For you
'Dotاون عاشقم بود و تمام حقایق زندگیشو میدونستم
خیلی دوست داشت همو ببینیم و بغلم کنه
ولی من میترسیدم، چون اون خیلی بامن فرق داشت!
توی یه خانواده معتاد بزرگ شده بود
جز دعوا و غم چیزیو ندیده بود و سر پدرش چاقو میکشید!
وقتی اینا و بهم گفت ترسیرم. من گفتم پسری نیستم که بتونم مرحم دردات بشم
و توم نمیتونی برام همچین چیزی باشی
ما برای هم ساخته نشدیم.. ما مثل بقیه عاشقا تو هم چفت نمیشیم
دقیقا همونطور که بدی نمیتونه بدی رو پر کنه
من نمیتونم اونقدری مراقبت باشم که تو نیازش داری
اونروز تهدیدم کرد، گریه کرد و عصبی شد
حرفام بهم ریخته بودش، از اینکه تکیه گاهش اینارو بهش گفت خوشحال نشد
فهمیدم براش مثل یه اتاق بودم که وقتی میخواست از زندگیش فرار کنه به اون پناه میاورد
من فقط ولش کردم، مثل یه تیکه پر که توی اسمون رهاش میکنی، نمیدونی قراره با باد اوج بگیره و یا توی گل غوطه ور شه.
و میدونی موضوع اصلی کجاست؟ اینکه تو برات مهم نیست کدومش براش اتفاق بیوفته..
وقتی بعد اخرین لمس ولش میکنی مطمئنی که دیگه نمیخوایش. پس برای نگاه کردن بهش دیگه برنمیگردی، شاید نهایت تلاششو بکنه تا دوباره توی دیدت قرار بگیره و موفق شه
اما تو با یه حرکت دست از سر راهت کنار میزنیش، تو تصمیموو گرفتی.
-بین ما همه چی تموم شده جولیا
بیشتر از اون منتظر نموندم تا زجهه زدناشو ببینم. مطمئنم بعدا دوباره قراره ببینمش برای اخرین تلاشاش. اما من همچین دختریو نمیخوام، کی با پای خودش توی دردسر میره؟ هیچکس.
تنها چیزی که الان ازارم میده حس خفه درون سینمه. مطمئنی نمیخوایش؟
نه نیستم، اما کاری که لازمه رو انجام میدم. من واقعا دوستش داشتم. اما نمیتونم
نمیدونم چرا فقط میدونم نمیتونم باهاش ادامه بدم
چرا؟ نمیدونم انقدر ازم نپرس
-
دستامو توی جیبم محکم میکنمو قدم اولو برمیدارم
حتی از اینجام صدای گریه هاشو میشنوم ولی میدونم اگه الان برگردم باید چه زندگی ای رو تحمل کنم. فقط برو جاستین فقط برو..
از کنار سطل زباله رد میشمو طبق عادت دستمو جلوی بینیم نگه میدارم
حتی نمیدونم چطور به خونه رسیدم، درو باز کردمو داخل اومدم. فقط میدونم الان توی وان دراز کشیدم
بعضی وقتا زندگی طوری میشه که انگار چشماتو میبندی و وقتی باز میکنی رفتی جلوتر بدون اینکه خودت متوجهش شی
شاید یه باگه..
خندم میگیره و سرمو به بالشتک کوچیک پشت وان تکیه میدم
فعلا دلم میخواد همینجا بمونم.. شاید تا ابد