Finally
@Taekook_familyبالاخره اون روزی رسیدش که جونگکوک تمام این چند ماه منتظرش بود.
رویایی با کیم تهیونگ به عنوان مربی تکواندوش!
جونگکوک خودش کمربند مشکی داشت و نیازی نداشت که زیر دست کسی آموزش ببینه اما هرکس با دیدن اون مَرد جذاب نمیتونست مقاومت کنه و جونگکوک بارها به شاگردهای تهیونگ حسادت کرده بود.
همیشه به برادر ناتنیش هوسوک، غبطه میخورد!
به تعداد دفعاتی که کیم تهیونگ رو دیده بود یا لمسش کرده بود هر چند بخاطر تمرین.
جونگکوک یه موجود حسود بود، خیلی حسود.
علاوه بر برآورده شدن آرزوش و دیدن کیم تهیونگ مجبور بود تا تمام مدت دیدن اون الهه ی زیبا رو با شاگردهای دیگه تماشا کنه.
به افکارش خاتمه داد و ساک وررشیش رو روی دوش انداخت.
وقتی به باشگاه رسید فهمید بخاطر اضطراب زیادش زودتر از موعد اومده و حالا جونگکوک تنها کسی بودش که روی تشک آبی رنگ نشسته بود.
وقتی کمی آروم گرفت ایستاد.
دستش رو به ژاکتش رسوند اون رو از تنش بیرون آورد با سر و صداهایی که شنید متوجه شد شاگردهای دیگه کم کم دارن وارد باشگاه ورزشی میشن.
کسی به حضورش اهمیتی نداد و جونگکوک بخاطر جو سنگین و معذبی که بر فضا حاکم بود گوشه ای کز کرده ایستاد.
صورت های همه فاقد احساس و خشن بودن شاید این تاثیر مدت زمان طولانی گذراندن وقتشون با کیم تهیونگ بود.
جونگکوک دست بکار شد و لباس های تکواندوش که حاویی کمربند مشکی رنگش میشدن رو توی رختکن کوچیکی که اونجا قرار داشت تعویض کرد.
وارد سالن شد و با صدای کسی که محکم و پشت سرهم دست میزد سرجاش توقف کرد.
نفسش توی سینهش محبوس شد.
کیم تهیونگ لنتی بدون هیچ لباسی با اون سیکس پک هایی که آب از دهن مینداخت جلوشون ایستاده بود.
مثل اینکه فقط جونگکوک بودش که با کمال وقاحت مشغول دید زنی مربی موقتیش بود. سرهای بقیه پایین افتاده بود و همه مثل یک ارتش آماده به گوش توی صف قرار گرفته بودن.
جونگکوک میون هیکل های درشتتر از خودش و ورزیده تقریبا گم شده بود و تهیونگ دیدی بهش نداشت پس با خیال راحت مشغول دید زنیش شد.
"خیله خب همه حواس ها به من باشه به نفعتونه قبل از این که سوت رو بزنم این قیافه ی ماتم کرده رو بندازین تو کونتون! کافیه صدای یه خمیازه بشنوم تا مجبورتون کنم بیست دور، دور سالن بدوین"
پس این بود سخت گیریی هایی که هوسوک تعریفشو میکرد.
گاد! جونگکوک عاشقش بود.
"تا من بطری های آب معدنی رو میارم گرم کنین"
همون تعداد جمعیت پراکنده شدن و جونگکوک با شوق مشغول کشیدن عضلات پاهاش شد.
تهیونگ به گوشه ی انتهای سالن رفت و از مخزن بطری های آب معدنی که خنک شده بودن رو درآورد، نگاهش رو بین سالن چرخوند تا چشمش به قیافه ی آشنایی که دیشب تمام فکرش رو مشغول کرده بود بربخوره.
برادر ناتنی هوسوک!
اون پسری که برای اولین بار تونسته بود ذهن تهیونگ رو درگیر کنه.
وقتی تونست موهای فندوقی که مدام به سمت بالا و پایین تکون میخورد رو ببینه لحظه ای درنگ کرد و با دیدن پسری که داشت پروانه میزد بی دلیل لبخند کوچیکی زد.
سوتش رو از توی جیبش خارج کرد و دور گردنش انداخت.
"کافیه همگی برین سرجاهاتون بشینین"
نگاهش رو از روی اون پسر بچهی شیرین جدا کرد و خودش روی تشک ایستاد.
"امروز یه مهمون داریم، جئون بایست!"
جئون؟
جونگکوک دلش میخواست حس این رو تجربه کنه وقتی تهیونگ اسمش رو تلفظ میکنه.
البته برای شروع بد نبود!
ایستاد و هنوز هم نگاه تهیونگ روی بقیه میچرخید.
"یونگسو، شما دوتا بیاین اینجا! برای شروع دلم یه مبارزه میخواد"
یونگسو تنها کسی بودش که از لحاظ جثه به جونگکوک نزدیک بودش.
"شروع کنین"
جونگکوک درحالی که توی چشم های یونگسو زل زده بود پاهاش رو به نسبت عرض شونه هاش باز کرد و دو دستش رو مشت کرد.
اون کمربند مشکی داشت و از همه مهم تر! داشت جلوی تهیونگ مبارزه میکرد باید بهترین خودش رو نشون میداد.
پس بدون اینکه به حریفش فرصتی بده پنجه ی پای چپش رو از مچ راست کرد و انگشت هاش رو به سمت بیرون کشید و لحظه ای بعد پای چپش رو از زانو خم کرد و با قدرت بالا آورد.
ضربه مثل یک افنجار به عضلات سینه ی یونگسو برخورد کرد و باعث شد روی تشک بیافته اما به سرعت ایستاد و آماده ی حمله شد.
یونگسو حملهی جونگکوک رو بی جواب نذاشت و با قدرت تیغه ی پاش رو بالا آورد و کف پایی که به سمت جلو خم کرده بود رو به پهلوی جونگکوک کوبید.
جونگکوک با ضعف ناله ای کرد و روی زانو خم شد.
از تکون خوردن های مداوم تعرق کرده بود و قفسه ی سینهش با لایه ای از عرق برق افتاده بود.
"کافیه"
تنها دیدن جونگکوکی که با حالت سکسی رو تشک خوابیده بود و سینهش بالا و پایین میشد برای توقف مبارزه از نظر تهیونگ کافی بود.
هر چند نگاه های بعضی از شاگردهای غول تشنش روی کوک بی تاثیر نبود.
اون پسر یه کیوت کوچولو بودش که به طرز شتی به مرز سکسی بودن نزدیک بود!
بهتر بود آموزش جونگکوک رو میذاشت برای وقتی که شاگردها سالن رو ترک میکردن چون تهیونگ نمیخواست کسی مچش رو بگیره وقتی که محو هنرنمایی سکسی یه پسر بچه شده.
#Lamour