Game⭐

Game⭐

- CMA

₪ 200427


دسته ی پلی استیشن رو توی دستم فشردم و با حسادتی که سعی در پنهان کردنش داشتم به تهیونگ نگاه کردم. 


وقتی خانم کیم از سفر کاریش برگشت حتما بهش میگم در نبودش پسر بزرگش این محیط رو برام خفقان آور کرده. با شنیدن خنده های عشوه گرانه ی دخترک نیمه برهنه توی آغوش همبازی بچگیم با دندون های تیزم به لب هام فشار آوردم و این باعث شد 'هیسی' از میون لب هایی که حالا سرخ تر شده بود فرار کنه.


هردوشون اونقدر مست کرده بودن که اینجارو با اتاق کوفتیشون اشتباه گرفته بودن.

اگه کمی دیگه به دسته ی توی دست هام فشار وارد میکردم قطعا قطعات آهنیش از هم جدا میشد و شاید کیم تهیونگ لعنتی کمی هوشیار میشد.

سعی کردم خودم رو بیخیال جلوه بدم وقتی برای اون ها مهم نیست چرا خودم رو حرص بدم.

اگه اون زنیکه ی جنده کمتر با خنده های کِش دارش روی مخم میرفت من هم حتما آرامش بیشتری داشتم.

همینه کوک! بیخیال باش.


اون یک درصدی هم که میتونستم بیخیال باشم با شنیدن صدای بوسه های چندش آورشون از بین رفت و کاسه ی صبرم لبریز شد.


دسته ی پلی استیشن رو محکم روی زمین انداختم و با عصبانیت از اون مکان منزجر کننده خارج شدم.


به خودم نمیتونستم دروغ بگم.

حسادت داشت من رو از پا درمیاورد و هر بار از خودم بخاطر اینکه خودم رو جای اون دختر تصور میکردم خجالت زده میشدم.


چرا من لعنتی که جلوی چشم هاش بودم رو نمیدید؟

بعضی اوقات با لمس هاش منو از خود بیخود میکرد و بهم امیدواری الکی میداد. موهام رو نوازش میکرد و با لاله ی گوشم وَر میرفت. بهم میگفت لباس هاش توی تن من زیباترن و من هم احمقانه ذوق میکردم. میدونست از فیزیک متنفرم توی اون درس بهم تقلب میرسوند. صبح ها پیام صبح بخیر میداد و شب ها پیام شب بخیر.


نکنه همه ی این ها محبت های برادرانه بوده باشه؟


با تقه ای که به در اتاق خورد از فکر بیرون اومدم و با کرختی به سمت در رفتم.


"جونگکوک"


مگه الان کیم تهیونگ فاکر نباید توی اتاقش با اون عجوزه باشه؟ 


به چشم های خمارش زل زدم.


"چته؟"


"هی..هی چرا عصبی...شدی"


حرف هاش رو منقطع و با سکسکه میگفت و بوی الکی که از دهانش ساطع میشد حالم رو بد میکرد.


"دوست دخترت رفت؟"


با پوزخندی که گوشه ی لب هام هک شده بود گفتم.


"آره...زد توی گوشم...و رفت"


دستش رو به لولای در اتاق تکیه داد و لب هاش رو خیس کرد.


"چرا؟ شما که تا چند دقیقه ی پیش توی حلق همدیگه بودید"


سکسکه ی دیگه ای کرد و نزدیک تر اومد.


"چون بین بوسه بهش گفتم ...جونگکوک"


فرصت اینو نداد که تعجب کنم چون وارد اتاق شد و با تکیه دادن من به در اتاق، دستش رو به دستگیره ی اتاق رسوند و اون رو قفل کرد.


シ #Vkook ⍣ #CMA ⍣ #edit

∘°᯽ @KOoKieFamilYY ᯽°∘

Report Page