faq

faq

آیت الله حیدری

⁉️ پرسش و پاسخ

 🌀 موضوع: معرفت‌شناسی

🔴 سوال و اشکال

با سلام

شما ادعا نموده اید که نمی توان به یقین منطقی رسید. آیا به صحت همین مدعای خودتان (عدم امکان وصول به یقین منطقیِ صددرصدی در گزاره های عقلیِ غیر بدیهی، و کفایت یقین اصولی در حوزه جهان بینی و اعتقادات)، یا یقین دارید یا ندارید؟!

اگر یقین دارید که پس لااقل به وجود یک گزاره یقینی اعتراف کرده اید، و اگر یقین ندارید که در این صورت سخن شما یک مدعای احتمالیِ مشکوک است که اصلا معلوم نیست درست باشد یا غلط؛ لذا سخنی بی ارزش و غیر قابل اعتنا بوده و نباید بر اساس آن، چیزی را به شرع نسبت دهید.


➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖


🟢 پاسخ


جواب ایراد فوق - که حاکی از بی اطلاعیِ کامل از مبانی معرفت‌شناختی آیت الله حیدری می باشد -، چنانچه دقت شود، بسیار ساده است. پاسخ به اشکال مذکور، دو جنبه یا دو سویه دارد.


〽️ جنبه یا سویه اول:

 

این اشکال که عمدتاً در کتب ابتدایی و متعارف معرفت شناسی و در برابر سوفسطاییان و شکاکان که منکر مطلقِ جزم و یقین هستند مطرح می شود،

به جهت حاکمیت و سیطره مبانی معرفت شناختی افلاطونی و ارسطویی بر ذهن پیش می آید، به نحوی که گمان می شود هر جا که سخن از "یقین" به میان می آید، لزوما باید همان یقین در دستگاه منطقی ارسطویی مراد شده باشد؛ یعنی همان یقین بالمعنی الاخص منطقی با چهار رکنِ اعتقاد جازم صادق ثابت، حال آنکه:


▪️ اولا ً 


این اشکال در مقابل سوفسطاییان، شکاکان و نسبی گرایان که منکر مطلقِ جزم و یقین هستند مطرح می شود، نه در برابر ما که اساس نظام معرفت‌شناسی‌مان مبتنی بر "قطع" است. قطع، غیر از شک و تردید و گمان و حتی ظنِّ غیر اطمینانی است!


از دیدگاه ما یقین بر دو قسم است: یقین منطقی، و یقین یا قطع اصولی؛


و 


▪️▪️ ثانیاً


ما اساساً وصول بشر به یکچینن معرفت یقینی ای (یقین منطقی) را منکریم و بالاترین مرتبه معرفت را همان یقین اصولی می دانیم. دلیل مدعای فوق هم در جای خود آمده است. 

مغالطه ای که ناخواسته در این اشکال صورت گرفته این است که، نفی یک قسم از اقسام یقین (یقین منطقی)، به معنای نفی همه اقسام آن (یقین اصولی) پنداشته شده است!، در حالی که ممکن است کسی وصول به یقین منطقی را ناممکن بداند، و در عین حال دستیابی به یقین اصولی را ممکن بداند. 

این دو نوع یقین، از جهت اطمینان‌آوری و سکون نفس و نیز محرّکیّت به سوی انجام کار، مشترک اند، اگرچه تفاوت های مهمی بین آن دو وجود دارد که مهمترین آنها، عدم احتمال خلاف در اوّلی، و احتمال خلاف - ولو ناچیز - در دوّمی است. 

پس نفی یک قسم از اقسام یقین (یقین منطقی)، به معنای نفی قسمِ دیگرِ آن نیست (یقین اصولی). 


به بیان دیگر، ما اصلاً از همان ابتدا هم ادعا ننموده بودیم که مدعای ما (نظریه مورد بحث: عدم امکان وصول به یقین منطقی در گزاره های عقلیِ غیربدیهی)، یقینی به معنای یقین بالمعنی الاخص منطقی است تا کسی به ما اشکال بگیرد که دست کم به یک گزاره یقینی اذعان و اعتراف کرده اید! 👈 بلکه می گوییم آری مدعای ما "صحیح (مطابق با واقع: نظریه مطابقیِ صدق)" است، اما به صحت این مدعا، قطع و یقین اصولی داریم، و نه یقین منطقی که مستلزم تناقض و نقض غرض باشد! 👉


همین قطع ما به صحت مدعایمان هم - بر خلاف یقین منطقی که بنا بر ادّعا، احتمال خلاف آن عقلاً محال است -، احتمال خلافش ممکن است، هرچند این احتمال بسیار اندک و ناچیز باشد.


از بیان این حقیقت هم که دیدگاه و مدعای انسان، در آینده ای نزدیک یا دور احتمال خطا - ولو اندک - داشته باشد، هیچ ابایی وجود ندارد؛ به این علت که معیار، قطعِ برآمده از دلیلِ انسان، در همان زمانی است که بدان دلیل، باورِ مدلَّل دارد، و چنانچه در آینده در اثر تاملات بیشتر، به ضعف دلیل قبلی خود پی بُرد و به دلیل قوی‌تری وقوف یافت، دلیل جدیدِ قوی‌تر، برایش از جنبه معرفتی و عقل نظری رجحان و اعتبار دارد، و از حیث تکلیفی و عقل عملی هم، حجّت و قابل قبول خواهد بود، و اتفاقاً این مشی معرفتی، اقتضای آزاداندیشی است، و نه این روش جزم‌گرایانه که بر اساس آن انسان اگر به صحت گزاره ای معتقد شد، باور خود را ازلی و ابدی دانسته و احتمال خلاف دیدگاه خویش را محال عقلی و صفردرصد قلمداد کند!

〽️〽️ جنبه یا سویه دوم:

از سوی دیگر، بر خلاف تصور عموم اهل علم از جمله اشکال کننده محترم، مادون یقین منطقیِ صددرصدی، شک و وهم نیست تا باعث بی اعتباری و بی ارزشی یک مدعا شود، بلکه نزدیک ترین مرتبه ادراکی به یقین منطقی - که وصول به آن در حوزه "قضایای عقلی غیر بدیهی" که نیازمند فکر و ترتیب مقدماتِ خطاپذیر می باشند، از دیدگاه ما ناممکن است -، "قطع" (بالاترین مرتبه ظنّ اطمینانی) می باشد، نه شک و تردید و ظن غیر اطمینانی!


این ثُنایی و دوگانه تاریخیِ: یا "یقین منطقیِ افلاطونی-ارسطویی" و یا "شکاکیت و نسبیت گرایی"، از اساس باطل و بی وجه است!؛ زیرا در این میان، گزینه سومی وجود دارد که منکر هر دو است، و آن "قطع" می باشد!، که هم از صبغه نظری و معرفت شناختی برخوردار است، و هم دارای جنبه عملی و تکلیفی می باشد که در این بحث، جنبه معرفت شناختی آن مطمح نظر است. 


لذا اگر کسی به صحت یک دیدگاه و نظر، "یقین منطقی" نداشت و به جایش "قطع" به صحت آن داشت، کسی نمی تواند قطع او را بی اعتبار بداند و بگوید پس دیدگاه و مدعای شما بی ارزش است!؛ زیرا:


▪️ اولاً


قطع در نظام معرفت شناسیِ مختار ما، از نظر علمی و معرفتی، ادراکی با ارزش و معتبر است و وقتی با دلیل اثبات شد که وصول به یقین منطقی ناممکن است (برای اطلاع از ادله، ر.ک: نظرية المعرفة بين الفكر الاسلامي والفکر الغربي)، بالاترین مرتبه معرفتی (تاکید می شود که محل بحث، گزاره های عقلی و حصولیِ غیر بدیهی است، و نه گزاره های حسی یا شهودی یا عقلیِ بدیهی)، قطع خواهد بود و بدیهی است کسی که به صحت گزاره ای قطع دارد، باید آن قطع را معتبر و حجت بداند؛ چرا که آنچه کم ارزش یا بی ارزش می باشد، شک و احتمال است و نه قطع!


مساله امکان یا عدم امکان واقع‌نماییِ قطع و یقین، احراز صدق قضایا و مناط صدق اوّلیات نیز باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد‌. 


پس قطع به صحت یک مدعا، از حیث معرفتی کاملاً معتبر و ارزشمند می باشد، و از جنبه عملی هم برای قاطع در همان زمانی که قطع به صحت دارد، حجت و واجب المتابعة است، و چنانچه روزی خلاف آن کشف شود، هیچ اشکال و محذوری در بر ندارد؛ زیرا معیار زمانی است که انسان به صحت مطلبی قطع دارد، اما اگر در آینده قطعش خلاف واقع از آب در آمد، به دیدگاه دیگری که صحت آن را قطعی می داند، روی می آورد؛ زیرا واقع، لوح محفوظ و علم الهی در تصرّف کسی نیست تا با مشاهده آن، به صحت صددرصدیِ اعتقاد خود (یقین منطقی) پی ببرد؛ اگرچه می تواند با لسان احتمال، ظن غیر اطمینانی، ظن اطمینانی و از همه بالاتر، با قطع، از صدق و تطابق نظر خود با واقع سخن بگوید، و در عین حال، احتمال خطا و عدم تطابق با واقع را نیز از نظر دور ندارد. 


خدای متعال هم از کسی فراتر از توان عقلی او انتظار ندارد: "لا یکلف الله نفسا الا وسعها" (بقره، ۲۸۶).


به بیان دیگر، اینکه قطع، احتمال خلاف دارد، دلیل بر بی اعتباری مدعایِ مبتنی بر قطع نمی شود؛ به این علت که از یک سو مافوق قطع؛ یعنی امکان وصول به یقین منطقی در گزاره های عقلیِ غیر بدیهی منتفی است، و از سوی دیگر، مادون قطع هم مراتبِ پایین‌ترِ ظنّ اطمینانی، ظنّ غیر اطمینانی، شک و وهم است که در مقایسه با قطع، ارزشی ندارند یا از ارزش کمتری برخوردارند.


▪️▪️ ثانیاً


بنا بر فرضِ صدقِ صددرصدیِ گزاره های عقلیِ بدیهی، فرایند ارجاع گزاره های نظری به بدیهی به نحو مصداقی، که بر اساس فکر و استدلال و ترتیب مقدمات صورت می پذیرد، یک‌ فرایند خطاپذیر است که جز انسان معصوم، کسی نمی تواند فکر خود را در این فرایند معرفتی، از وقوع در خطاهای متعدد منطقی و معرفت‌شناختی و روان‌شناختی و غیره، مصون و معصوم بپندارد!

❇️ خلاصه پاسخ به اشکال


🟧 از یک سو از همان ابتدا، ما ادعا ننموده ایم که به صحت مدعای خود، یقین منطقی داریم تا کسی بگوید همین یقینتان، نقض مدعایتان است، بلکه به صحت مدعای خودمان (مبنی بر عدم امکان وصول به یقین منطقی در حوزه گزاره های عقلی و حصولیِ غیربدیهی)، قطع داریم، و قطع هم غیر از یقین منطقی است؛ 

و از سوی دیگر، اینکه برای قطع، احتمال خلاف - ولو اندک - وجود داشته باشد، دلیل بر بطلان مدعایِ مبتنی بر قطع نیست! قطع به یک گزاره، هم از نظر معرفت‌شناختی و هم از جنبه عملی، ارزشمند است، آنچه که بی ارزش یا کم اهمیت است، وهم و شک و ظنِّ غیر اطمینانی می باشد. 


✔️ پس: اگر کسی ادعا نمود: "من قطع دارم که وصول به یقین منطقی در حوزه گزاره های عقلیِ نظری و غیر بدیهی ناممکن است"، و به همین گزاره خود نیز قطع داشت (که احتمال خلافش منتفی نیست) و نه یقین منطقی (که اساساً قابل وصول نیست)، دچار تناقض نشده است.


🔴 نتیجه آنکه اشکال مذکور، بی ربط به اصل مدعا، و ناشی از عدم تصور صحیح و دقیق نظریه، خلط بین یقین منطقی و قطع اصولی، و انحصارِ بی وجهِ اقسام یقین در یک قسم خاصّ می باشد.

❗️تذکر


اولین و ابتدایی ترین اصل در نقد، توقف و ابتنای آن بر فهم صحیحِ اصل مدعا است. از همین رو، برای احتراز از نقدهای بی ربط به مدعا و سوء برداشت، رجوع به دروس "نظریة المعرفة بین الفکر الاسلامی والفکر الغربی" آیت الله حیدری، ضروری می باشد.

✅ @alhaydarii_fa

Report Page