثل تو قوی بشم تو منو خیلی راحت بلند کردی با اینکه من قدم بلندتره ولی تو قوی تر و جذاب تری

+ اووو پس فکر می‌کنی من جذابم ها؟

×با صدای بلند گفتم؟؟؟؟؟

شوگا آدامسی خندید

+یس کیوتی

× وای وای آلفا من خندیدنتو ندیده بودم چقدر کیوت میشی

+باشه باشه تموم کن بیا بخوابیم دیگه

×اممم آلفا من قراره کنار تو بخوابم؟!

+آره خب امگای منی پس باید کنارم بخوابی

× ولی آلفا من بدخوابما لگد میزنم تو خواب اونموقع تو هم اذیت میشی

+تو نگران من نباش الانم بیا بغلم بخوابیم

هوسوک دوباره گونه هاش گل انداخت و با خجالت رفت بغل آلفاش

شوگا رایحشو آزاد کرد تا امگاش احساس راحتی کنه و بتونه بخوابه و شروع کرد به نوازش کردن موهای امگاش و بعد بوسیدش با گذشت چند دقیقه فهمید که امگاش خوابیده

اونم خوابید

+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-++-+-+-+

صبح با صدای باز شدن در هر دو با وحشت بیدار شدن که با...........


هفته بعد منتظر ادامش باشید لاو یو آل 😍

بایی❤️

لایک و کامنت یادتون نره هااا🙂♥️

Report Page