Free ticket
TaekookvLand![](/file/454edc6818e1ea7178682.jpg)
وقتی عاشق تجربه کردن باشی و هر روز بخوای یه ماجرای جدید رو پشت سر بزاری، حتما مدرسه برات حوصله سر بر میشه. این وضعیت تهیونگی بود که هر روز با یه ترفند از مدرسه فرار میکرد تا وقتش رو همونطور که میخواد هدر بده.
همه چی خوب بود البته تا قبل از این که به اون روز برسه و هیجان انگیزترین اتفاق زندگیش رو تجربه کنه.
بند کوله پشتیش رو دوباره بالا کشید و درحال خوردن کافی میکس توی دستش، پلههای سنگی رو که به مترو وصل میشدن پایین رفت. اون مکان شلوغ میتونست بهترین گزینه برای ارضای حس کنجکاویش باشه ولی با دیدن نوار زردی که ممنوعیت گذر رو نشون میداد، متعجب از قدم ایستاد. ناراحت رو برگردوند تا از اون سالن خالی بیرون بره اما با صدایی که شنید جلو رفت و از نوار زرد، ورود ممنوع رد شد.
دو نفر درحال دعوا بودن، یکی که زورش بیشتر بود یکی دیگه رو درازکش کرده و به باد کتک گرفته بود. تهیونگ هیجان زده جلو رفت و از گوشهی دیوار بهش نگاه کرد. به هرحال دعوای روبروش کم از بازیهای رینگ بوکس نداشت.
جونگکوک آخرین مشتش رو به صورت مرد زد و بعد از رها کردن یقهی پاره شده لباسش، دستی به پیشونی عرق کردهاش کشید و غرید:
"عوضی، زیادی وقتم رو گرفت."
عقب برگشت تا همراه افرادش صحنهی جرم رو ترک کنه ولی با دیدن یه جفت چشم کنجکاو، نتونست جلوی لبخند عصبیش رو بگیره. تهیونگ از ترس قدمی عقب رفت که جونگکوک در کمال آرامش بهش نزدیک شد و پرسید:
"بهم بگو چی دیدی؟"
"چیزی که نباید میدیدم"
درست توی یک قدمی پسر دبیرستانی ایستاد و با دست کشیدن به موهای فر بلندش، لبخند کجی به ترس توی چشمای تهیونگ زد و گفت:
"یه نصیحتی بهت میکنم. هیچوقت برای تماشای چیزی که بهت مربوط نیست، بلیط رایگان نگیر چون به دردسر بعدش نمیارزه و حالا تو درست وسط اون دردسر بزرگ ایستادی."