The Star Seekers Theory Ch3.1

The Star Seekers Theory Ch3.1

..---..---

چپتر سوم قسمت اول: Frost

خوش اومدین^^

در اولین چپتر از سومین فصل استارسیکرز تئوری به تحلیل دقیق‌تر استوری فیلم frost خواهیم پرداخت.

قبل از خوندن این چپتر مطمئن باشید که تمامی چپتر‌های قبلی استار سیکرز و همچنین دوازده اپیزود منتشر شده از وبتون رو خونده باشید. همچنین برای درک بهتر داستان پیشنهاد میکنم استوری‌فیلم frost رو از چنل همراه با زیرنویس فارسی نگاه کنید و چپتر چهارم وبتون رو هم دوباره بخونید.


اتفاقات چپتر چهارم وبتون و استوری فیلم Frost، آلترناتيو یا پرلِل به نظر میرسن. انگار این اتفاقات در دو دنیای موازی به وقوع پیوستن که طبق حرف‌های گربه در اپیزود دوازده وبتون مبنی بر وجود هزاران دنیا، میتونه محتمل باشه، اما من ترجیح میدم این رو به برگشت زمان ربط بدم؛ به نظر میرسه اتفاقاتی که توی وبتون افتادن در حقیقت اولین باری بوده که پسرا این اتفاقات رو تجربه کردن و اتفاقات استوری فیلم Frost برای اولین بار نبوده و تفاوت‌ها و پارادوکس‌هایی که بین وبتون و استوری فیلم میبینیم میتونه به اثر پروانه‌ای بازگشت مربوط باشه. یه مثال ساده برای درک بهتر ماجرا میگم؛ در اپیزود چهارم وبتون دیدیم که پسرا رفتن توی یه چادر و با یه خانم پیشگو رو به رو شدن. فرض کنید در ادامه این داستان این خانم پیشگو در زمان به عقب برمیگرده و تبدیل به یکی از جادوگران سیاه میشه. نتیجه این میشه که وقتی پسرا در استوری فیلم frost زمان رو به عقب برمیگردونن این دفعه به جای دیدن پیشگو، جادوگر سیاه رو ملاقات میکنن که در اصل همون پیشگو بوده...

( این فقط یکی از اثرهای پروانه‌ای محتمل بود و برای اینکه دقیقا متوجه شیم چه اتفاقی توی بازگشت ها افتاده باید منتظر ادامه‌ی داستان باشیم. )

ابتدای استوری فیلم با صحنه‌ای از یخ زدن مجیک آیلند و البته پروانه‌های آبی شروع میشه که نمادی از اثر پروانه‌ای هستن. ( شاید براتون جالب باشه که پروانه‌ها و به صورت کلی حشرات در دمای پایین نمیتونن حرکت کنن پس کنار هم جمع میشن تا هم گرم بشن و هم تصویر ترسناکی برای شکارچی‌ها ایجاد کنن... رفتاری که در ابتدای استوری فیلم شاهدش بودیم.)



بیاید در رابطه با کرم چاله صحبت کنیم.

از نظر تئوری کرم چاله ایجاد خمیدگی در فضا-زمان یک موجود هست که باعث انتقال اون موجود به یک فضا-زمان دیگه میشه.

یک کاغذ A4 رو تجسم کنید. باخودکار یک نقطه پر‌رنگ روی کاغذ بذارید. به نظرتون راهی هست که این نقطه رو به جایی دیگه از صفحه ی کاغذ منتقل کنید؟

درسته با تا کردن کاغذ و کمی‌ فشردن لبه‌های کاغذ بهم دیگه اثر جوهر نقطه‌ای که ایجاد کردید به قسمتی دیگه از کاغذ منتقل میشه.

توی این مثال کاغذ شما فقط دو بعد طول و عرض داشت حالا بعد سوم و همچنین زمان رو اضافه کنید. این دفعه به جای نقطه خودتون رو تصور کنید که یک جسم سه بعدی در یک مکان و یک زمان خاص هستید. دقیقا همونطوری که شما دفعه‌ی پیش کاغذ رو تا کردید یا به اصطلاح در کاغذ خمیدگی ایجاد کردید، کرم چاله با ایجاد خمیدگی در فضا- زمان شما رو به نقطه‌ای دیگه از هستی و در زمان دیگه‌ای منتقل میکنه.

حالا که با ماهیت کرم‌چاله آشنا شدیم به Frost برمیگردیم.

پسرا در حال فرار کردن هستن و مجیک آیلند در حال یخ زدنه. در همین حال پسرا به یک کرم چاله میرسن و ازش رد میشن. در صحنه‌ی بعدی میبینم که پسرا وارد ایستگاه مترو توکسام میشن. توجه کنید این کرم چاله پسرا رو به ایستگاه مترو توکسام نمیبره بلکه در آخر استوری فیلم میبینم که به پارک توکسام رسیدن. به عبارت دیگه کل استوری فیلم داره توی یک فلش بک روایت میشه.

تا اینجا فهمیدیم که پسرا در یک نقطه خاص از زمان تصمیم میگیرن از کرم چاله استفاده کنن تا به ایستگاه مترو توکسام در یک زمانی از گذشته برسن. بعد از این تمام اتفاقاتی که در استوری فیلم Frost دیدین اتفاق میوفته... و درنهایت مجیک آیلند یخ میزنه و پسرا رو در حال فرار کردن میبینم (قسمتی از ابتدای استوری فیلم Frost و انتهای آن) و بعد از اون هم پسرا از طریق کرم چاله از مجیک آیلند خارج میشن و به پارک توکسام میرسن.

حالا بیاید در مورد اولین کرم چاله صحبت کنیم که در استوری‌فیلم‌ Frost اصلا نشون داده نمیشه پس من چرا اصرار بر وجودش دارم؟

استوری فیلم و پروموشن ویدیوی وبتون رو یادتون هست؟ ( لطفا همین الان یک‌بار دیگه برید ببینیدشون. می‌بینید که داستان چقدر گیج کننده‌ست...)

در انتهای استوری فیلم می‌بینیم که پسرا به یک سیاه چاله که پر از آب سیاه هست خیره شدن و افرادی مجهول الهویه هم دنبالشون میکنن ( کلمه ی اصلی‌ sink hole هست منتها من هیچ معادلی براش توی فارسی پیدا نکردم.)

حالا برمیگردیم به Frost؛ دقیقا وقتی که پسرا به ایستگاه مترو توکسام رسیدن. توی تی‌وی میبینم خبری از سیاه‌چاله‌ای که توی توکسام بوجود اومده و توش پر از آب سیاه هست، در حال پخشه و از طرفی پسرا خیلی خوشحالن... چرا؟ چون از دست اون مجهول الهویه‌ها فرار کردن 😂

و این رو هم بگم که آخر پروموشن ویدیو به وضوح نشون داده میشه که پسرا از کرم چاله عبور میکنن.

پس تایم لاین کلی اینطوری میشه:

انتهای استوری فیلم و پروموشن ویدیوی استارسیکرز >> کرم چاله ی اول>> ایستگاه مترو توکسام>> ادامه‌ی استوری فیلم frost >> یخ زدن مجیک آیلند و فرار کردن پسرا در ابتدای استوری فیلم frost >> کرم چاله‌ی دوم >> خروج پسرا از مجیک آیلند و رسیدن به پارک توکسام در انتهای استوری فیلم frost

به ترتیب گفته شده یکبار استوری‌فیلم‌ها و پروموشن ویدیوی رو ببینید تا تایم لاین اصلی اتفاقات توی ذهن‌تون شکل بگیره.

بیاید داستان رو از جایی که پسرا وارد ایستگاه متروی توکسام میشن ادامه بدیم.


توی این صحنه از پنجره یه سری نور‌ها یا شعله‌های بنفش رنگ دیده میشن که برای من حمله ی اژدها به استیج استاروان در انیمیشن The Doom's Night -شب نحس- رو تداعی کرد. رنگ‌ها بسیار به اون‌چیزی که دیدیم شبیه هستن. خب شاید فکر کنید که این یه تصادف باشه و این رنگ‌ها فقط به خاطر آسمون شب ایجاد شدن. برای رد این فرضیه‌تون باید سراغ صحنه‌ی بعدی بریم و خبر سیاه‌چاله رو دقیق تر بررسی کنیم. با دقت به گوشه اسکرین تی‌وی ساعت 11:00 am رو میبینم. من فکر نمیکنم ساعت یازده ظهر هوا تاریک با نورها و شعله ‌های بنفش باشه... مگر اینکه یه اژدها حمله کرده باشه... پس پسرا زمان رو تا همون شب نحس به عقب برگردونن.

( شاید براتون جالب باشه که ساعت 11:00 am یک رفرنس کوتاه به دنیای هری‌پاتره. قطار، ساعت یازده ظهر ایستگاه ¾9 رو به مقصد هاگوارتز ترک می‌کرد. )

و اما سیاهچاله‌ای که توی توکسام شکل گرفته و آب سیاه.

آب سیاه برای اولین بار به طور رسمی در وب‌ناول جویندگان ستاره معرفی شد. در حقیقت با پیدایش این ماده بود که جادوی مردم کم کم شروع به آشکار شدن کرد و از طرف دیگه چون میتونستن ازش الکتریسیته تولید کنن، ماده مهمی برای دولت‌ها به شمار می‌رفت و فکر کنم میتونین تصور کنین که داشتن آب سیاه و تجارت کردن روش چقدر سود آور بوده. اما این ماده اثر بدی روی آدم‌هایی میذاره که توانایی استفاده از جادو رو ندارن و حتی باعث فلج شدن یا مرگشون میشه.

"مجیک آیلند بهترین مکان برای کساییه که میخوان جادوشون رو آشکار کنن. تمام قدرت‌های جادویی توی مجیک آیلند تشدید میشن. "

-منیجر DK اپیزود سوم وبتون.

دور از ذهن نیست که احتمالا یه منبع بزرگ از آب سیاه زیر زمین مجیک آیلند قرار گرفته بوده و در حقیقت همین آب سیاه باعث تشدید جادو میشده، اما به دلیلی که هنوز معلوم نیست، یه سیاهچاله توی توکسام بوجود اومد و آب سیاه از طریق اون قابل روئیت شد. برای اینکه سرنوشت این سیاه‌چاله و آب سیاه و تاثیرش روی مجیک آیلند رو بفهمیم باید منتظر ادامه‌ی داستان بمونیم.


در ادامه میبینم که پسرا از ایستگاه مترو خارج میشن و اینجا یه کاراکتر دیگه به داستان اضافه میشه.

گوی شیشه‌ای...

قبلا در رابطه با داستان گوی شیشه‌ای و نقشش توی هایب یونیورس کاملا صحبت کردیم. پیشنهاد میکنم برای درک بهتر داستان، پست مربوطه رو بخونید.

یادتون باشه که گوی‌های شیشه‌ای ارتباط عمیقی با خاطرات دارن.

بذارید به استوری فیلم برگردیم... بعدا دوباره به سراغ گوی شیشه‌ای و سوبین خواهیم اومد.

در ادامه، پسرا باز هم از یک کرم‌چاله رد میشن تا به بعد جادویی مجیک آیلند برسن.( یادتون هست که مجیک آیلند یک موجودیت فیزیکی در دنیای واقعی -پارک توکسام- و یک موجودیت جادویی در یک دنیایی میان رویا و واقعیت- همون جنگل سرسبزی که بارها دیدیمش- داره.)


به تغییر رنگ‌ چشم تهیون دقت کنید. میدونیم که چشم تهیون دردشه و همینطور یک خصوصیت نژادی که به جغدها مربوطه... البته این تغییر رنگ چشم و در کل خود تهیون به عنوان کسی که بیشترین مهارت در استفاده از جادو رو داره حائز اهمیته. تا حالا دوبار بوجود اومدن کرم‌چاله رو دیدیم یکی در انتهای استوری فیلم استارسیکرز و دیگری هم همینجا... در هر دو دفعه تهیون نقش بسیار مهمی داشته و در گذر از کرم‌چاله هم پیشگام بوده. به نظر میرسه باز کردن کرم‌چاله‌ها نیازمند کست اسپل‌های قدرتمندی هست که فقط جادوگر جوان گروه توانایی انجام دادن‌شون رو داره.


داستان سوبین و گوی شیشه‌ای...


اگر خوب دقت کنین تلألو نورهای رنگین کمانی رو توی گوی شفاف می‌بیند که یه حالت هولوگرامی ایجاد میکنه و دقت کنید سوبین داره توی گوی رو نگاه میکنه. از اینجا به بعد یک سری صحنه‌های سولو از همه پسرا به جز سوبین می‌بینیم که افکتی دقیقا مشابه با همون حالت‌ هولوگرامی گوی داره... و یادتون هست که گوی به خاطرات مربوط بود.



فکر میکنم تا الان خودتون ماجرا رو فهمیده باشین؛ سوبین از توی گوی خاطرات یکی از دفعات قبلی که به مجیک آیلند اومده بوده رو داره میبینه و این صحنه‌هایی که افکت هولوگرامی دارن خاطرات خود سوبین هستن که احتمالا به دلیلی فراموش شده و حالا داره دوباره اون خاطرات رو از توی گوی شیشه‌ای میبینه و دقیقا به همین علت که سوبین خاطره‌ای تکی از خودش رو نمیبینه. ( قاعدتا وقتی خاطرات از دید شما باشن خودتون رو نمیتونین ببینین بلکه اطرافیان رو میبینین. ) به نظر من این خاطرات با احتمال بسیار بالا خاطرات اولین دفعه‌ای هستن که پسرا به مجیک آیلند اومدن. چون کنجکاوی و وجد رو میتونین توی صورتشون ببینین انگار برای اولین باره که اینجا هستن. چندین صحنه هست که همه‌ی پسرا باهم هستن و سوبین خودش رو میبینه... به نظر میاد گوی شیشه ای قدرت اینو داشته باشه که قطعه‌هایی از گذشته رو خودش روایت کنه.

در ادامه، خاطرات سوبین جدا جدا در بخش مربوط به هر کدوم از پسرا تحلیل میشن.

خاطرات سوبین دقیقا از جایی که افکت هولوگرامی ناپدید میشه تموم میشن. واقعیتی که این دفعه داره اتفاق میوفته از جایی هست که بلو اور تموم میشه هوا تاریک میشه و پسرا به سمت چادر پیشگو که الان تبدیل شده به چادر جادوگر سیاه میرن.

اولین چیزی که روی میز خیلی جلب توجه میکنه دوتا گوی شیشه‌ای دیگه هستن که این دفعه کاملا سیاه شدن. در رابطه با سیاه شدن گوی‌های شیشه‌ای در پست مربوط بهشون مفصل صحبت کردیم. به طور خلاصه تجمع اثر پروانه‌ای بازگشت زمان باعث میشه گوی شیشه‌ای سیاه بشه و دقیقا مثل خود گوی خاطرات صاحب گوی رو هم در سایه‌ای تاریک پوشیده میشن و صاحب گوی خاطرات خودش رو کاملا از دست میده و در بعضی افراد باعث میشه تبدیل به جادوگران سیاه بشن. این هم یکی دیگه از تئوری‌های محتمل تبدیل شدن پیشگو به جادوگر سیاه هست و سوالی که مطرح میشه... گوی دوم برای کیه؟ باید منتظر کامبک باشیم :)

صحنه‌ی بعدی... نمایی از بالای میز که در نگاه اول چندان مهم به نظر نمیرسه... با دقت نگاه کنید؛ دو سنگ آبی و سبز رو به روی هم روی میز دیده میشن... چشم‌های گربه‌ رو به یاد بیارید. در حقیقت میز نمادی از حضور گربه هست.

از اینجا به بعد شاهد یک اپیزود از بازی d&d خواهیم بود. پسرا بازیکن هستن و جادوگر سیاه DM یا همون استاد سیاهچاله هست. DM به هر یک از بازیکن‌ها یک کارت میده و اونا رو تو یک موقعیت از بازی- دانجن یا سیاهچاله- قرار میده البته هر کوئست برای هر یک از پسرا حاوی اسم حقیقیشون هست درست مثل اولین باری که با پیشگو ملاقات کردن( اپیزود چهارم وبتون.) هر کدوم پسرا تو یک کوئست جدا گیر میوفتن و دقیقا به همین علت هیچ کدوم موفق نمیشن اون کوئست رو به سلامتی تموم کنن. به یاد بیارید قدرت پسرا فقط تا وقتی جوابگو هست که باهم باشن... وقتی از هم جدا شن اتفاقات بدی میوفته...

(کارت‌های کوئست یا همون کارت‌هایی که DM به پسرا میده همون OSکارت‌های آلبوم Freeze هستن و پشت هر کدوم‌شون یک جمله نوشته شده. در ادامه پس از اسم هر یک از اعضا اسم حقیقی‌شون با هشتگ و جمله‌ای که پشت کارت هر کدوم نوشته شده بود رو بین " " مینویسم. تحلیل جملات کوئست‌کارت‌ها به عهده‌ی خودتون. چشمک*)

یونجون

#نباید_سگ_بخورد

" چیزی که با من شروع شده باید هم با من تموم بشه."

کوئست یونجون با تصویری که دفعه‌ی اول توی وبتون دیده بود تفاوت چندانی نداشت. پس یعنی اسم حقیقی یونجون تغییری نداشته.

یونجون در حال نبرد با یک سگ غول‌پیکر و مردی با دو شاخ روی سر و زره و نیزه.

در خاطرات سوبین هم دیدیم که یونجون با یک سگ ملاقات کرد البته در صحنه‌ای میبینم که چشمای سگ ناگهان قرمز میشن. این یه جورایی به لیریک blue hour اشاره داره که درمورد ساعت میان گرگ و سگ صحبت میکنه. ساعت میان گرگ و سگ و اصطلاحی هست که برای گرگ و میش به کاربرده میشه. زمانی از شبانه روز که نمیشه تفاوت سگ و گرگ رو تشخیص داد و اگر عمیق‌تر نگاه کنید مفهوم اصلی اینه که نمیشه تشخیص داد به کی میشه اعتماد کرد... کی دوسته و کی دشمن؟

دقیقا این موضوع برای یونجون با موجودی که تقریبا توی ساعت بلو‌اور دیدش پیش اومد... سگی که دوست یونجون بود یا شایدم گرگی که قرار بود دشمنش باشه ؟؟ البته توی کوئست میبینم به یونجون حمله میکنه پس...


تهیون

#آویزان‌_از_درخت_کهنسال_با‌ریشه‌های_عمیق

" اگه فقط من بتونم جواب رو پیدا کنم، همه چیزم رو براش فدا میکنم."

شبیه به یونجون، تصویری که تهیون بار اول دیده بود با این کوئست شباهت بسیار زیادی داشت.

در هر دو کسی رو می‌بینیم که از یک درخت آویزونه در مکانی که یکی از مقاله‌های نیور ازش به عنوان دریای آسمان نام برده بود. به هر حال چیزی که مهمه اینه که اسم حقیقی تهیون هم تغییر نکرده.


جالبه که مخصوصا تصویر وبتون شباهت بارزی به یکی از کارت‌ها تَروت به نام مرد آویزان داره. این کارت نمادی از فداکاری و از دست دادنه که کاملا با معنای جمله ی پشت کارت کوئست تهیون و همچنین کاراکتر فداکارش همخوانی داره.

در خاطرات سوبین، تهیون روی یک درخت نشستن بود و کنارش هم یک آشیانه کلاغ با تخم‌های توش دیده میشدن... این درخت احتمالا همون درختی هست که تهیون توی کوئست ازش آویزون بود و این تخم‌ها هم احتمالا همون کلاغ هایی هستن که به دستش نوک میزدن. کلاغ‌ها به طور کلی نماد شناسی غنی‌ای دارن. گفته شده بین دنیای زنده ها و مرده‌ها میتونن سفر کنن، همچنین نمادی از مرگ هستن و دیدن کلاغ در خواب میتونه نشان‌دهنده ی این باشه که کسی رو در اطرافیان‌تون دارید که تظاهر میکنه به چیزی که نیست. مسئله ی مرگ با کاراکتر تهیون کاملا جور در میاد چون پس از یونجون، بیشترین ارتباط رو با مرگ داره و تظاهر کردن... شبیه به مفهوم ساعت میان سگ و گرگ باز هم اینجا مسئله‌ی عدم اعتماد مطرح میشه.


کای

#سازنده‌_هزارتو

" باید باور داشته باشم، حتی اگه سقوط کنیم. "

حداقل بخشی از تصویری که پیشگو به کای نشون داده بود با کوئست کای مطابقت داشت؛ بال‌های سفید

من معتقدم که همین تصویر نام حقیقی کای بوده و این یعنی کای سومین کسیه که اسم حقیقیش تغییری نداشته.

و اما سازنده‌ی هزار تو...


در این صحنه‌ فرمول‌ها در نگاه اول بسیار شبیه فرمول های ریاضی هستن، اما با نگاه دقیق‌تر متوجه میشیم که بیشتر به فیزیک و مهندسی شباهت دارن حتی گردنبند کای هم یک چرخ‌دنده‌س؛ همه‌ی اینا خیلی خوب با ایده‌ی سازنده بودن جور در میان... و حتی کلس کای در d&d هم با این موضوع هم‌خوانی داره. میستیک‌ها میتونن واقعیت رو مطابق با میل خودشون عوض کنن و واقعیت‌های جدید بسازن. در ام‌وی Run away هم دیدیم که کای نقش پر‌رنگی در بازگرداندن زمان به عقب داره و میدونیم که تی‌اکس‌تی‌ تو یه چرخه‌ی تکرار شونده ی زمان گیر افتادن... یه هزارتو... هزارتویی که خودشون یا بهتره بگم کای برای فرار از بلوغ و بزرگ شدن - و احتمالا مرگ یونجون- ساخته.

در صحنه‌های بعدی یه هزار‌توی دیگه هم میبینم؛ چیزی که عموما ازش به عنوان هزارتوی آینه‌ها اسم برده میشه. در کل آینه‌ها نمادی از ارتباط بین دنیا‌های موازی هستن. توجه کنید که آینه تصاویر رو برعکس میکنه این حتی درمورد ذات شما هم صدق می‌کنه برای همین عموما گفته میشه تصویر شما توی آینه ورژن شیطانی شماست... ( با این حساب که شما آدم خوبی هستین^^)


حالا وقتی دوتا آینه رو روبه‌روی هم قرار بدین تصویر هر چیز بینی این دو اینه بی نهایت بار در هم تکرار میشه و هزارتوی آینه رو بوجود میاره، گفته شده هزار توی آینه مثل یک دروازه بین دنیاها عمل میکنه و باتوجه به خاصیت برعکس شدن تصاویر توی آینه‌ها باید بگم این دروازه داره به یه دنیای شیطانی باز میشه. این دقیقا همین اتفاقیه که برای کای افتاد. در صحنه‌های بعدی میبینم که ورژن اصلی کای موقع دویدن از ورژن شیطانی خودش عقب میوفته. و در نهایت اون کسی که از آینه بیرون میاد ورژن شیطانی کای یا در حقیقت تصویر کای هست. ( دقت کنید توی این تکه‌ی آینه ی شکسته شده ما انعکاس کای با بال‌های سفید رو می‌بینیم پس اونی که از هزارتو خارج شد ورژن شیطانی کای هست و اونی که توی هزارتو گیر افتاد کای اصلیه.)


بارهاو بارها این کانسپت وجوه متضادِ کای توی داستان تکرار شده حتی کلیت داستان ام وی Angel or Devil بر همین مبنا بود. اگر یادتون باشه توی استوری فیلم Eternally هم دیدیم که بال‌های سفید کای به بال‌های سیاه تبدیل شده بودن. این می‌تونه دلیل خوبی برای اثبات این موضوع باشه.

در خاطرات سوبین یه قایق پارویی شبیه قو رو میبینیم که کای داره اونجا بازی میکنه و این قایق توی یکی از صحنه‌های ام وی ژاپنی Blue Hour هم بود این می‌تونه نشون دهنده ی شادی و خوشحالی‌ای باشه که کای به یاد میاره به هر حال عه رای minisode1 در رابطه با رویا و فانتزی و خوشحالی بود. در صحنه ی دوم از خاطرات سوبین، کای رو می‌بینیم که به انعکاس تصویر خودش در آب خیره شده. اگر کمی دقت کنید متوجه میشید که موقعیت بازوی کای توی تصویری که روی آب شکل گرفته با موقعیت بازوی کای در واقعیت متفاوته به عبارت دیگه تصویر کای و خود کای دو موجود کاملا متفاوتن که توی کوئست کای در موردش صحبت کردیم.


سوبین

#هیچ_کس_او_را_باور_ندارد

#؟؟؟؟؟

" یه چیزی هست که تا ابد فقط خودم باید به دوش بکشمش"

چیزی که پیشگو به سوبین نشون داد کاملا با کوئست که دید متفاوت بود.

تصویر پیشگو در رابطه کاساندرا و نفرینش بود که ما رو به اسم حقیقی اول سوبین - هیچ کس او را باور ندارد - رسوند. ( میتونین پست مربوطه رو از چنل بخونید.)

در کوئست سوبین یه شهر قدیمی با معماری یونانی در حال سوختن می‌بینیم و به جز وجود گوی شیشه‌ای عملا هیچ تشابهی با تصویر پیشگو وجود نداره. برداشت من اینه که این کوئست کاملا به یک اسم حقیقی جدید برای سوبین منجر میشه و اگر اسم حقیقی نشون‌دهنده ی سرنوشت هر شخص باشه... پس سرنوشت سوبین تغییر کرد.

سوبین دوباره از توی گوی نگاه میکنه یه سایه به شکل پسر بچه که روی اسب چوبی در حال سوختن نشسته رو میبینه. فکر کنم تا الان همه متوجه شده باشن که اینم یه خاطره‌س؛ خاطره‌ای که یه سری جزئیاتش توی تاریکیه. برای این پسر بچه دو تا احتمال به نظرم میرسه؛ ۱. یونجون ۲.‌کای

تا حالا بارها و بارها ارتباط یونجون رو با اسب‌ها دیدیم؛ کانسپت فیلم blue hour و پاترونوس اسبی یونجون در انیمیشن The Doom's Night و ...

و کای... در استوری فیلم Eternally می‌بینیم که سوبین، بچگی‌های کای رو میبینه و باعث میشه همه چیز ور به یاد بیاره.

هر کدوم از این دو با احتمال بالایی میتونن درست باشن، اما با توجه به خطر مرگ که همیشه یونجون رو تهدید میکرده به نظرم یونجون محتمل‌تره.

در صحنه‌های بعدی میبینم که گوی هم سیاه میشه و درنهایت هم میشکنه. درمورد تاثیر سیاه شدن گوی قبلا صحبت کردیم، اما استاوان پسرای عادی نیستن اونا پسران سرنوشتن پس فکر نمیکنم سیاه شدن گوی باعث از بین رفتن خاطرات‌شون و تبدیل شدن به جادوگران سیاه بشه... اما در مورد شکستن گوی هیچ شواهدی وجود نداره.

بومگیو

" حتی تاریکی هم تا ابد دوام نمیاره"

#در_عمیق‌ترین_گوشه‌_جعبه_پاندورا

بومگیو هم پیشگویی و کوئست مشابهی داشت و در هر دو جعبه‌ی پاندورا دیده شد.

کانسپت جعبه‌ی پاندورا و چیزی که در عمیق‌ترین قسمتش پنهان شده -امید- با کاراکتر بومگیو و حتی مورس کدش و همچنین جمله‌ای که پشت کار کوئست نوشته شده بود کاملا همخوانی داره.

توی کوئست میبینم که بومگیو وارد یه غار میشه که البته به نظر میرسه توش آب وجود داره ( آب سیاه؟؟ شاید) اگر دقت کنید موقعی که بومگیو داره وخرد غار میشه، کلیدی رو میبیند که از طرق زنجیر دور گردن بومگیو انداخته شده. در صحنه‌های بعد میبینم که بومگیو در هزارتوی جعبه ی پاندورا دقیقا همون کلید رو پیدا میکنه... یعنی رفت توی غار و کلیدی رو پیدا کرد که از قبل داشتش.

به پارت بومگیو در Frost توجه کنید:

سرنوشت ویران شده

زمان یخ زده

و من توی این لحظه می‌میرم و می‌میرم و می‌میرم.


توی کوئست بقیه پسرا اثری از زمان نبود، اما برای بومگیو ماجرا کمی متفاوته... کوئست بومگیو داره در زمانی قبل از اینکه کلید رو پیدا کنه اتفاق میوفته و توی این لحظه زمان متوقف شده و حرکتی نمیکنه. برای اینکه بومگیو در این ورژن جدید از حال کلید رو داشته باشه دوباره باید کلید رو پیدا کنه و اهمیتی نداره که بومگیو قبلا کلید رو پیدا کرده.

این موضوع از وجه‌ی دیگری هم قابل بررسی‌هست. همونطور که میدونیم در جعبه پاندورا امید وجود داره و بومگیو توی جعبه یه کلید پیدا کرد. میشه استنباط کرد که امید کلید ماجراست.


بعد از اتمام کوئست‌ها میبینیم که جادوگر سیاه باعث یخ زدن و نابودی جزیره میشه.

اما به یک صحنه دقت کنید. تنها کسی که حواسش به اسپل بوک جادوگر بود تهیون بود. توی اپیزود چهارم وبتون دیدیم که تهیون اسپل بوک رو نزدیک چادر پیشگو پیدا کرد و به وسیله ی همین کتاب تونست جادوی خودش رو آشکار کنه. هیچ‌کدوم از پسرا به جز تهیون نمیتونن از این کتاب استفاده کنن.

توی این صحنه که تهیون کتاب رو از جادوگر سیاه می‌دزده کاملا مشخصه که از قبل میدونست توانایی جادو کردنش کاملا به این کتاب وابسته‌س چون این اتفاقات رو برای بار اول تجربه نمیکرد، برخلاف چیزی که توی وبتون دیدیم اونجا کاملا گیج بود و نمی‌دونست این کتاب چیه.

بعد از اون هم پسرا از مجیک آیلند ویران شده فرار میکنن و باز هم تهیون رو میبینم که جلوتر از همه میدوه تا کرم‌چاله رو برای فرار کردن از مجیک آیلند درست کنه. در آخر پسرا به سلامت از جزیره خارج میشن و به پارک توکسام برمیگردن.

دقت کنید در اخر آهنگ رسمی frost، کلمه goodbye رو می‌شنویم که توی استوری فیلم حذف شده بود... شاید این پایان ماجرا نیست...


در آخر کمی هم به متن آهنگ توجه کنیم.

" توی این اسم ناآشنا... سرنوشت پنهان شده یا چیز دیگه‌ای انتظارم روم میکشه؟ "

اسمی که بارها و بارها در لیریک‌ها تکرار شد اسم حقیقی پسرا بوده. این اسم رو نباید فراموش کنن چون این اسم سرنوشت پسراست.


امیدوارم لذت برده باشید منتظر اپیزودهای بعدی استارسیکرز تئوری باشید.

..---..---🦋

LainaSunflower🌻





Report Page