Glock 19

Glock 19

Killer
@Vkookworldd

از ماشین پیاده شد و جرج درو پشتش بست

دستی به کت گرون قیمت و مشکی رنگش کشید و با پوزخند به عمارت رو به روش خیره شد


خیلی زود قرار بود تو شعله های اتش بسوزه

حیف.. سالای زیادیو در این عمارت سپری کرده بود


دست از فکر کردن کشید و خودشو به ورودی رسوند

محافظ جلوی در با دیدن و شناختنش تعظیم نود درجه ای و راهو براش باز کرد

داخل عمارت از افراد بالا مقام و معروف پر بود و پوزخند پسرو پررنگ تر میکرد


بدون توجه به کسی به سمت پله های مرمری با خطوط طلایی رنگ پاتند کرد و ازشون بالا رفت

از راهروی طویل طبقه دوم گذشت و به اخرین اتاق رسید

دو محافظ دیگه سریع دست به دستگیره بردن و بهش برای برگشتش خوش امد گفتن


پسر سری از روی تاسف برای پاچه خواری اون دو تکون داد


با ورودش افراد دور میز گرد از جا بلند شدن و با احترام سر خم کردن

پسر با غرور به سمت صندلی همیشگیش که خیلی وقت بود روش نشسته بود رفت

نگاهی به بقیه انداخت و بعد از جا گیر شدن با نیشخند بهشون اشاره کرد بشینن


_:خوش برگشتید ارباب


پسر نگاهی به زیردست وفادارش انداخت و لبخند زد


_:ممنون سوبین.... امیدوارم تو نبودم کسی دردسری درست نکرده باشه


پسر که دست راستش نشسته بود پوزخندی زد

_:متاسفم که نمیتونم حرفتونو تایید کنم


به وضوح از گوشه چشم لرز بدن افرادشو دید

 پسر بزرگتر تکیه داد و دکمه اول پیرهن سفیدشو باز کرد

_:هومم.. انتظارشو داشتم... اون کیه سوبین؟ 


_:کسی که با مارها بازی میکنه ارباب


ابروهای گره خورده از اخم رییسش بالا پرید


_:اعتراف میکنم... حتی یه درصدم فکرم سمتش نرفته بود


بلافاصله با سرعت گلاک 19* شو بیرون کشید و صدای شلیک گلوله تو اتاق پیچید

سکوت برقرار شده رو صدای نفس نفسای ترسیده ی افراد به هم میزد


پسر اسلحه کمریشو به پشتش برد و داخل کمربند فرو برد

مردی که رو به روی پسر بزرگ تر بود در حالی که از پیشونیه سوراخ شدش خون بیرون میزد رو زمین افتاد


سوبین ریز خندید و به افراد ترسیده نگاه کرد

با صدای شکستن پنجره ی سرتا سری رو به روی سوبین و ورود سیاه پوشای پلیس همه از جا بلند شدن


اما برای مقابله دیر بود چون فردی پشت سر رییسشون دراومد و چاقوی نقره ای رنگ روی گلوش قرار گرفت


پسر بدون ذره ای ترس خندید و به پلیسای احمق رو به روش زل زد و شخص پشت سرشو مخاطب قرار داد


_:به جهنمت خوش اومدی افسر جئون


پسر مشکی پوش شوکه شد اما تغییری در ظاهرش ایجاد نکرد و ریز خندید


_:خب... باید بگم دست کمت گرفته بودم کیم ویکتورشی


پسر چیزی نگفت و با صدای انفجار مهیبی مردای کت و شلواری با گروه ضربت پلیس درگیر شدن


قبل از اینکه جونگ کوک به خودش بیاد ته اسلحه سوبین با گردنش برخورد کرد و بیهوش رو زمین افتاد


تهیونگ با نیشخند چرخید و به بدن ظریف افسر مورد علاقش نگاه کرد


_:خوب تو تله افتادی بیبی بوی

*یه مدل اسلحه کمریه

منتظر نظراتون هستم☺

Report Page