Feeling

Feeling

T.me/Bangtansweet2013

دیدنِ دوباره اون مرد سرخوشی رو به تک تک سلولای بدنت منتقل کرده بود ...اینکه تا محل کارت اومده بود تا تورو ببینه نشون میداد تا چه اندازه براش مهمی بعد بستن در و راهنمایی کردنش برای نشستن رو صندلی، خودتم کنارش نشستی و بهش چشم دوختی و لب زدی :

×میتونی تصور کنی چقد از بودن در کنارت احساس لذت میکنم لذتی که حدو اندازه نداره تهیونگ

_ نیازی به گفتن نیست میتونم حسش کنم با تمام وجودم، اما دوست دارم لذتمون دو چندان بشه ا/ت

ا/ت لبخنده محوی رو لباش نشوندو عمیق به چشمای شیطونِ دوست پسرش نگاه کرد

×میتونم بدون انداختن کلمه ای هر چی که تو مغزت میگذره رو با جزئیات برات تعریف کنم

_ا/ت ما مدت زیادی هست که همو ندیدم احتمالاً خوندن فکر من دیگه مثلِ گذشته آسون نیست

×واووو میخوای بگی تغییر کردی و من دیگه تو رو نمیشناسم ؟!درسته تهیونگ منظورت همین بود

_ولی تو تغییر نکردی دقیقاً همون دختر مغرور و زیبا

×میدونی تهیونگ داره واقعاً بهم برمیخوره ،حرفات ..حرفات مثل قبل نیست ،اتفاقی افتاده ؟!

_اتفاقی نیفتاده ا/ت ،فقط دلتنگتم

×امشب زودتر کارو تعطیل میکنم بهتره بریم خونه من، تا استراحت کنی

از روی صندلی بلند شدی و پشت میزت رفتی و با برداشتن تلفن به منشی گفتی که زودتر میری و بقیه کارا بمونه برای فردا

کت و کیف دستیتو و برداشتی و سمت جین که رو صندلی نشسته بود رفتی و صداش کردی

×تهیونگ‌ عزیزم میتونیم بریم

همینکه میخواستی از کنارش رد بشی دستت و کشیدو مجبورت کرد رو پاهاش بشینی

با قیافه سوالی نگاهش کردی و ادامه دادی

×چیزی شده تهیونگ ؟!

_دوتا انتخاب داری رو میز یا ایستاده

×تو دیونه ای میدونستی ،شوخی با مزه ای بود حالام ولم کن باید بریم

تهیونگ بخاطر اینکه حرفشو بی اهمیت جلوه دادی ابرویی بالا انداخت و با بیخیالی ادامه داد

_پس روی میزو دوست داری

با تموم شدن حرفش دستاشو دور باسنت حلقه کردواز روی صندلی بلند شد

و مستقیم به سمت میزت حرکت کردو طی یه حرکت حساب شده رو میز گذاشتت و بدون هیچ وقفه ای به جون لبای سرخت افتادو با ولع خاصی که فقط مخصوص خودش بود لبات و میمکید ناخواسته دستت و دور گردنش حلقه کردی و تو بوسیدنش بیشتر از قبل اشتیاق نشون دادی

دستاش که حالا رو کمرت بود خزیدو درست رو زیپ دامنت متوقف شد ازت جدا شدو همونطور که نفس نفس میزد ادامه داد

_حتی فکرشم نکن که من مسافت بین اینجا تا خونتو تحمل کنم تا بتونم خودمو توت حس کنم ...دختر خوبی باشو همکاری کن

×درست گفتی تو از قبلم غیر قابل پیش بینی تر و حشری تر شدی

_بنظرم ویژگی بدی نیست

با گفتن این حرف بی مقدمه دامنت رو همراه با پنتی مشکی رنگت پایین کشید و گوشه ی نامعلومی انداخت و با باز کردن زیپ شلوارش دیک تحریک شدشو بیرون اورد

با دیدن عضو سخت شدش نگاهت رنگ ترس گرفت

×هی هی تو که نمیخوای اینو بکنی تو من

_بیبی خنگ منکه نمیتونم خودم بخوابونمش پس احتمالاً این وظیفه توعه

×ازت انتقام میگیرم کیم تهیونگ

_بیبی گرل، دختر خوبی باش هممم

و همزمان باگفتن این حرف آروم آروم واردت کرد و مشغول تکون دادن خودش شد ..

تو همون حین محکم بغلت کردو زیر گوشت زمزمه کرد

_دوست دارم کیم ا/ت


~ اگه دوسش داشتید حستونو در موردش بهم بگید♡



⇝ #Clementine • #Tae ―――――――――――――――

⌊@BangtanSweet2013⌉

Report Page