for you:

for you:

، Mś

فضایی نه چندان اندک در گوشه ای از سالن، برای پیانوی خاک گرفته ای اختصاص داده شده بود، که مدتها از رقص انگشتانی ماهر بر کلاویه های خود بی نصیب مانده بود.

کمی ان طرف تر جوزف، مرد سالخرده ای طبق عادت به دیوار تکیه زده بود و کام عمیقی از پیپ چوبی اش میگرفت، به خاطر داشت تک به تک روزهایی که بدونِ رزا برایش میگذشت، دقیقا 4385 معال با دوازده ماه و پنج روز، اما جوزف همچنان طنین خنده های گوشنواز رزا را به خاطر داشت، رایحه ی شیرینو فریبنده ی عطر تنش را به خاطر داشت، هنوز هم جای جای ان خانه رزا را به یاد او می اورد ، گوشه چشمی به پیانوی غمگینی انداخت که انگار او هم از نبود نوازنده اش اندوهگین است.

جرعتش را جمع کرد و با یاداوری اولین رقص دونفره شان شروع به نواختن پیانویی کرد که کلاویه هایش به انگشتانی جز انگشتان هنرمند رزا عادت نداشت، جوزف نواخت، همراه بادردو لبخند نواخت و اسمان نیز با شنیدن داستان غمگین جوزف از زبان یک پیانو به گریه افتاد در این حین ژاکلینِ13 ساله، ارزشمند ترین یادگار رزا با شنیدن صدای پیانو خودش را به پدرش رساندو در کنار او برای مادری که تابحال ندیده بود گریست و جوزف با اخرین قطره ی اشک خود قطعه ی زیبایش را به پایان رساندو رزا را تا اخرین تپش در قلبش زنده نگه داشت

Report Page