Go

Go

Ary

-"سلام‌ زیبای‌من!

-"اینجوری‌ صدام‌ نزن

تای‌ ابرویی‌ بالا‌ انداخت‌ و نگاه‌ کنجکاو‌‌ ، و دلتنگش‌‌ روبه‌ چشم‌های‌ قهوه‌ی‌ پسرک‌ داد:

-"چجوری‌ صدات‌ نزنم‌ زیبای‌من؟

-"بهم‌ نگو‌ زیبای‌من‌ خوشم‌ نمیاد

-"باشه‌ دیگه‌ نمیگم زیبای‌من!

پسرک‌ بور چشم‌ غره‌ای‌ به‌ مرد‌ رفت‌ و با تن‌ صدای‌ پایینی‌ غرید:

-"چند بار باید بهت‌ بگم‌ اینجوری‌ صدام‌ نزن‌ بدم‌ میاد از اینکه‌ تو‌ اینجوری‌ صدام‌ میزنی!

قدمی‌ به‌ جلو برداشت‌ و به‌ پسر بور نزدیک‌تر شد:

تو فاصله‌ی‌ یک‌ قدمی‌ پسر‌ ایستاد‌ و انگشت‌ شصتش‌ رو‌ روی‌‌ باریکه‌ی‌ لبهاش‌ کشید.

-"ببین‌ الان‌ هم‌ ذوق‌ زده‌ شد‌ی‌ چشمهات‌ همه‌ چیز رو‌ لو‌ میدن‌ قلب‌رهام‌

پسر‌ گارد‌ش‌ رو‌ پایین‌ ارود‌ و با لحن‌ غم‌زده‌‌ای‌ گفت:

-"اگه‌ همه‌ چیز‌ رو‌ لو‌ میدن، میتونی‌ ببینی‌ چقدر‌ شکستم‌ این‌ چند سال‌ رو، میتونی‌ ببینی‌ چقدر‌ داغون‌ شدم‌ وقتی‌ رفتی، میتونی‌ ببینی‌ چقدر جنگیدم‌ تا سرپا شدم، میتونی‌ ببینی‌ چقدر اشک‌ ریختم‌ تو نبودت، میتونی‌ همه‌ی‌ این‌ها رو‌ ببینی‌ یانه، میتونی‌ میبینی‌، میتونی‌؟هاااا!

بدون‌ اینکه‌ کنترلی‌ رو‌ کارهاش‌ داشته‌ باشه‌ مشت‌های‌ محکمش‌ رو، به‌سینه‌ی‌ رهام‌ میزد.

-"چرا‌ حرف‌ نمیزنی‌ ها، تو که‌ خوب‌ داشتی‌ حرف‌ میزدی‌ چیشد‌ الان‌؟ازت‌ متنفرم‌ رهام‌ تو‌ قول‌ داده‌ بودی‌ تا آخرین‌ نفس‌ برای‌ عشقمون‌ بجنگیم‌ ولی‌ چیکار‌ کرد‌ی‌ ؟ گذاشتی‌ رفتی‌!همه‌ جارو، وجب‌ به‌ وجب‌ گشتم‌ نبودی، همه‌ جا‌ میفهمی‌ چه‌حالی‌ شدم‌ وقتی‌ دیدم‌ نیستی‌!

تو‌ با اینکه‌ میدونستی‌ نبودت‌ دلیل‌ مرگمه‌ ولی‌ رفتی‌، حالا برگشتی‌ برای‌ چـ...

با کنار‌ گذاشتن‌ شک‌ و تردید‌،‌ لبهای‌ خشکش‌ رو‌ قفل‌ لبهای‌ خیس‌ پسرک‌ کرد.

فقط‌ صدای‌ تیک‌تاک‌ ساعت‌ و‌ پریدن‌ پرنده‌ها‌ از‌ ر‌وی‌ درخت‌ بید مجنون‌ به‌ گوش‌ میرسید.

امیر‌ به‌ خودش‌ جرئت‌ داد و‌ قدمی‌ به‌ عقب‌ برداشت‌‌ ،استین‌ پیرهن‌ خوش‌ دوختش‌ رو‌ روی‌ لبهاش‌ کشید و‌. رو از‌ مرد‌ گرفت:

-"بخاطر‌ این‌ کارت‌ ازت‌ توضیح‌ نمیخوام‌، حتی‌ نمیخوام‌ حرفهات‌ و‌‌. توضیحاتت‌ رو‌ راجب‌ گذشته‌ بشنوم‌!

همه‌چی‌ تموم‌ شده‌ رهام‌، خودتم‌ خوب‌ میدونی‌ همه‌چی‌ پنج‌سال‌ پیش‌، همون‌ شبی‌ که‌ بیخبر گذاشتی‌ رفتی‌ تموم‌ شد.

-"ول...

-"نمیخوام‌ چیزی‌ بشنوم‌، همیشه‌ آرزو‌ داشتم‌ تنها‌ چیزی‌ که‌ از هم‌ برامون‌ به‌ یادگار‌ بمونه‌ خاطره‌های‌ خوب‌ باشه!

ولی‌ الان‌ تنها‌ چیزی‌ که‌ ازش‌ به‌ یاد مونده‌ درده‌! رهام‌.

-"یعنی‌ برم، ازم‌ انتظار داری‌ برم‌ وقتی‌ بخاطر‌ تو‌ برگشتم، امیر‌ من‌ برگشتم‌ که‌ بمونم‌، بخاطر‌ تو.!

-"آره‌ برو، همونطور که‌ پنج‌سال‌ پیش‌ رفتی، الان‌ میگی‌ بخاطر‌ من‌ اومدی‌ منم‌ میگم‌ بخاطر‌ من‌ برو، من‌ دیگه‌ تحمل‌ یک‌ شکست‌ دیگه‌ از‌ طرف‌ تو رو‌ ندارم.

-"مطمئنی؟

-"انقدری‌ که‌ با‌ صراحت‌ تمام‌ دارم‌ میگم‌ بری

-"پشیمون‌ میشی‌ قول‌ میدم‌ بهت، یک روزی‌ میاد که‌ تو میایی‌ التماسم‌ میکنی‌ برگردم، این‌ رو‌ بدون‌ من‌ اومده‌ بودم‌ که‌ بمونم‌ خودت‌ و خواستی‌ که‌ برم.

رفت‌.

-"تو آدم‌ موندن‌ نبودی‌ و نیستی‌ رهام.


-آری




امیدوارم دوستش داشته باشین:)

Report Page