Freya-

Freya-

@KimTae_Family

سرش رو روی قفسهٔ سینهٔ پسر زیرش، دقیقاً جایی که بتونه تپش‌های قلب جونگکوک رو بشنوه، گذاشت. دوست داشت این صدا رو توی تک تک لحظات زندگیش بشنوه چون این صدا، تنها صدایی بود که آرامش رو بی هیچ زحمتی بهش هدیه می‌داد. پلک‌هاش رو بست و فقط به ضربان قلب مردی که ریتم زندگی‌ش رو با ریتم هماهنگ کوبش‌های قلبش یکسان کرده بود، گوش سپرد. بهشت قطعاً نقطه‌ای آرامش‌بخش میون بازوهای جونگکوک بود...


- دلم برای آغوشت تنگ شده بود... دوست داشتم تمام این مدت توی آغوشت مچاله بشم. همه‌‌ش... همه‌ش احساس می‌کردم یه چیزی کمه و حالا مطمئن شدم. پازل آرامش من با صدای قلب و عطر تن تو تکمیل میشه...

Report Page