Fate

Fate

Ghazal

فلش بک

نگاهی به گل فروشی کردم.اروم به سمت گل فروشی رفتم.در رو باز کردم.طبق معمول داشت یه چیزی رو یادداشت می کرد.سرفه ای کردم.

بدون اینکه سرشو بالا بیاره گفت:سلام بفرمایید.

هیچی نگفتم.مکث کرد.سرشو بالا اورد و با دیدنم لبخند بزرگی زد.از روی صندلی بلند شد و به سمتم دوید.محکم خودشو توی بغلم انداخت.

-اروم باش.

محکم فشارم داد و گفت:دلم برات تنگ شده بود.دو هفتس که نیستی.

لبخند محوی زدم و دستامو دورش حلقه کردم.

-منم دلم تنگ شده بود.اما مجبور شدم برم سفر کاری.

ازم جدا شد.میدونستم بغض کرده.من خیلی وقته این کوچولو رو می شناختم.

جیسو-دفعه دیگه اینطوری بری باهات قهر میکنم.

دستامو دور کمرش حلقه کردم و گفتم:باشه اینطوری دیگه نمیرم.ولی خب واقعا یه دفعه ای شد.

جیسو-من نمیدونم.دیگه اینطوری نرو.نگرانت شدم.

از این اخلاقش خوشم میومد که همه چیز رو می گفت.ولی من هیچوقت اینطوری نبودم.

-سویا.

جیسو-جانم.

-بریم؟

جیسو-کجا؟

-نمیدونم.مثل همیشه میریم.حالا به یه جایی می خوریم دیگه.

حال

دستی به چشمام کشیدم.توی اینه به خودم نگاه کردم.موهای خاکستری کوتاهم.چشمای کشیده.لبایی که رژ قرمز زده بودم.چیزی که همیشه سویا دوست داشت.

-امادم.

سرشو تکون داد و گفت:خوبه که اماده ای.

با خشم گفتم:میدونی که بدم میاد اینطوری زر زر میکنی نه؟

چنگ-میدونم.

-پس حرصم نده.

شونه هاشو بالا انداخت و گفت:برنامتو میدونی دیگه؟

سرمو تکون دادم و گفتم:اره.حتی بهتر تو بلدم.

با دستش هولم داد و گفت:گمشو بیرون لیسا.

پوفی کشیدم و گفتم:منو به لقب خودم صدا کن با این کارت گند میزنی.

چنگ-خودم حواسم هست.ماریا!

-خوبه.امشب قراره بترکونیم.

چنگ-بلاخره میفهمی کار کی بوده.

سرمو تکون دادم و با نفرت گفتم:به این سادگی نیست.امشب فقط می فهمم اسم طرف چیه.نه اینکه به اون ادم برسم.

با تعجب گفت:ولی بهم گفتن کار کیه.

محکم توی سرش زدم و گفتم:ببین اون یارو انقدر احمق نیست.فکر کردی به همین سادگی اسمشو میده به من؟اونم یه بازیچس.ولی خوب بلدم ازش حرف بکشم.

چنگ-اره.

-سرنوشت بد بازی کرد.ولی انتقامش رو از همه اینا میگیرم.تازه شروع شده.

Report Page