Exhibition

Exhibition

Serendipity

نمایشگاه مثل همیشه شلوغ و پر بود از مجسمه های سفید و همینطور زیبا . قاب عکس ، کوزه و هرچیز دیگه ای که هنرمندان اون رو با دستای خودشون درست کردن و یا ساختن

کیف کوچیکم و روی میز گرد و شیشه ای که کنارش ایستاده بودم گذاشتم و لیوان شربتی که همین چند دقیقه پیش از گارسون گرفته بودم و ، به دست گرفتم و نوشیدم

دیوار های سالن روبه روم پوشیده شده بود از قاب های نقاشی

ته سالن مجسمه هایی بودن که میتونستم مدت ها و بدون پلک زدن بهشون نگاه کنم

هوسوک تو بخش کوزه ها و ظرف و ظروف بود و منم تو بخش نقاشی ها

دنبال یه ایده‌ی خوب و عالی بودم تا بتونم اینجا به نمایشش بزارم

با دقت به اشکال مختلف روی تابلو روبه روم نگاه میکردم

از رنگ نارنجی استفاده کرده بود اما خیلی کم جوری که یه آدم عادی قادر به دیدنش نیس

از تابلوی روبه روم که نقاش کهکشان و کشیده بود دور شدم و به سمت تابلویی که یه کلبه تو طبیعت کشیده شده ، رفتم

آهنگ عجیب و همینطور آرومی که از گرامافونی که کنار دیوار بود خارج میشد ، آروم و همینطور کنجکاوم میکرد تا بیشتر به نقاشی ها دقت کنم

ایستادن کسی که کنارم قرار گرفت و حس کردم ، بوی عطر تلخی که از فرانسه براش گرفته بودم وارد ریه هام شد و سعی کردم این بو رو تا ابد تو ریه هام زندانی کنم

دست گرمش دست ظریفم و گرفت و بوسه آروم و همینطوری گرمی روی پوست دستم گذاشت

لبخندی زدم و بهش نگاهی انداختم

هوسوک مرد من و همینطور مرحم همه دردای منه ، اون قرص آرامش منه ماه آسمون شبمه

سرم و سمت بخش مجسمه برگردوندم و دست هوسوک و سمتش کشوندم

نزدیک یه مجسمه شدم و هوسوک و پشت بهم ، گذاشتمش

گوشیم و برداشتم و ازش خواستم که نیم رخ جذابش و سمت من برگردونده

هوسوک بهترین مدل مرد تو کره بود و هست ، و برای نقاشی جدیدم ازش خواستم که مدل من بشه اونم با کمال میل قبول کرد

الانم باهم به نمایشگاه اومدیم تا هم دیدن کنیم و من دنبال ایده بسیار قشنگ بودم و چه جایی بهتر از اینجا

از هوسوک عکس گرفتم و ازش خواستم تا بیاد عکس و ببینه

_مطمئنی ا.ت؟ به نظرم بهتر نیست پس زمینه مشکی باشه؟

نظرات هوسوک فوق العاده بود

_آره اینجوری عالی تر میشه اما میگم بهتره بزاریم برای بعد درستش کنم الان میخوام درکنار تو...

دستم و دور بازوی سفت هوسوک حلقه کردم

_و تو این نمایشگاه لذت ببرم ، وقت گذروندن باهات و دوست دارم

لبخند پت و پهنی زد و بوسه ای روی شقیقم گذاشت

_و من میتوتم به معشوقه دوست داشتنیم بگم نه؟

خنده ای کردم و بیشتر به هوسوک چسبیدم ، مرد رویاهای من کنارم بود و چی از این بهتر؟

میتونم کل وقت زندگیم و با هوسوک بگذرونم ، حتی تا لحظه مرگم (:



خیلی ساده شد میدونم اما نمیدونم دلیل اینجور نوشتنم چی بود

حالا امیدوارم ازش لذت ببرید ، دیگه نمیگم نظر بدین چون انقدر با نظر ندادنتون ناراحتم کردید که ایده بهتری برای نوشتن عالی ندارم ، دوستون دارم ♡

Report Page