Game
Ftm"-هی کای کمال هیونینگ!
-قرارمونو یادت رفته؟
+قرار؟
+چه قراری؟
-یااا قرار بود گیم بزنیم!
-انقدر زود یادت رفت؟
-همین دیشب برنامه ریختیم!
-اگه میخوای خودتو بزنی به خریت باید بهت بگم مجبورت میکنم امشب بازم رو کاناپه بخوابیا!
+نههه
+بسه دیگه!!
+همش کاناپه!!
+ترکید کمرم...
+همین الانشم نمیتونم تکون بخورم!
-حقته!
-حالام که خودتو زدی به خریت اصلا نمیخواد بیای!
-جرات داری پاتو بذار تو اتاق ببین چیکارت میکنم..."
با دیدن آخرین پیام ا/ت، سریع خودشو از روی کاناپه انداخت پایین و بدون اینکه جاشو مرتب کنه، با سر وارد اتاق شد.
نگاهشو به دختری داد که پشت به در، روی تخت دراز کشیده بود.
-هی! هیونینگ ا/ت!
ا/ت نفسشو بیرون داد.
+فامیلی من کانگ عه!
هیونینگکای لبخند زد و همونطور که بساط گیم رو آماده میکرد گفت.
-ولی تو زن منی...
و بعد خودشو رو تخت انداخت.
کش و قوسی به بدنش داد.
-آخیششش! چقدر دلم برای تخت تنگ شده بود!
ا/ت چرخید و به هیونینگ خیره شد.
+همش یه شب رو کاناپه خوابیدی! برای اولین بار...
هیوکای لبشو آویزون کرد.
-ولی سخت بود...
و بعد دستشو روی جسم همسرش انداخت.
-حالا بیا بریم بازی. هوم؟
ا/ت نفس عمیقی کشید.
+چرا باید قبول کنم؟
هیونینگکای لبخند زد و با تکیه به دستش سرش رو بالا تر برد.
بوسه کوچیکی روی لب های ا/ت گذاشت و به چشماش خیره شد.
-اگه میخوای جای گیم زدن یه بازی دیگه بکنیم اشکالی نداره ها...
ا/ت با چشمای گرد به کای خیره شد، توی یه حرکت پسر مقابلش رو هل داد و مجبورش کرد دوباره دراز بکشه.
+منحرف!
هیونینگکای خندید و رو به دختری که حالا از روی تخت بلند شده بود گفت.
-خب حالا کدومو میخوای؟
+خودت خوب میدونی...صورتیه!
━━━━━━━━#Ftm