فرض کنید در رستوران نشستهاید و به منوی غذا نگاه میکنید. باید بین منوی مزه ها یا منوی سفارشی یک مورد را انتخاب کنید. خیلی سریع متوجه میشوید که تک تک ترکیبهایی که از پیشغذاها و غذاهای اصلی سفارش میدهید از منوی مزه گرانتر درمیآید. پس منوی مزه را سفارش میدهید. پیشخدمت با لبخند میگوید: «انتخاب خوبی است. بیشتر مردم همین سفارش را میدهند.»
بهصورت مرتب غذاهای مختلف ارائه میشود. مواردی مثل انواع پیشغذا، جگر چرب، ماهی با ترشی و مارچوبه، شکلات ساوارین با توت فرنگی، گوشت شوکا، پنیر با خردل و انجیر، ریکوتا راویولی با سیر وحشی و یک سربی لیمو، سپس یک سینۀ اردک، نوکی بادمجان، نان شیرین و همینطور به صورت بیپایان به سفارشهای خود ادامه میدهید. بعد از حدود بیست وعده غذا، درخواست صورتحساب میکنید. هیچوقت اینقدر سیر نبودهاید، هیچوقت این همه غذای مختلف نخوردهاید. به همین ترتیب، هیچوقت اینقدر مریض نشدهاید.
بهتر است به سراغ ضیافت شامی برویم که واقعاً رخ داده است. این شام از نظر قواعد حاکم بر رستورانها، حالوهوای کلاسیک داشته است. ولی مهمانان آن کاملاً ویژه بودهاند. میلیاردرهایی مثل وارن بافت و بیل گیتس. گیتس از این جمع پرسید که مهمترین عامل موفقیتشان چه بوده است. بافت گفت: «تمرکز». گیتس هم موافقت کرد. به نظر میآید تمرکز یک عامل مهم است. ولی به هماناندازه این مهم است که تمرکزتان را روی چه میگذارید. به این ترتیب آنچه قابل توجه است این است که ما بهجای اینکه تمرکز خود را روی «منوهای سفارشی» خودمان بگذاریم، از صبح تا شب خود را با «منوهای مزه»ای سر میکنیم که دیگران برای ما انتخاب کردهاند. ایمیلها، بهروزرسانیهای فیسبوک، پیامها، توییتها، هشدارها، خبرهای سراسر دنیا، لینکهای اینترنتی اسناد مختلف، ویدئو کلیپهای وبسایتها و تصاویری که چشمان ما در همهجا میبیند، از فرودگاه وقطار گرفته تا مترو. تمام آنها تلاش میکنند توجه ما را به خود معطوف کنند. ما همیشه درگیر ماجراهای مختلف هستیم. گاهی معمولی و گاهی هیجانانگیز. فریب میخوریم، محبت میبینیم یا نصیحت میشنویم. تا حدی شاید احساسی شبیه پادشاهان داشته باشیم، ولی در عمل همه برده هایی بیاختیار هستیم.
تمام این پیشنهاداتی که به ما میشوند دزدی هستند نه هدیه، شکست هستند نه پیروزی، بدهی هستند نه اعتبار مالی. یک پست اینستاگرام هرقدر هم زیبا باشد باز هم ما را بدهکار خود میکند. به همینترتیب یک خبر فوری یا یک ایمیل (در بیشتر موارد) هم بدهی هستند. همانلحظه که آنها را میخوانیم چیزی را هزینه میکنیم (تمرکز، زمان یا حتی پول). تمرکز، زمان و پول مهمترین داراییهای ما هستند. با دو مورد آخر آشنایی بیشتری داریم. حتی یک شاخه از علم صرف بررسی زمان و پول میشود و در آن حوزه دو اصطلاح «کار» و «سرمایه» را برای آنها به کار میبرند.
بااینحال تمرکز باوجوداینکه بین این سه مورد باارزشترین دارایی است، آنچنان که باید شناسایی نشده است. تمرکز مهمترین نقش را در موفقیت و رفاه ما دارد. متأسفانه هرگاه بحث تمرکز پیش میآید ما ناخودآگاه مرتکب خطاهای سیستماتیکی میشویم. در زیر چند روش کلیدی ذکر شده است تا به واسطۀ آنها بتوانید از این خطاها دوری کنید.
یک؛ اطلاعات تازه و اطلاعات مناسب دو مقولۀ متفاوت هستند. هر پدیدۀ تازهای (محصول، نظر یا خبر) هم مخاطب خودش را میخواهد. هرچه جهان شلوغتر باشد، پدیده های تازه هم برای اینکه بتوانند حرفشان را به گوش بقیه برسانند باید رساتر فریاد بزنند. این سروصداها را خیلی جدی نگیرید. بیشتر مواردی که با ادعای «انقلابی» مطرح میشوند اغلب بیمعنی هستند.
دو؛ از محتوا یا فناوری «رایگان» دوری کنید. دامهای تمرکز همینها هستند. چراکه همین موارد رایگان مملو از تبلیغات هستند. چرا میخواهید داوطلبانه وارد این دام شوید؟
سه؛ تا میتوانید از چندرسانهایها فاصله بگیرید. تصاویر، تصاویر متحرک و (در آیندهای نزدیک) واقعیت مجازی سرعت تحریک احساسات شما را بالاتر از حد معمول میبرند و به همین ترتیب، کیفیت تصمیمگیریهایتان را کاهش میدهند. اطلاعات در حالت نوشتاری به بهترین شکل ممکن جذب میشود. مثل اسنادی با کمترین لینکهای جانبی و در حالت ایدهآل، کتابها.
چهار؛ حواستان باشد که تمرکز را نمیتوانید تقسیم بندی کنید. مثل زمان و پول نیست. وقتی توجهتان بر صفحۀ فیسبوک گوشیتان جلب شده است، دیگر نمیتوانید به شخصی که در صندلی کناریتان نشسته توجه کنید.
پنج؛ از موضع قدرت عمل کنید نه ضعف. زمانی که مردم بدون اجازه چیزهایی را در معرض توجه شما قرار میدهند، شما بهصورت خودکار در موضع ضعف قرار میگیرید. چرا یک تبلیغکننده، خبرنگار یا یک دوست فیسبوکی باید در مورد نقطۀ تمرکز شما تصمیم بگیرد؟ مسلماً تبلیغ ماشین پورشه، آخرین توییت ترامپ یا کلیپی از چند تولهسگ دوستداشتنی نمیتوانند زندگی شما را شادترکنند یا باعث پیشرفت شما شوند. دویست سال پیش اپیکتتوسِ فیلسوف هم بدون این که حساب اینستاگرامی داشته باشد به چنین نتیجهای رسید؛ «اگر یک غریبه دربارۀ بدن شما صحبت کند، شما قطعاً عصبانی میشوید. آیا احساس خجالت نمیکنید از این که بخواهید ذهن خود را مشغول صحبتهای کسی کنید که میخواهد از شما بد بگوید؟»
متأسفانه مغز ما طوری تکامل یافته است که بهصورت ناخودآگاه تمایل دارد بلافاصله به هر تغییری که رخ میدهد واکنش نشان دهد؛ یک عنکبوت یا یک مار آنجاست. این حساسیت زمانی برای بقا حیاتی بود ولی در دنیای امروز تنها باعث میشود که مقاومت در برابر باران بیامان عوامل محرکزای مدرن، کاری سخت باشد. تعامل درست با رسانه های امروزی یک مهارت ذاتی نیست. چیزی نیست که با رفتن به اینترنت بتوانید یاد بگیرید. ولی همانطور که کوین کلی خبرنگار میگوید؛ «ما باید عمداً خودمان را ملزم کنیم که این فرآیند را یاد بگیریم.» چگونه کتاب خواندن و حساب وکتاب را یاد گرفتید؟ با سروکار داشتن با مردمی که که میتوانستند بخوانند و حساب و کتاب کنند؟ خیر. شما آگاهانه چندسال بر روی پرورش این مهارتها کار کردید. حال به همین ترتیب برای مدیریت اطلاعات، اینترنت و اخبار باید به صورت متمرکز تمرین کنید. تمرکزکردن را باید یاد بگیرید.
یک جنبۀ دیگر؛ تمرکز و خوشبختی. تمرکز چه ارتباطی با خوشبختی دارد؟ ارتباطات زیادی! پل دُلان در جایی گفته است: «خوشبختی شما در گرو این است که تا چه حد میتوانید توجه خود را متمرکز کنید.» اتفاقات زندگی هم (مثبت یا منفی) به همین ترتیب میتوانند بر روی افزایش یا کاهش میزان خوشبختی شما تاثیر بگذارند. شاید هم تأثیری نداشته باشند. این به میزان توجه شما به این مسائل بستگی دارد.
اساساً مهم نیست اتمهای بدنتان کجا هستند، شما همیشه جایی هستید که ذهنتان بر آن متمرکز شده است. هر لحظه تنها یکبار رخ میدهد. اگر آگاهانه توجه خود را متمرکز کنید، از زندگی سود بیشتری میبرید. در مورد اطلاعاتی که دریافت میکنید جدی، سرسخت و هوشیار باشید. دستکم به هماناندازه که در مورد غذا و داروهای مصرفی خود جدی، سرسخت و هوشیار هستید.