First time

First time

-Tala™

با پاهاش زمین رو ضرب گرفته بود و سیگار برگش بین لباش میسوخت, با کلافگی نگاهی به ساعتش انداخت تقریبا بیست دقیقه از رفتن یوجین میگذشت با خودش فکر کرد مگه تا اون گی بار لعنتی چقدر فاصله هست؟ 

افکارش خیلی طولانی نشد که در اتاق به ارومی باز شد, نگاهش به یوجین افتاد که تعظیم کوتاهی کرد. 

"پسری که میخواستید رو اوردم ارباب"

جونگکوک سری تکون داد و به یوجین اجازه خروج داد, پشت سر اون پسرکی با قدم های آروم وارد شد, دقیقا خودش بود همون پسرک مو صورتی که چند روز پیش برای اولین بار به اون بار اورده بودنش و جونگکوک تونسته بود با دادن مقداری پول اون پسرک رو خریده بود تا فقط همخواب خودش باشه. از فکر بیرون اومد و خیره شد به پسرک مقابلش که با ترس نگاهش میکرد, پوزخندی به لرزش دستای پسر زد.درحالی که سیگارش رو گوشه پنجره تو جاسیگاری طلایی رنگش خاموش میکرد با صدای محکمی پسرک رو مخاطب خودش قرار داد. 

"اسمت چیه؟"

پسرک با صدای لرزونی جواب داد

"ت-تهیونگ"

جونگکوک چندبار این اسم رو باز خودش تکرار کرد تا به خاطر بسپاره, مشروب مورد علاقش رو توی جام ظریفش ریخت و با آرامش نوشید, طعم تلخ ریگال تو دهنش پیچید. به سمت تهیونگ برگشت و چندقدمی نزدیک شد. 

"نمیخوای کارت رو شروع کنی؟"

جونگکوک با لحن سردی گفت و تهیونگ با استرس خیره شد به مرد مقابلش,دقیقا نمیدونست که باید چیکار کنه تنها چیزی که اقای چان قبل از اومدن بهش گفته بود رو به یاد اورد *اگه میخوای زنده بمونی پس هرکاری که گفت انجام بده*

جونگکوک عصبی به پسرک سفید پوش خیره شد که همچنان بی حرکت ایستاده بود با حرص جام مشروب رو روی میز کوبید که باعث بیرون ریختن چند قطره از اون مایع سرخ شد. با یاداوری اینکه اون پسر تا به حال هیچ رابطه ای نداشته و باکره هست کلافه دستی توی موهاش کشید. اشاره ای به تخت گوشه اتاق کرد و به تهیونگ فهموند که روی تخت دراز بکشه.پسرک با استرس روی تخت دراز کشید و نگاه ترسیدش رو روی جونگکوک انداخت, جونگکوک به سمت پسرک حرکت کرد و همزمان گره کراواتش رو شل کرد تا جایی که کراوات مشکی رنگش روی باز کرد و روی زمین انداخت.به سمت تخت رفت و روی پسرک مو صورتی خزید. 

"انگار چان چیزی بهت یاد نداده! "

جونگکوک با اخم گفت و تهیونگ بیشتر لرزید. دست های سفید و سرد جونگکوک روی صورت تهیونگ به حرکت دراومد روی لب هاش ثابت موند, با انگشت شصت لب پایینی پسرک رو لمس کرد و با صدای ارومی زمزمه کرد

"پس خودم باید یادت بدم بیبی"

جونگکوک گفت و لب های لرزون پسرک رو بین لب هاش گرفت, تهیونگ با ترس کمی عقب کشید اما با فشاری که از سمت دست دیگه جونگکوک روی کمرش وارد شد مجبور شد تو جای قبلیش قرار بگیره.هرلحظه ترسش بیشتر میشد و بدنش زیر اون تن قدرتمند بیشتر میلرزید. دست های جونگکوک روی دکمه لباسش خزید که همین باعث شد با نگرانی دستش رو روی دست جونگکوک بزاره و با گاز نسبتا محکمی که از لب هاش گرفته شد فهمید که نباید هیچ مخالفتی کنه, هرلحظه بیشتر حرف اقای چان رو باور میکرد.دونه دونه دکمه های لباس سفید رنگش باز شد و درنهایت لباس از روی شونه هاش پایین انداخته شد, سرمای دست جونگکوک رو روی بدن داغش احساس کرد که جا به جای تنش رو لمس میکرد و درنهایت روی سینش قرار گرفت, با حس فشار محکمی که روی سینش وارد شد ناخواسته فریادی از درد کشید و اولین قطره اشکش جاری شد, جونگکوک بی توجه به وضعیت پسرک مقابلش, سینه دیگش رو به دندون گرفت و با لذت به شدید تر شدن اون صدای فریاد گوش داد.صدایی که آغشته به بغض و درد بود. دستش رو پایین تر برد و رود دکمه شلوار پسرک گذاشت و تهیونگ زمانی به خودش اومد که شلوار و باکسرش روی زمین افتاده بودن, با حس پیچیده شدن انگشت های سرد مرد مقابلش به اطراف عضوش ناخوداگاه ناله ای کرد, ناله ای که از گوش های تیز جونگکوک دور نموند, سرش رو نزدیک صورت پسرک کرد و به ارومی لب زد

"میخوام بیشتر صدای ناله هاتو بشنوم "

و همزمان فشار دستش رو دور عضو پسرک زیاد کرد, دست دیگش رو به سمت دهن تهیونگ برد ,تهیونگ با فهمیدن قصد جونگکوک, لجوجانه سرش رو به سمت مخالف کج کرد که همین باعث شد دوباره اون درد طاقت فرسا رو احساس کنه.به ناچار دوتا انگشت جونگکوک رو داخل دهنش گرفت و جونگکوک انگشت هاش رو به حرکت دراورد بعد از اطمینان از خیس شدن انگشت هاش اون هارو از دهن تهیونگ بیرون کشید و به سمت ورودی پسرک برد, انگشت هاش رو روی ورودی پسرک کشید که تهیونگ از حس رطوبتش ناله ای کرد, پاهای پسرک رو بیشتر از همدیگه فاصله داد و یکی از انگشت هاش رو روی ورود پسرک تنظیم کرد و فشار وارد کرد, صدای فریاد پسرک تو اتاق پیچید و جونگکوک به خوبی مشت شدن ملافه سفید رنگ رو بین دست های ظریف پسرک میدید.لحظه ای بعد انگشت دیگه رو اضافه کرد که صدای فریاد تهیونگ بالاتر رفت و اشک هاش بیشتر جاری شدن,به این شدت از تنگ بودن اون حفره داغ پوزخندی زد و نمیدونست که پسرک میتونه عضوش رو تحمل کنه یا نه! 

انگشت هاش رو بیرون کشید و از جا بلند شد, دونه دونه لباس هاش رو کند و روی زمین انداخت همزمان شلوار و باکسرش رو پایین کشید و روی زمین پرت کرد و دوباره به جای قبلیش برگشت. تهیونگ نگاهش به عضو پسرمقابلش افتاد, با ترس روی تخت نیم خیز شد و کمی خودش رو عقب کشید که کمرش دوباره اسیر دست های جونگکوک شد. با صورت خیس از اشک و بغض جدیدی که توی گلوش نشسته بود به جونگکوک خیره شد و با درد نالید. 

"خ-خیلی درد داره؟"

جونگکوک پوزخندی به لحن پسرک زد و با بی رحمی جواب داد

"اره خیلی"

بین پاهای پسرک نشست و عضوش نزدیک کرد با فشار ارومی سرش رو وارد پسرک کرد که فریاد پسرک بلند شد,بدون مکث با فشار محکم تری کامل وارد پسرک شد که تهیونگ از درد زیاد روی تخت نیم خیز شد و اشک هاش با شدت بیشتری شروع به ریزش کردن, تنها لطفی که جونگکوک کرد این بود که چند ثانیه بدون حرکت بایسته تا پسرک کمی به اون سایز عادت کنه. و سپس شروع کرد به حرکت, هرلحظه درد بیشتری تو پایین تنه تهیونگ میپیچید و بیشتر فریاد میزد, عضوش دوباره اسیر دستای جونگکوک شد و اینبار دست های جونگکوک روی عضوش به حرکت دراومده بود, کم کم فریاد های دردناکش کمتر و ناله های ضیفش شروع شد.جونگکوک ضربه هاش رو سریع تر میزد و به دنبال نقطه حساس پسرک بود, با شنیدن فریاد پسرک بعد از اخرین ضربه متوجه شد, با رضایت یه همون نقطه ضربه زد,تهیونگ احساس عجیبی رو زیر دلش حس میکرد و با ناله سعی داشت چیزی از این حس ناشناختش به جونگکوک بگه. 

"آههه.. م-من.. ااا"

"بیا بیبی بیا برام"

و لحظه ای بعد پسرک شکم خودش و جونگکوک و با مایعی پوشوند. تهیونگ بی حال روی تخت افتاده بود و جونگکوک فشار بیشتری رو روی عضوش احساس میکرد به ضرباتش سرعت داد و لحظه ای بعد تو پسرک خالی شد,تهیونگ با احساس مایع گرمی که داخلش خالی شد دوباره اهی کشید و جونگکوک رو دید که ازش فاصله گرفت. جونگکوک با لذت نگاهی به رو تختی انداخت که ترکیب شده بود از خون و اسپرم و این ترکیب چیزی بود که جونگکوک به عنوان اولین رابطه از تهیونگ انتظار داشت,خم شد رو لاله گوش تهیونگ رو بین دندون گرفت

"امیدوارم دفعه های بعدی بیشتر طاقت بیاری تهیونگ... "




(هیس شید هیچی نگید که دارم میمیرم از خجالت)

Report Page