fade

fade

𝘋𝘢𝘥𝘥

ملافه سفید رنگ رو از روش کنار زد و از روی تخت بلند شد، یک راست از اتاق بیرون رفت و به سمت آشپزخونه که صداهای آرومی ازش بلند می شد کشیده شد. با ورود به آشپزخونه نگاهش به تهیونگی افتاد که تا کمر توی سینک خم شده بود و زیرلب چیزهایی رو زمزمه می کرد.
_ صبح بخیر، امیدوارم صبحونه رو آماده کرده باشی، چون من خیلی گرسنم..با برخورد مشت تهیونگ به سینک و صدای بلندی که ایجاد کرد، صداشو توی دهنش خفه کرد و متعجب به چشمای قرمز تهیونگ که به روبه روش خیره بود نگاه کرد.
_ ناراحت شدی تهیونگا؟
پسر که انگار زده بود به سرش با برداشتن قدم بلندی خودشو به کابینتی که توش ظروف چیده شده بود رسوند و چاقوی بزرگی رو از توی کشو بیرون کشید.
ترسیده نگاهش کرد، از رفتارهای ضدو نقیضش هیچی نمی فهمید.
_ میخوام بکشمش جین. اون هرشب بجای تو سرشو می بره توی گردنم و بو می‌کنه. چون اینکارو فقط تو باید انجام بدی...راستی جین، بگو که هنوز رایحه وانیل بدنمو دوست داری؟
_ اوه آره، بوی بدنت خیلی خوبه تهیونگا.
__ نمیخوام صداتو بشنوم، چون میخوای بگی نکشش اما من باید انتقاممون و ازش بگیرم.
_ چطور میخوای بهم حق ندی؟ لباساشو گذاشته تو کمد تو. روی تخت تو میخوابه. کامل جای تورو گرفته..
_ تهیونگ این حرفارو نزن..خواهش میکنم..
_ کاش توام یکم بلد بودی.. اما مهم نیست الاناست که برسه
و چاقو رو محکم تر بین دستاش فشار داد.
جین که از حرف آخر تهیونگ ناراحت و سردرگم شده بود با صدای باز شدن در برگشت و به پسر مو نعنایی که موهای بلندشو بالای سرش بسته بود نگاه کرد و لبخند زد.
_ تهیونگ، تو نمیتونی اونو بکشی، یعنی این اجازه رو نداری.
پسر مو نعنایی جلوتر اومد لبخندی زد: صبح بخیر عزیزم. چیزی برای خوردن نبود پس رفتم و خریدم
و نایلون های توی دستشو نشون داد.
_ الان میزو میچینم.
,

Report Page