Ferbidden

Ferbidden

#Mhddssh
#Ep_4

گوشی رو روی مبل کنارش پرت کرد. پوف کلافه ای کشید و سرش رو به عقب کاناپه تکیه داد.

حقیقتا دلش به حال یونگی می سوخت. کسی می تونست جونگکوک رو توی زندگیش نداشته باشه و خوشحال باشه؟ این طور فکر نمی کرد.

شب قبل با تمام سرعتی که داشت به سمت خونه سویون حرکت کرده بود. وقتی فهمید که جونگکوک یه کرگیور پیدا کرده به هیچ وجه حس خوبی پیدا نکرده بود و انکارش هم نمی کرد؛ علاوه بر این که به مقدار قابل توجهی حسودی می کرد، برای جونگکوک نگران بود.

با هزار نوع التماس سویون رو راضی کرده بود که اجازه بده جونگکوک رو با خودش به پارک ببره. این تنها راهی بود که می تونست از زیر زبونش حرف بکشه.

همه نوع بازی ای رو باهاش امتحان کرد، از هر چیزی که توی سوپرمارکتا پیدا می شد به عنوان رشوه براش تهیه کرد، حتی توی خیابون باهاش مشغول سرسره بازی شده بود؛ که نتیجش این شد که یونگی اونارو به شکل دو تا احمق می دید. براش مهم نبود. تنها چیزی که مهم بود جونگکوک بود. با وجود این ها، جونگکوک هیچ اطلاعاتی از ددی جدیدش بهش نداده بود و سویون هم بدون اطلاع جونگکوک چیزی بهش نمی گفت.

شاید باید...آره خودشه! باید از جیمین می پرسید.

دستی به پیشونیش کشید. نیم خیز شد و گوشی رو برداشت. 

اعلانی که روی صفحه گوشیش نمایان شد باعث شد توی زنگ زدن به جیمین تعلل کنه.

تویترشو باز کرد و با دیدن اون عکس خشکش زد...


ID Channel:@Double_F_FanFic


Report Page