آیا آنچه را که تجربه می کنیم همان چیزی است که وجود دارد؟

آیا آنچه را که تجربه می کنیم همان چیزی است که وجود دارد؟


sociolution


جو(اتمسفر) 4 لایه دارد: تروپوسفر(0 تا 12 کیلومتر)-استراتوسفر(12 تا 50 کیلومتر)-مزوسفر(50 تا 90 کیلومتر)-ترموسفر(90 تا ... کیلومتر)

دما در سطح زمین 25 درجه سلسیوس و در انتهای لایه ی سوم یعنی 90 کیلومتری از سطح زمین تقریبا به منفی 100 سلسیوس می رسد. بعد از آن در لایه ی چهارم یعنی ترموسفر به دلیل وارونگی، دما به شدت افزایش پیدا می کند و به مثبت 90 درجه سلسیوس هم می رسد. اما اگر در لایه چهارم قرار بگیرید حتما یخ می زنید. حتما می پرسید چرا؟ چون که دما حاصل برخورد مولکول ها بایکدیگر است و دما معیاری برای اندازه گیری انرژی جنبشی است، در آن لایه به دلیل آنکه تعداد مولکول های هوا کم است بنابراین برخورد مولکولی بین سطح بدن شما با مولکول های هوا رخ نمی دهد که بخواهد گرما را به شما منتقل کند، بنابراین یخ می زنید. یعنی با وجود دمای مثبت 90 درجه سلسیوس بازهم یخ می زنید! یعنی دما معیار مناسبی برای توضیح وضعیت شما نیست.

http://t.me/sociolution

به این مثال عینی در قامت فیزیک اشاره کردم تا به بحث جامعه و مفاهیم اجتماعی برسم:

عین موضوع دما و حالت یخ زدگی را ما در بعضی از مفاهیم اجتماعی شاهد هستیم مانند بحث تورم. تورم نسبتی است که در آن رشد قیمت ها را با آن نشان می دهند که به طور عمومی عبارتست از افزایش دائم سطح عمومی قیمت کالاها و خدمات نسبت به مثلا سال های گذشته که قیمت کالای x چه مقدار رشد قیمت دارد. (البته تورم منفی هم داریم که چون برای اقتصاد مضر است، بر روی آن بحثی نداریم)

اما آنچه را که شما در قالب افزایش قیمت مشاهده می کنید لزوما آنچیزی نیست که حس می کنید! بدین معنی که اگر تورم 30 درصد باشد آنچیزی که شما با درآمد "آ" تومان حس می کنید با چیزی که فردی با درآمد "3آ" تومان حس می کند کاملا متفاوت است. یعنی ارتباط درآمد با افزایش قیمت ها مانند ارتباط دما با قرارگیری در ارتفاع های مختلف در جو است.

پس تورم به تنهایی نمی تواند معیار مناسبی برای نشان دادن معضلات و مناسبات اقتصادی باشد.

وقتی سطح درآمدها تفاوت زیادی دارد پس آنچه را که در قالب تورم حس می کنیم با آنچه که وجود دارد تفاوت زیادی دارد. به همین خاطر است که مالیات را بر اساس درآمدهای متفاوت اعمال می کنند.

اما چرا تورم را مطرح کردم؟ متاسفانه تورم مفهومی دارای بار روانی بسیار وسیع و گسترده است که می تواند یک جامعه را به لحاظ ذهنی آرام و یا متلاطم کند و همچنین معیاری برای برخی محاسبات است که در زیر به آنها اشاره می کنم:

1)    هنوز قوانینی وجود دارند که نه برحسب درآمد که برحسب تورم محاسبه می شود و ایرادات زیادی به آن وارد است که یکی از آنها مالیات بر ارزش افزوده است (در ایران 9 درصد) که فقیر و غنی به یک اندازه می پردازند. در صورتی که چیزی که درآمدهای متفاوت حس می کنند یکسان نیست.

2)    باتوجه به اینکه تورم بار اجتماعی و روانی زیادی دارد بنابراین هر حکومتی که مردمانش نسبت به این کلمه حساس تر باشند توان کنترلی بهتری بر مردم دارد. به عنوان مثال دولت روحانی بین سال 92 تا 96، با تحمیل رکود به اقتصاد کشور تورم را مهار کرد اما چون مردم نسبت به مفهوم رکود حسِ منفی کمی دارند، بنابراین دولت اول روحانی را موفق می دیدند و چون مردم نسبت به تورم دید افزایشی دارند بنابراین افزایش آن را به مقدار خاصی نه تنها منفی نمی بینند بلکه مثبت هم می بینند. بنابراین در این 40 سال با وجود آنکه تورم 1500 برابر شد (150،000 درصد) اعتراضی در خور این عدد در جامعه ایجاد نشد. البته این موضوع یک شمشیر دولبه است اما تا به امروز به نحوی از انحا توانسته اند از مفهوم تورم نهایت استفاده را ببرند و جامعه را با این مفهوم سرگرم کنند. به همین خاطر جامعه ی عقب مانده ای مثل ایران بر این مفهوم تاکید بسیار بیشتری دارند. بنابراین تورم مانند دما معیار مناسبی برای توضیح وضعیت شما نیست اما حکومت با تبلیغات زیاد سعی می کند که برای توضیح وضعیت ما از این مفهوم استفاده کند که این نشان می دهد که یک جای کار می لنگد.

http://t.me/sociolution


اما جایگزین چیست؟ یعنی چه مفهومی را باید به جای تورم در نظر بگیریم تا بتوانیم وضعیت واقعی خود را ببینیم. بسیاری از مردم با خودشان نق می زنند که پس چرا با این تورم، مردم چیزی نمی گویند؟ چرا انقلاب نمی کنند؟ و از این دست سوالات که به وضوح پاسخش در ادبیات و نگرش مردم آن کشور به مفاهیم مختلف از جمله مفاهیم اقتصادی نهفته است. در زیر یک مفهوم گمشده و مهم اقتصادی را که بسیار بهتر از تورم نشان دهنده ی وضعیت ماست را توضیح می دهم که اگر این مفهوم برجسته شود چنان موجی از اعتراض را ایجاد می کند که در موج اول کل روحانیون از مدار زمین خارج شوند.

آن مفهوم چیزی نیست جز "قدرت خرید". این مفهوم به قدری اهمیت دارد که GDP کشورها به دو صورت "اسمی" و "شاخص قدرت خرید" ارائه می شود.

قدرت خرید مقدار نسبتی از کالا است که می‌توان با یک واحد ارزی خریداری می‌شود. به عنوان مثال، اگر شما در دهه ۱۳5۰ خورشیدی 50 تومان به یک فروشگاه می بردید، نسبت به امروز قادر به خرید کالا بودید. این نشان می‌دهد که شما در دهه ۱۳5۰ خورشیدی دارای قدرت خرید بیشتری بودید. که پدرانمان شاهد این ماجرا بودند. این مفهوم به قدری مهجور مانده است که آنچنان کسی بدان نمی پردازد.

آنچه که حکومت مدعی شد این بود که در سال 96 تورم به زیر 10 درصد کاهش یافت اما آیا قدرت خرید مردم هم به همان اندازه رشد پیدا کرد؟ قطعا جواب خیر است. سفره ی مردم مدام در حال کوچک شدن است و قدرت خرید در 40 سال گذشته به قدری کاهش یافته است که در وصف نمی گنجد. چیزی که مسئولین در این 40 سال هرگز وعده ی آن را ندادند افزایش قدرت خرید مردم بوده است! چراکه تورم هرچقدر هم افزایش یابد اگر قدرت خرید بالا باشد، دیگر تورم معنایش را در این حدی که در ایران دارد از دست می دهد.

تفاوت اصلی قدرت خرید با تورم این است که شما انتظار تورم مثبت را دارید و این انتظار طبق قضیه ی تامس خودش به رشد تورم کمک می کند و پیامدهای آن وضعیت، بدل به واقعیت می شود. اما در بحث قدرت خرید شما چیزی را مطالبه می کنید که حق شماست اما هرگز توان ارائه ی آن توسط حکومت وجود ندارد و این سطح مطالبه، ضربه ای بزرگ به سیستم کنترلی حکومت براساس خواسته هایش خواهد زد و این نیازمند این است که مردم آنچه را که می خواهند خلاف آنچیزی باشد که حکومت تلاش می کند به عنوان توضیح وضعیت ما ارائه دهد تا هرچه سریعتر طومار آن را ببندیم.

http://t.me/sociolution



Report Page