Gift
Never_FUتهیونگ با دیدن نامهای که روی در بود، پوزخندی به متنش زد و با باز کردن در، به سمت سالن راه افتاد.
با دیدن وضعیت سالن، ابرویی بالا انداخت و روبانی که جلوی پاش بود رو به دست گرفت و نگاه دیگهای به متن نامه انداخت و خوندش.
-کریسمس مبارک مستر کیم! سپاس از فعالیتهای اخیر شما در ارتش امریکا؛ با دنبال کردن روبان قرمز، کادویی که برایتان تدارک دیده شده را دریافت کنید.
ابروهاش رو با بیحسی به سمت بالا سوق داد و به پسری که روبان قرمز به موهاش و دستهاش که با هندکافهای فلزی پشت سرش بسته شده بود، نگاه کرد.
-پس تو هدیهای بودی که ژنرال داشت دربارش میگفت!
پسر همینطور که روی زانوهاش نشسته بود، کمی جلو اومد و با باز کردن دهانش، به مرد رو به روش خیره شد.
-اجازه میدید هدیهتون رو کامل تحویل بگیرید؟
تهیونگ پوزخندی زد و با کشید روبان پسر، صورتش رو به پایین تنهاش کشید.
-انگار هدیه بدی نیستی! پس بهم نشون بده چقدر ارزش داری که به عنوان پاداش برام فرستادنت!