First time

First time

𝐾𝐼𝑀

وارد اتاق شد. روپوش سفیدش رو در آورد و گوشه ای پرت کرد.کاغذ هایی که کلی براشون زحمت کشیده بود رو توی سطل اشغال انداخت. نگاهی به کارت آویزون شده از گردنش کرد: ((پارک جیمین_رزیدنت جراحی قلب.)) پوفی کشید و کارتو از دور گردنش درآورد و روی میز گذاشت. روی یکی از سه صندلی دور میز نشست. با انگشتاش شروع کرد به مالیدن گیجگاهش. خیلی خسته شده بود. این پنجمین بار بود که دکتر لی مقاله شو رد می‌کرد. هرسری با کلی دقت و اشتیاق تحقیق می‌کرد و مقاله می‌نوشت. مطمئن بود که کارش ایرادی نداره. ولی دکتر لی همیشه بهش توهین می‌کرد و کارشو هدر دادن کاغذ میدونست.

عصبی شد و محکم روی کارت روی میزش کوبید. صدای خواب آلودِ یکی از هم اتاقی هاش رو شنید.

_جیمین معلومه باز چه مرگته؟

جیمین_اوه جونگکوکا تو اینجایی!

کوک_میخواستی کجا باشم؟شیفتم تموم شده ها!

جیمین_اها آره!

کوک_خوبی؟ چیزی شده؟

جونگکوک نگاه جیمین رو دنبال کرد و به سطل آشغال رسید. سرش رو خاروند و باز به جیمین نگاه کرد.

کوک_بازم گف کاغذ هدر دادی؟

جیمین_هوم!

کوک_اوه! اون مقاله کامل بود!

جیمین_میدونم. اما اون حتی نمیگه ایرادش کجاس.

کوک_شت...فاک بهش.

_خفه میشین یا بیام بزارم دهنتون؟

کوک بالشت زیر سرشو سمت پسر پرت کرد.

کوک_درار ببینم چجوریه!

_بچه خرگوش آخه جا نمیشه تو اون دهن کوچولوت.

کوک_یااا…

کوک از تختش پایین اومد و به سمت پسر رفت و خودشو پرت کرد روش و گاز محکمی از بازوش گرفت.

_اییییی گاز نگیر!

کوک_گوه نخور بابا…

_ببین بچه.. خودت خواستی بزار….

جیمین_خفه شییییین!

جفتشون با چشم های گرد شده بهش نگاه کردن.

_این چشه؟ اعصابش ریده.

کوک_اره.. سگ پیر بازم مقاله شو رد کرده.

_اوه!... من ی فکری دارم!

جیمین_رو مخمی. ولی از اونجایی ک ایده هات خوبه، بنال ببینم چی میگی.

تهیونگ_همین که نوشتی رو بازم براش ببر. بگو که چرا انقد اذیتت میکنه و زحماتت رو رد میکنه. اگ بازم رد کرد یدونه بخوابون دم گوشش.

کوک_خفن بود ته!

جیمین_میگم چطوره یدونه بخوابونم دم گوش شما دو تا؟ میفهمین چی میگین عوضیییییا؟

تهیونگ_آه جیمین شی آروم باش!

جیمین_انقد رو اعصابم راه نرین.

کوک_ی پیشنهاد دارم!

جیمین دستشو بلند کرد تا ی سیلی قشنگ به صورت سفید پسر هدیه کنه ولی دستش توسط دستی مردونه و قوی حبس شد.

تهیونگ با لحن جدی دم گوش جیمین زمزمه کرد.

تهیونگ_به حرفش گوش بده!

آب دهنشو قورت داد و دستش رو از زندان اون دستای بزرگ آزاد کرد.

جیمین_امم..بگو! چیه؟

کوک_راستش منم امروز خیلی خسته شدم. فردا هم که هر سه مون تعطیلیم. چطوره بریم بار؟

تهیونگ_فکره خوبیه.

جیمین_حرفشم نزن!

تهیونگ_اونوقت چرا؟ مامانت دعوات میکنه؟

جیمین_دهنتو ببند کیم تهیونگ!

کوک_راس میگه دیگ! چرا نمیای؟ خوش میگذره.

جیمین_کوک من تا حالا بار نرفتم. از این محیط ها خوشم نمیاد.

کوک_خب هر چیزی شروعی داره. بیا خیلی خوبه!

تهیونگ_خوب چیه ؟عالیه!

کوک_اوهوم! هرچقدرم حالت بد باشه اون دخترای سکسی حالتو عوض میکنن!

جیمین_اوه واقعا؟!.. مادرفاکرا صدبار گفتم منو قاطیه گوه خوریاتون نکنین.

کوک_جیمیییین!

تهیونگ_اوم. اوک علیحضرت قاطی گوه خوریامون نشو. بیا بریم فقط یکم از اینجا دور باشیم.

جیمین_نه! آخرش که معلومه چی میشه!

کوک_بلند شو پارک! نمیذاریم دختری بهت دست بزنه. اوک؟

جیمین_نه!

تهیونگ_ میای یا خودم همینجا فرو کنم توت؟

جیمین مضطرب سرشو تکون داد. دلش نمی‌خواست بره اما ی چیزی ته دلش مجبورش می‌کرد که بره.

جیمین_باشه! ولی قول دادینا!

کوک_بزن بریم.

.

.

.

نگاهی به ورودی بار انداخت و با تردید همراه اون دو تا وارد شد. صدای موسیقی به جو حاکم بود. سالن بزرگی داشت. تم نورپردازی بنفش و صورتی و قرمز بود. دختر ها و پسرهای مست وسط سالن می‌رقصیدن و خودشون رو به هم می‌مالیدن. بعضی هاشون هم لب میگرفتن. نگاهی به گوشه سالن انداخت که محل سرو نوشیدنی ها بود. جونگکوک دستش رو به سمت اونجا کشید.

جیمین_اوه ن من نوشیدنی نمی‌خورم!

کوک_ن بابا! پس برو وسط تا اون دختر پسرا برات بمالن!

جیمین قانع شد و پشت سر اون دو تا حرکت کرد. کوک صندلی رو براش عقب کشید.

کوک_بفرمایید پرنسس.

جیمین نیشگونی از بازوی کوک گرفت و نشست.


بارمن_آقایون چی میل دارین براتون بیارم؟

کوک_ من که بلولاگون میخوام. تهیونگ؟

تهیونگ_ برای منم همونو بگیر.

هردو نگاهی به جیمین انداختن.

جیمین_امم! خب من آب پرتقال میخوام.

کوک و تهیونگ نگاهی بهم انداختن و یهو منفجر شدن. با صدای بلند میخندیدن. جیمین پوکر نگاشون می‌کرد.

تهیونگ_جیمین میگم اینجا شیر تازه هم موجوده!

کوک_ آره اون وسطو نگاه کن! میتونی گرم و تازه از منبعش بخوری.

جیمین لگدی به وسط پای جونگکوک زد و از جاش پاشد.

کوک_اخخخخ…

جونگکوک از درد زیاد سرش رو روی میز و دستش رو روی محل درد گذاشت.

جیمین_عوضیا! خودتون حال کنین. اصلا ب تخمم…شبم به موقع برگردین. بای.

چند قدمی نگذشته بود که دستش محکم کشیده شد و دماغش محکم به بدنی سفت برخورد کرد. یکم فاصله گرفت و به صاحب بدن نگاه کرد.

جیمین_هی تهیونگ..

تهیونگ_جیمین این لوس بازیا رو بزار کنار.

جیمین_رو مخ من راه میرین بعد انتظار دارین بشینم به زر زراتون گوش بدم؟

تهیونگ_بیا بی جنبه نباش پسر.. بیا بریم اوک؟

جیمین به چشمای تهیونگ زل زد. تردید داشت که بمونه یا نه..قیافه مرددش خیلی کیوت شده بود. تهیونگ لپشو اروم کشید.

جیمین_یاااا مگه خمیره اینطوری میکشی؟

تهیونگ_نرم تر از خمیر.

جیمین مشتی به سینه تهیونگ زد و بهش فاک نشون داد.

تهیونگ_باشه باشه تسلیم. بیا زود تر بریم تا جونگکوک نصف جمعیت رو حامله نکرده.

جیمین خنده ای کرد و جلو تر از ته به سمت کوک حرکت کرد. صندلی کنار کوک رو عقب کشید و نشست. تهیونگ هم روی صندلی کنارش نشست. بارمن دوتا نوشیدنی روی میز گذاشت.

جونگکوک_یا پارک جیمین درد داشت! حسابت باشه واسه بعدا.!

جیمین_دفعه بعدی جوری میزنم که نَسلِت منقرض شه.

کوک چشم غره ای بهش رفت و نوشیدنیش رو یه ضرب بالا رفت و برای بار دوم سفارش داد. تهیونگ با آرامش، کمی از نوشیدنیش رو نوشید.


جیمین_ته من تشنمه!

تهیونگ_بیا از این بخور.

جیمین_ن گفتم که من..

تهیونگ_بیخیال پسر تو 24 سالته!

جیمین_خب؟

تهیونگ_کودن! در حدی بخور که تشنگی برطرف کنه.

جیمین_ته!

تهیونگ_یذره ک آدمو مست نمیکنه! یکم بخور..بیا.

جیمین شک و تردید رو کنار گذاشت و کمی از نوشیدنی خورد. ته گلوش سوخت.

جیمین_این افتضاحه! گلوم سوخت!

صورت جیمین خیلی بانمک و بچگونه شده بود. مخصوصا اینکه لب و لوچه اش آویزون بود. تهیونگ خنده ای کرد و ی ضرب تموم نوشیدنی رو خورد. نگاهی به کوک کرد. 4 تا لیوان جلوش ردیف شده بود. چشماش خمار بود و خیلی سکسی طور به جیمین نگاه می‌کرد. تهیونگ ی لحظه ذهنش خالی شد و به کوک زل زد.

کوک_هوووم! تهیونگاا.

تهیونگ آب دهنشو قورت داد.

جیمین_این چرا اینجوریه؟ بهتر نیست برگردیم؟

تهیونگ_نمیدونم! اااووووع!

جیمین_تهیوووونگ!.. ریدی ب لباست! کصافت!

تهیونگ_من دارم….

تهیونگ دستش رو روی دهنش گذاشت و به سرعت به امید پیدا کردن توالت، به سمت راه پله رفت!



کوک_کجا رف؟

جیمین با تعجب دنبال منبع اون صدای جذاب و خمار گشت.

جیمین_اووه کوک!

کوک_اوووم؟

جیمین_هیچی!

صداش فرق کرده بود! کوک به جیمین نزدیک شد و به چشماش زل زد.

جیمین_جئون چ غلطی داری میکنی؟

کوک انگشت اشاره ش رو به نشونه ساکت باش روی لبای جیمین گذاشت.

کوک_هیییس! کاریت ندارم. پرسیدم کجا رفت؟

جیمین_فاک بهت!... رفت توالت!

نگاهی به چشمای گیرای کوک کرد و لحظه ای احساس کرد که اون چشما دارن بهش نزدیک میشن. شرایط رو درک نمی‌کرد تا اینکه کوک توی بغلش افتاد.

جیمین_کوک؟ چه گوهی داری میخوری؟

کوک_سرم داره گیج میره! کمکم کن!

جیمین سر کوک رو بلند کرد. کت چرمشو در آورد و روی میز انداخت و سر کوک رو روی کت گذاشت.

جیمین_ی لحظه اینجا بمون. میرم تهیونگ رو پیدا کنم.

به سرعت از جاش پاشد و دنبال توالت گشت.


جیمین_ببخشید آقا؟ توالت کجاس؟

_هووووم! دنبالم بیا.

جیمین دنبال مرد راه افتاد. نگاه های مرد معذبش می‌کرد، ولی الان فقط پیدا کردن تهیونگ و بیرون رفتن از اون مکان لعنتی براش مهم بود.


_اینجاس.

جیمین_کجا؟

_همینجا.

جیمین نگاهی به در روبه روش انداخت. روی در شماره (12) حک شده بود. ی لحظه به خودش اومد و فهمید قضیه چیه.

جیمین_ مرتیکه منو دست انداختی؟

_اوووم! دختری ب جذابی تو ندیدم!

جیمین مغزش سوت کشید و صورتش همرنگ خون شد.

_قرمز نشو خوشگله. عااام… تو تخت کارت خوبههه؟

صورتشو نزدیک تر اورد.

جیمین_تخت دوست داری، نه؟

مشت محکمی به شکم مرد زد و مرد روی زمین افتاد.

جیمین_گمشو تا یکاری نکردم تا آخر عمرت رو تخت بمونی.

مرد عصبی شد و به سمت جیمین حمله کرد و روی زمین انداختش. با دستش صورت جیمین رو ثابت نگه داشت و به لباش خیره شد.

_هرزه کوچولو نشونت میدم کی قراره تا آخر عمر تو تخت بمونه.

سرش رو آروم آروم نزدیکش کرد. جیمین هرچقدر هم تلاش می‌کرد در برابر اون غول بیابونی قدرتی نداشت. مرد چند میلی متر با لباش فاصله داشت. چشماش رو بست تا صورت متجاوزش رو نبینه. ناگهان وزن مرد از روش برداشته شد و با شنیدن صدای آشنایی چشماش رو باز کرد. با لبخند و دلشوره به ناجیش نگاهی کرد. تهیونگ با تمام قدرت به صورت اون مرد مشت می کوبید. و مرد هم گه گاهی ضربه ای به صورتش میزد.

تهیونگ_مادرفاکر.. عوضی!..

.

.

تهیونگ_اخ!

جیمین_درد داره خب! لبت پاره شده. باید با آب بشورمش.

تهیونگ به جیمین خیره شد و گذاشت که کارش رو بکنه….ی لحظه عین برق از جاش پرید.

تهیونگ_جیمییین!

جیمین_هاا؟

تهیونگ_کوک.. کجاس؟

جیمین_همونجایی که بود!

تهیونگ_چی؟

جیمین_سرش گیج میرفت. سرشو گذاشتم رو میز گفتم منتظر بمونه!

تهیونگ_چه.. غلطی کردییی؟.. میدونی چیکار کردی؟

جیمین_ها؟ چرا داد میزنی روانی؟

تهیونگ_اینجا اکستریم باره!

جیمین_ینی چی؟

تهیونگ_ینی جونگکوک برخلاف قانون طبیعت میتونه حامله بشه…

جیمین_نمیفهمم!

تهیونگ_چون که نفهمی! بار ازاادههه ازااد! ینی هر خری با هر گرایشی میاد اینجا!!

جیمین_چیییی؟ معلومه چی میگی؟

تهیونگ_زود باش احمق! بخدا اگ بلایی سر کوک بیاد خودم بگات میدم!

.

.

.

جیمین با دیدن کوک هینی کشید و دستش رو روی دهنش گذاشت. ی مرد داشت زیپ شلوارش رو باز می‌کرد.

تهیونگ_جیمین خودتو بگا رفته فرض کن!

تهیونگ به سرعت مرد رو کنار انداخت و مشتی توی صورتش زد. با فریاد جیمین رو صدا کرد.

تهیونگ_پارک فاکینگ جیمین! بیا کمکم کن بلندش کنم! من حالم خوب نیس.

جیمین زیر بغل کوک رو گرفت و به تهیونگ کمک کرد بلندش کنه.

جیمین_کجا میریم؟

تهیونگ_ اتاق 27.

جیمین_تو اتاق گرفتی ؟برای چی؟ میتونیم برگردیم بیمارستان!

تهیونگ_ کودن!.. من و اون مستیم.. و نمیتونیم رانندگی کنیم!.. تو گواهینامه داری؟

جیمین_ خب ن!

تهیونگ_پس… خفه شو!

.

.

تهیونگ_کلید اتاق تو جیب شلوارمه. برش دار.

جیمین دستشو توی جیب شلوار تهیونگ برد و کلید رو برداشت. تهیونگ بخاطر لمس کوتاه بدنش توسط دست جیمین، هینی کشید و کلید رو محکم از دست پسر قاپید. جیمین متوجه دلیل رفتار عجیبش نمیشد. کمکش کرد تا کوک رو داخل ببرن و اونو روی تخت انداختن. تهیونگ کتش رو درآورد و دو دکمه اول پیرهنش رو باز کرد و سمت پنجره رفت تا نفس بگیره.

جیمین سمت تهیونگ رفت و پشت سرش ایستاد.

جیمین_حالت خوبه؟

تهیونگ جواب نداد و سعی کرد نسبت به حضورش بی تفاوت باشه.

جیمین_ تهیونگ؟ چیزی شده؟ چرا… اخ.

تهیونگ محکم اونو به دیوار کوبید… چشماش قرمز شده بود و این جیمین رو می‌ترسوند.

جیمین_ته! چرا اینطوری میکنی؟

تهیونگ_خیلی جذاب شدی!

جیمین_کیم تهیونگ! خودتو جم کن.

تهیونگ دستشو نوازشگرانه روی گونه جیمین کشید.

تهیونگ_رزیدنت سکسی بخش جراحی قلب توسط ی رزیدنت دیگ ب فاک رفت!


_بکنش دوتا!

جیمین و تهیونگ به منبع صدا نگاه کردن. کوک روی تخت نشسته بود و با چشم هایی آتشین به جیمین نگاه می‌کرد..

جبمین_خفه شین! میفهمین دارین چیکار میکنین؟ من..

صداش تو دهن تهیونگ خفه شد. اون داشت بوسیده میشد، اون هم برای اولین بار و توسط ی پسر! چشم‌هاش گشاد شده بود. قطره اشکی از گوشه چشمش پایین افتاد. ضربه ای به سینه تهیونگ زد و هولش داد.

جیمین_تهیوووونگ! من.. من.. باورم نمیشه.. تو منو..بوسیدی!

تهیونگ سمتش اومد و بهش نگاه کرد.

تهیونگ_اوم شیرین بود. این..

ضربه ای که به صورتش خورد مانع ادامه حرفش شد.

جیمین سیلی محکمی به صورتش زده بود. پسرک اشک ریزان کتش رو از روی تخت برداشت و دستش رو روی دستگیره در گذاشت. دستی در نیمه باز رو بست. برگشت و صاحب دست رو نگاه کرد.

جیمین_ اوه تو ک تا الان نمیتونستی کونتو تکون بدی. چیشد؟

کوک پوزخندی به لحن کنایه آمیز جیمین زد و دستشو کشید. محکم روی تخت انداختش و روش خیمه زد.

کوک_تهیونگ شی میخوای همونجا بمونی؟ بیا ببین چه فرشته ی سکسی ای داریم اینجا!

جیمین_بس کنین! این درست نیس!

کوک دستشو روی دهن جیمین گذاشت. جیمین نمیتونست اون موجود سنگین روش رو تکون بده. کوک به وسایل روی دیوار نگاهی انداخت.

کوک_اوه مثل اینکه قراره خوش بگذره! اوووم!

تهیونگ به دیوار نگاهی انداخت و دستبند پارچه ای رو برداشت و به سمت کوک رفت. صورت جیمین حسابی خیس شده بود و بدنش میلرزید.

تهیونگ_اوووم؟ فرشته قراره زیادی درد بکشه! بهتر نیست دستاش بسته باشه؟

جیمین با ترس بهشون نگاه کرد و فریاد ملتمسانه ای زد. جونگکوک دستبند پارچه ای رو از تهیونگ گرفت و دستای جیمین رو محکم بهم بست. با دستش دستای بسته ی جیمین رو بالاسرش نگه داشت و لباش رو روی لبای پفکی و نرم جیمین قرار داد. وحشیانه لباش رو میمکید و گاز می‌گرفت. جیمین هرچقدر تلاش می‌کرد نمیتونست کاری بکنه. الان این زبون نرم و سرکش جونگکوک بود که جای جای دهان جیمین رو فتح می‌کرد. جونگکوک گاز ریزی از زبون جیمین گرفت و باعث شد جیمین با دندوناش فشاری به لب پایین جونگکوک بیاره. کوک ناله خفه ای کرد و به کارش ادامه داد.

ته تا اون موقع نظاره گر همه چیز بود و حسابی تحریک شده بود، تصمیم گرفت خودشم ی حرکتی بزنه.

کوک بالاخره از لباش جدا شد و با صدای خشدارش دستور داد.

کوک_چشاتو باز کن! بزار اون چشمای کهکشانیت رو ببینم

جیمین هیچ حرکتی نکرد. این کوک رو عصبی کرد. با دستش نیشگونی از گردن جیمین گرفت که پسر بالاخره چشمای براق از اشکش رو باز کرد. نمیتونست ی کلمه هم حرف بزنه. دچار شوک شده بود. با نگاهش به تهیونگ التماس می‌کرد. اون یبار از تجاوز نجاتش داده بود. شاید دلش میسوخت و مانع پیشروی کوک میشد. ولی تهیونگ با پارچه ای سیاه سمتش اومد. بوسه ای به پیشونیش زد و چشماش رو بست. نمیتونست به چشماش نگاه کنه و آزارش بده. بعد هم دستاش رو باز کرد و اینبار به میله تخت بست.

لرزش بدنش شدت گرفته بود. نمی‌دونست حرکت بعدی اونا چیه.! با حس دستی روی زیپ شلوارش، بالاخره زبون باز کرد.

جیمین_نه.. نه.. خواهش میکنم… این.. اینکارو نکن!

تهیونگ لباشو به بازی گرفت تا مانع حرف زدنش بشه.. میدونست نمیتونه در برابر صدای ملتمس و زیباش دووم بیاره. شیرینی ای ک لباش داشت، مثل مواد برای معتاد بود که هرچی بیشتر مصرف می‌کرد، بیشتر نیازمند میشد. تهیونگ همچین حسی داشت.

جونگکوک زیپ شلوار جیمین رو باز کرد و با ی حرکت شلوارش رو در آورد و گوشه ای انداخت. با لذت به رون های بلورین و بی نقص جیمین زل زد. به رون هاش حمله کرد. گاز های ریز و محکمی می‌گرفت و باعث می‌شد جیمین توی دهان تهیونگ فریاد بزنه. همونطور که رون هاش رو لیس میزد دستش رو کمی بالا برد و عضو تقریبا بزرگ پسرک رو از روی باکسر چنگ زد و مالید. سرش رو بالا آورد و به کبودی های ریز و درشتی که خودش خلق کرده بود پوزخندی زد. باکسر سیاه و جذب جیمین رو با کمترین حرکت تا زانوش پایین کشید. سرش رو جلو برد و عضو خصوصی پسر رو تماما بلعید. جیمین با حس خیسی ای اطراف عضوش، بالاخره ناله ای سر داد. کوک با زبونش همه جای دیک پسر رو خوب خیس می‌کرد. با دستاش توپ های جیمین رو به بازی گرفته بود و گاهی فشار میداد. از اینکه ناله هاشو خوب نمیشنید اذیت میشد.. ضربه ای به باسن تهیونگ زد.

کوک_عوضی!.. تو نمیذاری صداشو بشنوم.

تهیونگ به آرومی بوسه رو قطع کرد و با خشم به جونگکوک نگاه کرد. دستی به لبای قرمز جیمین کشید. از گریه ش کلافه شده بود.

ته_جیمینا! خوش میگذره.. بهتره همکاری کنی.

جیمین فقط اشک می‌ریخت و منتظر بود تا هر بلایی سرش بیاد. دهان باز کرد تا تهیونگ رو با فحش دادن ب توپ ببنده ولی احساس خیسیِ دوباره ی اطراف دیکش، مانع شد! اه غلیظی کشید. کوک سرش رو بالا پایین می‌کرد و گاهی گاز های ریزی از عضو متورم پسر می‌گرفت و ناله دردناکش رو بلند می‌کرد. بالاخره دیک قرمز شده پسرک رو از دهنش در آورد و با زبون چند باری به سرش ضربه زد. جیمین تو مخفی کردن ناله هاش افتضاح بود. با صدای نازکش ناله های شهوت انگیز و از روی لذتی می‌کرد. به اوج نزدیک بود که کوک دست از ساک زدن برداشت. جیمین بخاطر ارضا نشدن، آه پر از دردی کشید!

تهیونگ به گردنش حمله کرد و بی ملاحظه گاز می‌گرفت. دستش رو پایین تر برد و پیرهن سیاه پسر رو تو تنش پاره کرد. با دستش شکم عضلانیش رو لمس می‌کرد و گاهی نیشگون می‌گرفت. آروم آروم سرش رو پایین تر اورد و سیب گلوش رو گاز گرفت و با دستاش نیپل های پسر رو به بازی گرفت. ناله های جیمین عمیق تر شده بود. برخلاف میلش داشت لذت می‌برد. تهیونگ دست از کار کشید.

ته و کوک هر دو بالاسر جیمین ایستاده بودن و به بدن عرق کرده و سفیدش که چند لکه ارغوانی روش بود، نگاه می‌کردند. بهم نگاهی انداختن. کوک لبخند شیطانی ای زد و به سمت دیوار حرکت کرد و شلاق نازکی برداشت. تهیونگ با تعجب نگاهش کرد. تردید داشت ولی تو حال خودش نبود و ترجیح داد شبشون رو خراب نکنه.

از تاخیر طولانی مدت دو پسر متعجب بود. دل درد داشت و هنوز ارضا نشده بود. اون دو نفر هیچ کاری نمی‌کردن. با خودش فکر کرد ک شاید از حال رفتن. خوشحال شد و نفس آسوده ای کشید. دلخوشیش چندان طولانی نبود چون سوزش وحشتناکی رو روی شکمش احساس کرد. فریاد بلندی کشید.

کوک_عااه! جیمینا بشمر! 20 تا؟ اوک؟

گونه هاش تر شد. دلش می‌خواست بمیره. ضربه بعدی با قدرت بیشتر روی سینه ش فرود اومد.

جیمین_عااهه...یک.

.

.

جیمین_…..بی..ست!

تن سفید و پاکش حسابی خونی شده بود. دیگ گریه نمی‌کرد انگار اشکش تموم شده.. از درون نابود شده بود. داشت از حال میرفت که چیزی رو روی سوراخش احساس کرد. ن! این دیگ ن! اون تا همین الانش خیلی تحمل کرده بود. نمیتونست تحمل کنه ک تنش اینطور مثل عروسک زیر دست اون دو گرگ گرسنه جون بده. ناله های نامفهومی می‌کرد.

ته بدون اطلاع دو انگشتش رو ناگهانی وارد پسر کرد و شاهد بهم پیچیدن پسر از درد شد.

جیمین_خو...اهش..میکنم!ن...کن!

کوک گگی برداشت و توی دهان کوچیک پسر گذاشت. اون جسم بزرگ برای دهن کوچولو و خوشفرمش زجر آور بود و باعث می‌شد فکش درد بگیره. تهیونگ دستش رو تند حرکت میداد و وقتی مطمئن شد سوراخش گشاد تر شده دو انگشت دیگه ش هم واردش کرد. جیمین با صداهایی ترحم برانگیز فریاد می‌زد. ناگهان انگشتاش رو بیرون کشید.

ته_جیمینا برگرد!

جیمین نمیتونست حتی حرف بزنه چ برسه به اینکه بدن ضعیفش رو تکون بده. کوک دستاش رو باز کرد و به پشت چرخوندش ولی دیگ دستاش رو نبست. تهیونگ محکم به باسن تپل و سفید جیمین سیلی زد. دکمه های پیرهن خودشو باز کرد و درآورد و با اشاره ای ب کوک، بهش فهموند ک اینکارو بکنه. کمربند خودش رو با خشونت زیاد باز کرد. جیمین با شنیدن صدای باز شدن زیپی، بطرز وحشتناکی لرزش گرفت.. آروم عضوش رو روی سوراخ متورم و باکره پسر تنظیم کرد و یه ضرب واردش شد..

جیمین_عاااااه!نهه…. نهههه…..

اون خیلی تنگ بود و درد لذت بخشی به عضو بزرگش وارد می‌کرد. تهیونگ آه بمی کشید. با دستش سیلی محکمی به باسن سرخ پسر زد. بی توجه به حال وخیم پسر زیرش، شروع به حرکت کرد. جیمین خیلی دلخراش ناله می‌کرد و باز هم اشک می‌ریخت. درد وصف ناپذیری پایین تنه ش رو دربرگرفته بود… کوک شلوارشو پایین کشید و عضو بزرگش رو به صورت پسر کوبید. گگ رو از دهن جیمین درآورد و عضو بزرگش رو جایگزین کرد. پسرک از هردو طرف بفاک میرفت و خیلی عذاب می‌کشید. هر ضربه ای که تهیونگ از پشت بهش میزد باعث می‌شد عضو کوک تا ته گلوش بره و نفس کشیدن رو براش سخت کنه. قسم خورد ک اگ از این شرایط خلاص بشه خودشو میکشه!

ته به ضربه هاش شدت داد و قبل از اینکه ارضا بشه از تن بیجون پسر بیرون کشید.. کوک به شدت تو دهن کوچک پسر خالی شد. قوصی به کمرش داد و باعث شد عضوش تا حلق پسر بره و اونو مجبور کنه تا تمام کامش رو ببلعه. کمی تو دهنش موند تا از خلسه دربیاد. عضو خالی شده ش رو از بین اون لب و دهن گرم و تحریک کننده پسر در آورد. پشت سرش رفت و به باسنش چنگ زد.

تنش خسته بود. درد داشت و حتی نمیتونست حرفی بزنه. اما ی جای کار میلنگید! اون لذت می‌برد! ولی ارضا نشدنش اذیتش می‌کرد. افکار عجیبی توی ذهنش وجود داشت. اون چ مرگش بود؟

طولی نکشید که باز هم چیزی رو پشتش احساس کرد. کوک به کمرش چنگی زد و آروم آروم آلت سفت شده ش رو واردش کرد و بلافاصله با سرعت خودشو حرکت داد. باسن گردش با هرضربه حرکت می‌کرد و به لگن کوک برخورد می‌کرد و ناله مردونه اونو در می آورد. طاقت جیم تموم شد.

جیمین_عااااه! گاااد.

ته منظره کثیف و شهوت انگیز روبه روش رو نظاره می‌کرد و با تعجب ب عضو سفت شده خودش نگاه کرد. فکر شیطانی ای ب سرش زد. بغل کوک ایستاد و به ناگه عضوش رو وارد کرد.

جیمین جیغ خیلی بلندی کشید.

هردو با شدت زیاد حرکت میکردن و نسبت ب التماس های جیمین بی توجه بودن.

جیمین_ن.. نمیتونم! لطفا… عاااااه…

با دستاش به ملافه زیرش چنگ میزد و از درد زیاد سرش رو به میله تخت می‌کوبید.

ته_اووووم! گااااش! این عالیههه.

اون خونریزی کرده بود ولی اون دوتا اونقدر غرق در لذت بودن ک ب حال وخیم پسر اهمیتی نمیدادن…کوک با احساس درد خوشایندی زیر دلش، ضربه های آخرشو عمیق تر و شدید تر میزد.

جیمین_ن.. نمیشه! نمیتونم. آههه. نمیتونمممم.

داشت از حال میرفت. کوک با فشار خودشو خالی کرد و آلت خیسش رو از توش بیرون کشید.

کوک_عاااااااه

کنار جیمین روی تخت افتاد.

ته کمر پسر رو محکم نگه داشت و نذاشت روی تخت بیوفته. ضربه هاشو ادامه داد. طولی نکشید ک اونم پرفشار خالی شد و کنار جیم روی تخت دراز کشید… جیمین درد داشت. اون هنوز ارضا نشده بود. دستش رو به سختی حرکت داد و به عضو متورمش رسوند تا خودارضایی کنه. ته متوجه حرکت اون شد و دستش رو پس زد و خود مشغول بالا و پایین کردن عضو اون شد. جیم ناله های سرخوشی سرمیداد چون بالاخره بعد از اون همه درد داشت ارضا میشد.

جیمین_اهههه.. ته.. تندتر

ته ک متوجه لذت بردنش شد سرعت دستش رو زیاد تر کرد. اینکارو می‌کرد چون اونو لایق این آرامش میدونست حقش بود بعد از اون آزار و اذیت و سکس سه تایی کمی هم ک شده لذت ببره…

سرش به عقب پرتاب شد و ناله ای عمیق سرداد و همونطوری رو شکم روی تخت افتاد. نفس نفس میزد. بغض عجیبی تو گلوش بود.

به ته و بعد به کوک نگاهی انداخت. اونا خواب بودن!اما اون نمیتونست بخوابه. درد زیادی داشت. خیلی بی‌حال بود. باورش نمیشد توسط دوستاش مورد تجاوز قرار بگیره و آخرش هم لذت ببره.

اون تو بیمارستان کار می‌کرد و رزیدنت بخش جراحی قلب بود، این اولین باری بود که قلب خودش درد میکرد و انگار مرده بود. اولین باری بود که پاشو میذاشت تو ی بار. اولین باری بود که لب به نوشیدنی الکلی زد. اولین باری بود که کسی بوسیدش.اولین باری بود که باعث تحریک و ارضای کسی میشد. اولین باری بود که سکس رو تجربه می‌کرد. اولین باری بود ک بر خلاف تصورات اولین سکسش با ی دختر ، اون باتم بود و کسی توش ضربه میزد. اولین باری بود ک اون پسر شیطون و سرزنده احساس ناامیدی می‌کرد. اولین باری بود ک ب خودکشی فکر می‌کرد. و با تمام اینها این اولین باری بود که از لمس همجنسش، لذت برده بود و هرچند کم…

پارک جیمین 24 ساله، اونشب اولین بار های زیادی رو تجربه کرد…..

.

.

.

چشماشو باز کرد. سنگینی چیزی رو روش حس کرد. کوک رو اونور انداخت. با تعجب به بدن لخت خودش و کوک نگاهی انداخت. تمام اتفاقات دیشب مثل فیلم براش مرور شد. ی ضرب از تخت بلند شد و دنبال جیمین گشت. رد کمرنگ خون روی ملافه نظرشو جلب کرد. ملافه رو به شدت کنار زد و با دیدن لکه بزرگ خون، از تعجب و نگرانی هینی کشید. رد خون رو دنبال کرد که به در گوشه اتاق میرسید. سمتش رفت و بازش کرد. دستش رو روی دهنش گذاشت و فریاد بلندی سر داد و از شوک روی زمین افتاد.

صحنه ای دلخراش.. وان پر از آب.. پسری فرشته گونه با چشمایی بسته.. داخلش..

و دستی با مچ خونی آویزون از لب وان!...........


( شیطان هم یک فرشته بود! منتظرم باشین! انتقام نزدیکه…….. پارک جیمین)






سلااااام! اینم از وانشات تریسام! این وانشات رو خیلی خیلی قبل نوشته بودم. منتها چنل قبلی یعنی کلن بنگتن بدلایلی منحل شد، پس دوباره گذاشتمش. طبق نظرات بچه ها تصمیم بر این شد که ادامه‌ش بدم و یه فیک براش بنویسم.. فضای فیکه خیلی با این متفاوته. کاپلش هم ویکوک و یونمینه. بهرحال اگر اون رو هم دنبال کردید امیدوارم دوسش داشته باشید

بای♡



Report Page