Friday
چهار / هفت / شصت و نه، عزیزم. به تنهایی عادت کردهام. من وضع دیگری را نشناختم. نشناختهام. انگار وضع دیگری نمیتواند باشد. از صبح تا شب با خودم هستم. با صدای خودم. با عکس خودم که گاهی توی آینه است. و با خیلی چیزهای خیلی نزدیک دور و برم. چیزهای معمولی. چیزهای دستیافتنی نه. چیزهای دم دست. حالا سعی میکنم این معمولیها را بشناسم. از نو بشناسم. باز بشناسم. به قاشق فکر میکنم. به انگشت. به یک میخ معمولی. و به یک پنجره. به همهی آنها دست میزنم. آنها را لمسمیکنم. سعی میکنم بروم توی این چیزها، و بعد از تویشان بیایم بیرون. بعد سعی میکنم با یک مداد، مداد معمولی، روی یک تکه کاغذ، کاغذ معمولی، مثلا، توی میخ را برای خودم، فقط برای خودم نقاشی کنم. چیزهایی را که از توی میخ یا توی قاشق یاد گرفتهام سعی میکنم بیاورم روی کاغذ.
#جمعه #دلتنگی | بهمن فرسی - شب یک شب دو