Gang

Gang


اسلحه رو توی دستش چرخوند و به دختری که جلوش نشسته بود و حکم گروگانشو داشت خیره شد...

با صدای بم و جذابش، دخترو مخاطب قرار داد و گفت:

+میدونی وقتی از پدرت پرسیدم در قبال پس گرفتنت چی بهم میده چی گفت؟!

بدون اینکه منتظر جواب باشه ادامه داد:

+حتی به خودش زحمت فکر کردنم نداد و براحتی گفت براش اهمیتی نداره اگه بکشمت!

با دیدن برق اشک توی چشمای کشیده اون دختر که تا چند دقیقه پیش وحشی بودن و حالا به معصوم ترین حالت ممکن تغییر کرده بودن، روی صندلیش به جلو خم شد.

نمیدونست چرا انقدر توی تصمیمش مردد در صورتی که اگه هر کس دیگه ای جز اون دختر روبه روش بود قطعا الان جنازشو جلوی سگا انداخته بود!

یه حسی توی وجودش از بازی کردن باهاش لذت میبرد و دوست داشت بازم اون چشمارو وحشی و سرکش ببینه...

+حالا که پدرت نمیخوادت به نظرت باید باهات چکار کنم؟

_مگه جز کشتنم راه دیگه ایم میتونی داشته باشی؟!

بالاخره با دیدن چشماش حس کرد به آرزوش رسیده و پوزخند شیطونی زد.

انگشتشو زیر چونه ظریف دختر گذاشت و شصتشو روی لب صورتی رنگش کشید:

+قطعا میتونی برام فایده های زیادی داشته باشی بیبی گرل

با دیدن چشمای درشت شده و ترسیدش پوزخندش عمیق تر شد و سرشو توی صورت اون دختر کج کرد و به لبهاش خیره شد:

+دوست دارم همین الان از بدن دست نخوردت لذت ببرم

Report Page