Game

Game

Anne (@blue_fanfic)


جیمین از پشت هوسوک، بهش خیره شده بود.

{فلش بک}

-بیبی؟

هوسوک جیمین رو صدا زد اما جوابی ازش نگرفت.

-اسپرایت من؟... چی حواستو اینجوری پرت کرده؟

نزدیکش رفت و کنارش روی کاناپه نشست، سرشو روی شونه جیمین گذاشت و منتظر، به چشم هاش خیره شد.

با خودش فکر می‌کرد لم دادن بهش و خیره شدن توی چشماش برای شنیدن دلیل بی‌توجهی و حواس پرتیش کافیه، اما انگار جیمین ذهنش مشغول تر از این حرفا بود.

دستشو بالا آورد و جلوی چشم‌هاش تکون داد.

-هی با توام جیم. اصلا می‌شنوی؟

جیمین با عصبانیت داد زد: بسه دیگه! فقط دو دقیقه دهنتو ببند.

هوسوک، با بهت از روی کاناپه بلند شد و نگاهی به جیمین انداخت و بدون هیچ حرفی، وارد اتاق خوابش شد. کلافه سرشو توی بالشتش فرو کرد و طولی نکشید که جیمین وارد اتاق شد.

+هو..هوسوک متاسفم...من چند ساعت وقتم رو پای گیم گذاشتم ولی آخر سر فقط بخاطر یک ثانیه حواس پرتیم باختم...کلافه بودم...

جیمین کنار هوسوک روی تخت نشست و ادامه داد: و برای همین سرت داد زدم و اونطوری حرف زدم

هوسوک یک‌دفعه چرخید و با عصبانیت جیمین رو هل داد.

-دیگه بدتر! بخاطر یک بازی با من اینطوری حرف زدی؟

جیمین نفسشو با صدای "هاه" مانندی بیرون فرستاد و سرشو پایین انداخت اما تا خواست چیزی بگه، هوسوک به سمت در هلش داد و بعد در رو قفل کرد.

{پایان فلش بک}

"دیدگاه جیمین"

بهش نزدیک‌تر شدم و آروم یکی از دستامو دور گردنش انداختم. می‌دونستم چقدر ازم دلخوره اما مطمئن بودم روی استیج نمی‌تونه پسم بزنه.

با اخم نیم‌نگاهی بهم انداخت که من در جوابش فقط یک لبخند زدم.

+هنوزم باهام قهری؟

هوسوک، فقط پشت‌ چشمی نازک کرد و نگاهشو به جمعیت پایین استیج داد.

+چیکار کنم منو ببخشی؟

هوسوک بالاخره تصمیم گرفت جوابمو بده. زیر لب غرید: فقط می‌خوام یکم به من هم توجه کنی.

سرمو نزدیک گوشش بردم و آروم گفتم: قول می‌دم هر جوری که خودت بخوای بهت توجه کنم ددی

Report Page