Gift

Gift

Gift

در دستشویی رو اروم بستی و با دستمال کاغذی اشکات رو پاک کردی سعی کردی خودت رو اروم کنی به خودت تشر زدی "طوری نیس فقط به خاطر فشار درسا و امتحان های دانگشاه کوفتیه" 

صدای در خونه رو شنیدی و از طبقه بالا داد زدی جونگین تویی؟؟

اره عزیزم منم 

سریع دویدی پایین و بغلش کردی دستاشو سریع باز کرد و دور کمرت حلقه کرد و اروم نزدیک گوشت زمزمه کرد چیه چی شده؟

جونگین فقط خسته ام 

رو کاناپه نشوندت و بوسه ای روی پیشونیت زد و رفت طبقه بالا تا طبق معمول لباس هاش رو عوض کنه 

بلند شدی تا برای جونگین نوشیدنی بیاری تا کمی خستگیش کم تر بشه شده بود عادت همیشگی تو 

تا خواستی بلند شی انگار که تلپاتی بین و تو جونگین باشه یا شایدم چند تا چشم اضافه که جونگین کنارت کار گذاشته بلند گفت 

_بشین جرئت نکن بلند شی الان میام 

بعد چند دقیقه درست کنارت نشسته بود و شیر قهوه دستش بود دست تو هم فقط یه شیر گرم

_ولی من قهوه میخواستم 

_میدونی که حالت بد میشه عزیزم به علاوه همین الان هم حالت بده گریه کردی درست میگم؟!

لباتو گاز گرفتی و اروم گفتی 

_خب..اره..یعنی گفتم که خسته ام 

_از چی خسته ای بیبی؟

_درسا و امتحان های دانگشاه خسته ام کرده زود خوب میشم چیزی نیس

_پریودی؟

_جونگییینن جیغ زدی و با مشت رو شونه اش زدی 

_چرا همیشه خجالت می کشی من یه پزشکم و علاوه بر اون همسرت هم هستم قرار نیس خجالت بکشی 

اعتنایی نکردی و فقط جواب سوالش رو دادی

_پریود نیستم پس تمومش کن اقای همسر 

_شیرت سرد شد 

خواستی شیر رو نزدیک لبات بیاری که دوباره حس کردی تمام محتویات معده ات داره با سرعت نور بالا و بالا تر میاد 

سریع به سمت مخالف جونگین و به سمت دستشویی دویدی ولی بازم چیزی نبود و فقط حس حالت تهوع داشتی جونگین پشت در همش اسمت رو صدا میزد و میگفت در رو باز کنی 

باز اشکای مزاحم سراغت اومدن هق هق کردی و جونگین رسما دیوونه شده بود

هفته پیش به خودت قول داده بودی به جونگین چیزی راجب حال بدت نگی چون بیخودی نگرانش میکنی فک کردی شاید یه بی حالیه ساده اس و زود حل میشه و جونگین به اندازه کافی سرش توی بیمارستان شلوغ هست اما نه باید بهش میگفتی شونه های نحیفت دیگه نمیتونست این بار رو به تنهایی به دوش بکشه 

جونگین واقعا میخواست در رو بشکنه چون هیچ صدایی ازت در نمیومد قبل از این که در شکسته روت بی افته در رو باز کردی و جونگین سریع جلوت زانو زد و صورتت رو با دستاش گرفت 

_رنگت پریده بالا آوردی؟؟

سرتو به نشونه نه تکون دادی 

بغلت کرد و به سمت اتاق خوابتون بردت


 رو تخت دراز کشیده بودی و لاحاف تخت رو تا نزدیک های گردنت بالا کشیده بودی که جونگین با لیوان اب و داروی ضد تهوع کنارت نشست و کمکت کردی بشینی 

_از کِی حالت تهوع داری؟

_خب..یه هفته

اخماش تو هم رفت اما نگاهت کرد حتی تن صداش هم عوض نشد اما تو مطمئن بودی ناراحت شده شایدم عصبانی 

_و الان بهم میگی؟! بار ها بهت گفتم حتی اگه اتفاق کوچیکی برات افتاد باید بهم بگی و حالا چی؟ بهم میگی یک هفته حالت تهوع داشتی و بهم نگفتی انگشت اشارش رو روی لبات گذاشت و وادار به سکوتت کرد خب دیگه چی غیر از حالت تهوع نمیخوام چیزیو ازم مخفی کنی پس هر چی که هس بگو من دکترم خیر سرم و بالاخره اخر جمله اش با نگاه چپی بدرقه ات کرد

با کمی مکث و فرار از چشمای جونگین که حالا میخکوب تو شده بود گفتی

_بی حالم یه کمی هم سرگیجه دارم یعنی خب تو این یه هفته همش رو داشتم 

_و پریود نشدی و یه کمی پرخور شدی یه کم چیه کم مونده منم بخوری 

دوباره جیغ زدی 

_جونگیینن گفتم این طوری نباش 

_چطوری نباشم مامان کوچولو؟

_مامان کوچولو!

با تعجب گفتی و به چشمای جونگین نگا کردی چشماش هم لبخند میزد نزدیکت شد و خیلی کوتاه لباتو بوسید 

_تبریک میگم خانم کیم شما باردارید 


ماتت برد اما جونگین بازم داشت می خندید و نگاهت میکرد انگار منتظر بود تو عکس العمل نشون بدی تا بعد اونم شادی کنه یه پوزخند زدی ولی هنوزم چشمات پر از تعجب بود 

_چی میگی جونگین این حرفا..

حرفات رو قطع کرد و گفت

_من دکترم نمیتونی سرم شیره بمالی ها و بعدش بلند گف دارم بابا میشم یعنی داری مامان میشی دیوونه 

این دفعه باورت شد اما با تمام وجود میخواستی این حقیقت رو باور نکنی 

میدونستی جونگین تشخیصش رد خور نداره اما مادر شدن که الکی نبود تو نگران بودی و می ترسیدی 

بغض کردی و دوباره اشکات راه خودشون رو پیدا کردن به جونگین نگاه کردی تا شاید اثری از دروغ تو چشماش پیدا کنی اما نه خبری نبود 

جونگین سریع اشکات رو پاک کرد

_گریه برای چیه مامان کوچولو

_اینقدر بهم نگو مامان کوچولو من بچه نخواستم میترسم قبلا هم بهت گفتم من بچه نمیخوام همش تقصیر توئه جونگین و بیش تر هق هق کردی 

جونگین بغلت کرد و موهات اروم اروم نوازش کرد 

_تمومش کن من پیشتم قرار نیس اتفاقی بی افته با هم بزرگش می کنیم دستش رو اروم پشت کمرت کشید و ادامه داد

خیلیی خوشحالم عزیز ترینم تو بهترین هدیه رو بهم دادی

Report Page