For you 🗒️💘

For you 🗒️💘

こもれび

«اگر خوب خودت رو بشناسی، وقتی جلوی آینه بایستی چیزای بیشتری از ظاهر همیشگیت میبینی. من انقدر ته و توی خودم رو در آوردم که گاهی میتونم از پوسته‌م بیرون بیام و واقعیت رو جلوی آینه ببینم. واقعیتِ من چیز زشتی نیست. هر چند یکم به هم ریخته و در هم و آسیب دیدست، ولی دوست داشتنیه. یه قسمتاییش لب‌پر شده و یجاهاییش کلا خالیه، بعضی جاهام هنوز زخمای دردناکی هستن که جرئت نکردم دست بزنم بهشون. یجاهاییش رو حتی نمیدونم برای من هستن، یا کس دیگه‌ای به وجود آورده؟ یه تیکه‌هاییش برای وقتاییه که کسی از رو خودم کندم، یه جاهایی بقیه خودشون رو از من کندن و حالا جای اثرانگشتشون جا مونده. جای بوسه و نوازش هم روش پیدا میشه و با تمام قدیمی بودنش اگر دست بزنمش بهشون هنوز حس قشنگی دریافت میکنم. واقعیت، قیافه مشخصی نداره که بگم کاش میتونستم تغییرش بدم. البته قبلا زیاد به اینکار فکر میکردم. مثلا اینکه سعی کنم یکم اینورش رو بدم تو و اونورش رو بکشم بیرون، براش یه لبخند گنده یا ابرو های در هم بکشم و ناخناش رو لاک بزنم. ولی دیدم این دیگه پوسته‌ی بدبختم نیست. این خودِ خود منه. در اصل، این بخش توی یک نقطه آفریده نشده که‌ همونجور که هست رشد کنه. بلکه وجودش تشکیل شده از تجربه های سالیان دراز زندگی کردن منه. بخاطر همین بیخیال تغییر دادنش شدم.

نگاه کردنم به واقعیت که تموم میشه، پوسته‌م رو برمیدارم و میپوشمش. این پوسته چیز نازکیه و نمیتونم بگم از وجودم مراقبت میکنه، فقط میپوشوندش. روی پوسته لباس میپوشم و گاهی روی اونهام لباس های بیشتر. براش خط چشم میکشم، ناخناش رو رنگ میکنم، موهاش رو خوشگل میبندم و گوشواره میندازم براش. اگر کسی ظاهرم رو ببینه عمرا با خودش فکر کنه چه چیز عجیب غریبی زیرش هست. خوبی ظاهر همینه. ولی اگر کسی تصمیم بگیره از لباس ها و پوستم فرا تر بره، به راحتی میتونه واقعیت رو لمس کنه. گفتم که، این پوسته محافظ خوبی نیست. راستی، تو دوست داری واقعیت رو بغل کنی؟ آخرین باری که یکی بهش عشق ورزیده بود یادم نمیاد»


Report Page