Fetish

Fetish

#Arial

لی روی صندلی نشسته بود و غرق نوشتن بود.پیرزن جوان مونده بود اما هنوز چروک های پیشونیش پدیدار بود.لباس ابی ندیمه ،جوان نشونش میداد درست مثل مادر پونی...

درست سه سال میگذره.هیچوقت فراموش نمیکنم از وقتی اولین بار دیدمش.اون خارق العاده بود.انقد زیبا بود که نتونستم باور کنم خواب نیستم.اون شب من فقط یه زن بودم که برای مادر مردش گریه میکرد

و اون دنبال کسی میگشت برای کمک بهش.

هیچوقت اولین جملش و یادم نمیره:

میتونم کمکتون کنم بانو!

صدا جوان و زیبا بود وقتی سرم و بالا اوردم از لای چشمای خیس فقط دو جفت بال دیدم.دو جفت بال سفید و بزرگ و زیبا!

بعد از اینکه فهمیدم خواب نیستم باید بعد از دیدن همچین موجودی من غش میکردم نه؟

اما نه دلم نمیخواست همچین چیزی و از دست بدم پس کنارش نشستم و از زندگیم گفتم از مادرم از سختی ها از...

من از بچگی دختری و بزرگ کردم که درست مثل بچه خودم بود اما به خاطر رسیدن به اون مادرم و از دست داده بودم...

اون از زندگیش گفت اولش فکر کردم دیوونس ولی من دیوونه بودم که با این زیبایی و بال هنوز باورش نداشتم.

میخواید بدونید چی گفت

نوشتن دوباره اون حرفا تنها کاریه که میتونم وقتی دلتنگشم بکنم.

اون به آریل بود.آریل عشق...

فهمیدن اینکه موجوداتی هستن درست توی جهان دیگه شاید منطقی باشه اما باورش سخت بود.

اسم سرزمینش آرندل بود.سرزمینی پر از آریل...

اما آریل چیه؟

آریل هاصاحب احساساتن.آریل عشق،آریل نفرت،آریل خشم...

من با آریل عشق ملاقات کرده بودم.زیباترین آریل.

کارشون کنترل احساسات بود.آریل ها خدای احساس بودن!اما آریل عشق یه اشتباه بزرگ کرده بود.یه گناه!

چیزی که من هیچوقت نفهمیدم چی بود.آریل بزرگ که بزرگ و نیرومندترین آریل بود به آریل عشق یه فرصت داد.اما آریل بزرگ انقدر که فک میکنید بخشنده نبود!

فرصت اون رقابت با آریل نفرت بود.دشمن همیشگی آریل عشق...آریل بزرگ بین اونها یه رقابت ایجاد کرد.

رقابت بیت قدرت احساسات اونا بود.آریل بزرگ اعصاش رو به زمین نشونه گرفته بود و دو انسان انتخاب کرده بود.آریل ها باید احساساتشون رو بین اون دو انسان ایجاد میکردن.اگه اون دوتا عاشق میشدن آریل عشق برنده میشد و اگر نه آریل نفرت...

اونا چهار سال مهلت داشتن البته که این مدت فقط چهار روز توی آرندل بود و برای انسان ها چهار سال زمینی.

آریل عشق اگر برنده میشد از گناه بخشیده میشد و زنده میموند اما گناهش انقدر بزرگ بود که باید آرندل رو ترک میکرد.

و اگر میباخت کشته میشد.اونها اجازه خواستن تا نماینده زمینی انتخاب کنن چون قدرت تغییر چهره در کل روز رو نداشتن.آریل ها توی شب قدرتی ندارن.و اگه انسانی متوجه میشد برای اونها خطرناک بود.

نماینده آریل عشق من بودم.شاید بهترین انتخاب برای اون اما بدترین مسعولیت برای من.

من خیلی زود به آریل عشق و قدرتش عادت کردم.اما

اگه اون میمرد چی میشد؟



با صدای در که مرتب کوبیده میشد به خودش اومد.

ندیمه لیییی ندیمه لیییی

اتفاق وحشتناکی افتاده


Report Page