For you 🗒️💘
こもれび«من میتونم مزه کلمات و مفاهیم رو بچشم، بهشون دست بزنم و لمسشون کنم. مثلا تابستونا خونهی مادربزرگم مزه چایشیرین میده، دوچرخه سواری توی پارک بین درختای چنار مزه شربت آبلیمو میده، حس تنهایی مثل حس شستن صورت با آب یخه، قدم زدن تو تنهایی اگر حس امنیت کنی مثل نوشابه مشکیه و اگر حس خطر کنی مثل قورت دادن نون خشکه. میبینی؟ هر چیزی یه حس و مزه منحصر به فردی داره. اولین باری که باهات حرف زدم، مزه بستنیوانیلی میدادی. بعد که بیشتر صمیمی شدیم مثل اون کِرِم شیرین سفیدرنگی بودی که روی شیرینی میریزن. چون گرمتر و صمیمیتر شده بودی باهام. وقتی درمورد خودت حرف میزدی و میگفتی، مثل مزه آبنبات ترش بود. مثلا آبنبات سیب یا آلبالو.
بعدها حسای خیلی خیلی بیشتری ازت میگرفتم. مثل دراز کشیدن زیر نور آفتاب پاییز، لمس کردن برگ گیاهای مامانم، دست زدن به پوست صورت نرم دوستم، سیاره B612 شازده کوچولو، تاب بازی توی فضا بین ستارهها و خیلی چیزای دیگه. فرقی نداشت درمورد چی حرف بزنی، میتونستم دستم رو ببرم جلو و تا قلب کلمهها رو با نوک انگشتام حس کنم. یه وقتایی مزه شوری اشکم میدادی، یا مثلا دست زدن به زخم روی زانوم وقتی تو بچگی خورده بودم زمین، کندن پوست کنار انگشتام و چیزایی مثل این که شاید خیلیا دوست ندارن، ولی من عاشقشونم.
فرقی نداره سوار قطار خوشحالی باشی یا در حال سقوط از برج ناراحتی، در حال سُر خوردن روی ذوق یا گیر کردن توی بیحوصلگی، در حال پیچوندن طره موهای عشق دور انگشتای ظریف و خوشگلت یا کوتاه کردن موهای جدایی، بنظرم تو از خاص ترین افکاری هستی که روز و شب گاه گاهی سر میزنه بهم. قرار بود یه بخشی از افکارم که شبیهته رو بنویسم؟ خب، یه بخشی از افکارم متعلق به توئه. اینم از بخش لیمویی ذهن من»