Fox

Fox


جه بوم خودش رو روی مبل تک نفره انداخت

روشن بودن تلوزیون فقط یه دلیل داشت و اونم ترس جینیونگ از تنهایی بود 

جینیونگ از تنهایی و فضای تاریک می ترسید جه بوم حدس میزد که اگه الان به اتاقش بره با یه اتاق کاملا روشن رو به رو میشه

جینیونگ شباهت زیادی به خواهر کوچولوش که مدتها بود خاکسترش توی یه کوزه کوچیک جا خوش کرده بود داشت 

تمام عادت های رفتاری جینیونگ، جه بوم یاد خواهرش مینداخت 

جه بوم بعد از خاموش کردن تلوزیون لباسای خیسش رو جلوی در حموم رها کرد با اینکه می دونست فردا باید با غر غر کردن‌های جینیونگ رو به رو بشه وارد اتاقی که یه هفته بود با جینیونگ شریک شده بود شد

نور اواژور تنها منبع روشنایی توی اتاق بود و این کمی جه بوم رو شگفت زده می کرد 

روی تخت نشست اواژور خاموش کرد جه بوم توی تاریکی بهتر از هر وقت دیگه‌ی فکر می کرد بیشتر از هر وقت دیگه‌ی احساس راحتی می کرد جه بوم اینجوری می تونست صورت ناراحتش رو قایم کنه بدون اینکه کسی متوجه‌اش بشه یا بخواد در موردش سوال بپرسه 

جینیونگ کمی تکون خورد از پشت کاملا به جه بوم چسبید و جایی روی تخت برای جه بوم باقی نذاشت 

جینیونگ بد خوابترین موجود روی زمین بود

جه بوم از روی جینیونگ خودش رد کرد سمت چپ تخت دراز کشید اما به ثانیه نکشید که دوباره جینیونگ چرخید و اینبار خودش توی بغل جه بوم جا داد دستش رو دور گردن جه بوم انداخت

جه بوم چشماش توی حدقه چرخوند

"جینیونگ داری خفم میکنی"

جینیونگ با صدای خش دار نالید 

"چهار شب که خونه نیومدی پس حق دارم که خفت کنم"

جینیونگ داشت طبق معمول غر میزد اما جه بوم همین چهره اخمو و غر غروی جینیونگ خیلی دوست داشت

جه بوم انگشتش رو میون ابروهای گره خورده جینیونگ کشید و زمزمه کرد 

"متاسفم"

جینیونگ چشماش باز کرد به صورت خسته جه بوم نگاه کرد جه بوم بیشتر از این نمی تونست چشماش رو باز نگه داره 

جینیونگ گردن جه بوم بوسید زیر لب گفت 

"من متاسفم"

جه بوم کمی تکون خورد ولی کاملا غرق خواب بود و صدای جینیونگ نشنید

صدای بلند اهنگ کلاسیک توی خونه می پیچید جه بوم غلتی زد و دوباره خواست بخوابه ولی صدای اهنگ به قدری بلند بود که خواب از جه بوم سلب کرده بود 

جه بوم کش و قوسی به بدنش داد چشماش باز کرد 

با اولین چیزی که رو به رو شد قاب عکس سه نفر خودش و جینیونگ و خواهرش بود 

دستش رو دراز کرد قاب عکس از روی میز ورداشت 

"مطمئن باش قاتلت رو پیدا میکنم انتقامت ازش می گیرم"

جینیونگ با سبد لباس‌های تمیز وارد اتاق شد کنار کمد وایستاد

"اگه صحبتت با خواهرت تموم شد به من توجه کن"

"حسود"

جه بوم قاب عکس سرجاش گذاشت از روی تخت بلند شد

صبحونه توی سکوت خورده شد و تمام وقت جه بوم متوجه دلخوری جینیونگ بود 

"جینیونگ چیزی شده"

جینیونگ ماگ قهوه‌اش روی میز گذاشت با چهره عصبی به جه بوم که ادای ادمای بی خبر در میاورد نگاه کرد 

"نظرت درباره قرار گذاشتن با یه قاتل چیه؟"

"داری چی میگی"

"تو و اون قاتل زنجیره‌ای زوجای خوبی می شید مطمئن باش جه بوم"

جه بوم نمی تونست حرفای جینیونگ رو درک کنه حالا جینیونگ به نقطه‌ای رسیده بود که داشت به یه قاتلم حسودی می کرد 

جه بوم خودش کمی مقصر می دونست تمام این راه رو جینیونگ از امریکا نیومده بود که توی خونه بشینه و تلوزیون نگاه کنه 

جینیونگ اومده بود تا با جه بوم وقت بگذرونه اما جه بوم هیچ وقت ازادی برای جینیونگ نداشت 

صدای موبایل جه بوم مثل همیشه مزاحم مکالمه جینیونگ و جه بوم شد 

جه بوم موبایلش رو ورداشت قبل از وصل کردن تماس پیشونی جینیونگ بوسید

"به پدرت سر بزن جینیونگ"

جینیونگ مشتش رو به میز کوبید به جه بومی که کاملا بیخیال داشت از خونه خارج می شد چشم دوخت 

"بگو یوگیوم"

"یه جسد جدید پیدا کردیم"

جه بوم توی ماشین نشست 

"برام لوکیشن بفرست دارم میام"

Report Page