اصلاح طلبی خارج از حاکمیت

اصلاح طلبی خارج از حاکمیت

حسین رضایی


اصلاحات در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی مذهبی همواره در طول تاریخ جهان مورد طلب و تمنای عده ای و در مقابل، مورد غضب و تقابل عده ای دیگر قرار داشته است. چه اینکه در کشور ما نیز در اعصار گوناگون، مبارزانی از میان مردم برخواسته و ردای اصلاح طلبی بر تن کرده و به درست یا نادرست ادعای اصلاح طلبی نموده اند.


اکنون با گذر از بیست و دومین سال پیروزی اصلاحات در دوم خرداد 96 به عنوان نقطه عطفی در تاریخ اصلاح طلبی پس از انقلاب، توجه دوباره و چند باره به مقام و مرتبه ی اصلاحات در نظام سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور امری ضروری است.


بدون شک مرزهای اصلاح طلبی امروز با بیست و دو سال قبل تفاوت فاحشی پیدا کرده است. اگر چه هنوز در دستیابی به بسیاری از مولفه های اصلاح طلبی آن روزها ناکام مانده و چه بسا در بخشی از آنها عقبگرد نیز کرده ایم. به نظر نگارنده البته مشی اصلاح طلبی ـ و نه لزوما مشی اصلاح طلبان ـ به عنوان یک مشی راهبردی در حوزه های مختلف، نیازمند بازنگری و بازتولید اساسی در بطن و متن خود است.


اتفاقات سالهای اخیر نظیر عدم تایید بسیاری از اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان و شوراهای شهر و روستا، اصلاح طلبان را بر آن داشت تا برای از دست ندادن کرسی های حاکمیتی و به دست آوردن عنصر تاثیرگذاری بر مسائل جاری کشور تن به ائتلاف با دیگران و نیز رضایت به حداقل ها دهند.


اگرچه لزوم تدبیری این چنین در بسیاری از مواقع (احتمالا و فرضا در دوره های اخیر انتخابات به ویژه انتخابات ریاست جمهوری) بر کسی پوشیده نیست، ولی باید به این سوال پاسخ داد که رضایت دادن به این شرایط تا کجا و تا سر حد هم نشینی با کدام اندیشه ها قابل قبول است؟ آیا اصلا در دوره های گذشته که به این شکل از حضور تن دادیم، به نتیجه مطلوبی دست یافته ایم که اکنون دوباره با همان استراتژی پا به میدان بگذاریم؟ آیا دولت برآمده از اصلاحات توانسته است به جز معدود مواردی، بر خواسته های اصلاح طلبی پای فشرده و به آن دست یابد؟ آیا نمایندگان لیست امید (به جز افراد انگشت شمار) در مجلس توانسته اند به درستی از مشی اصلاح طلبی دفاع کرده و مواضع صحیح و به موقع و شجاعانه اصلاح طلبی داشته باشند؟ اگر نه ـ که به گمان من همین طور است ـ اکنون چه باید کرد؟


باید اذعان کنیم که اصلاح طلبان پس از دو دوره حاکمیت مطلق اصولگرایان بر دولت و حتی مجلس، برای دور نماندن از حاکمیت، به اجبار تن به چنین استراتژی میانه ای دادند و البته من نیز به ویژه در دو دوره انتخابات ریاست جمهوری یازدهم و دوازدهم نه تنها موافق چنین تدبیری بوده ام، بلکه هنوز از انتخاب روحانی، علیرغم انتقادات فراوانی که به مجموعه دولت وارد است پشیمان نشده و دلایل آن را نیز قبلا در مقاله دیگری تحت عنوان "چرا از رای دادن به روحانی پشیمان نیستم؟" عنوان نمودم.


اما اکنون، در سالی که منتهی به انتخابات مجلس شورای اسلامی است، چه باید کرد؟ با انتخابات ریاست جمهوری 1400 چطور؟ آیا باید باز هم تلاش کنیم که حتی با حداقلی ترین نیروها کرسی های مجلس را تصاحب نماییم؟ یا اینکه با بخشی از اصولگرایانی که در روزگارانی نه چندان دور از هیچ تلاشی برای تخریب اصلاح طلبان مضایقه نمی کردند و امروز احتمالا به دلیل برخی مصالح، چهره ای اصلاح طلبانه از خود بروز می دهند، برای تصاحب کرسی ریاست جمهوری هم پیمان شویم؟


در این صورت نتیجه کار چه خواهد بود؟


به نظر نگارنده، در این میان آنچه بیش از هر چیز دیگری آسیب خواهد دید، مشی اصلاح طلبی است.


چه اینکه اصلاح طلبی به عنوان یک روش و منش سیاست ورزی دارای چارچوب ویژه ایست که البته در گذر زمان ابعاد وسیع تری در جنبه های مختلف می یابد و فراخ تر می گردد. اصلاح طلبی از یک سو با حاکمیت روبروست و وظیفه تغییر نظر و سیاست حاکمیت در جنبه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ... را در جهت بهبود شرایط دارد و از دیگر سو مکلف به رشد و ارتقاء افراد جامعه برای دست یافتن به یک جامعه مدنی با تمام معیارهای آن است. چرا که در چنین جامعه ای که افراد، خود به درک درستی از مناسبات سیاسی رسیده اند، چانه زنی در بالا برای دست یافتن به خواسته های اصلاح طلبانه نیز به دلیل حمایت و خواست توده مردم از پایین، آسان تر خواهد بود.


اما چه باید کرد؟


معتقدم برای برون رفت از شرایط فعلی، هیچ راه حل فوری وجود ندارد. اگرچه ممکن است انتخاب راه حل های دراز مدت نیز برای نتیجه گرفتن موجب از دست رفتن زمان گشته و کار از کار بگذرد. اما به هر حال در دو چیز مطمئنم: نخست آنکه راهی جز اصلاح طلبی برای بهبود وضعیت کشور نمی بینم. و دوم آنکه اصلاح طلبی با راه حل های مسکنی و ضربتی نتیجه نخواهد داد.


برای دست یافتن به این دو نکته مقدماتی نیز لازم است که به ذکر آن می پردازم:


1ـ باز تعریف اصلاح طلبی:

اصلاح طلبی در سالیان گذشته در مسیر تندبادهای مختلفی قرار داشت که گاه شاخ و برگی از این درخت تناور را شکسته و گاه شاخ و برگ بیگانه ای را با خود آورده و بر درخت اصلاحات، چون وصله ای ناجور آویزان کرده است. در نخستین گام باید عقلای قوم در جایی نشسته و با مطالعه دقیق و مشورت گیری از صاحبان فکر از همه ی گرایش های فکری معقول و عالمان علوم مختلف اجتماعی و سیاسی، نیز توجه به سطحی معقول و مطلوب از خواسته های عامه مردم، به باز تعریف اصلاح طلبی پرداخته و خود را عمیقا و دقیقا مورد نقد جدی قرار دهند.


2ـ همه فهم کردن مشی اصلاح طلبی و کشاندن خواسته های آن به سطح جامعه نیازی ضروری است. به گونه ای که برای همه مخاطبان، چه دانشگاهیان و حوزویان، چه کارمندان و بازاریان، چه صاحبان مشاغل آزاد و دانش آموزان و در یک کلام همه مردم، قابل تعریف و تفهیم باشد. اصلاح طلبی باید بتواند با فرهنگ سازی، خواسته های اصیل خود را به درون خانواده ها کشانده و آن را به یک نیاز همگانی تبدیل کنند. درک درست عمومی از هویت و مشی اصلاح طلبی مانع از پراکنده شدن توده مردم در هنگام تبلیغات سوء خواهد شد. تقویت سازمان های مردم نهاد و نیز تشکیل رسانه های قدرتمند می تواند کمک بزرگی در این مسیر باشد.


3ـ ترمیم رابطه با حاکمیت: اصلاح طلبان باید با تبیین اندیشه ها و تفهیم "صادقانه" و "دلسوزانه" بودن تفکرات اصلاح طلبانه به حاکمیت، اعتماد بخش تاثیرگذار حاکمیت را جلب نمایند. البته این کار مشکلی است ولی بدون اعتماد نیز دست یافتن به اصلاحات و در نتیجه توسعه همه جانبه کشور میسر نخواهد بود.


4ـ از آفت های جدی اصلاح طلبی، تمایل به کسب قدرت به هر قیمتی است که در برخی مدیران اصلاح طلب به غایت دیده می شود. همان هایی که به هیچ قیمتی حاضر به جدایی از میز خدمت(!) نبوده و نیستند. چه بسا ضربه هایی که مشی اصلاح طلبی از چنین مدیرانی خورده است از آسیب های مخالفان و معاندان نیز بیشتر و وسیع تر بوده است. البته باید اذعان داشت که این مثل در مورد همه مدیران اصلاح طلب صدق نکرده و قطعا مدیران بسیاری در دوره های مختلف بوده اند که بر اصلاحات چیزی افزوده اند و به سلامت خدمت کرده اند.


4ـ جوان کردن اصلاح طلبی: شاید عبارت "وقت آن رسیده است که..." عبارت درستی برای این بند نباشد و باید گفت: "از وقت آن گذشته است که" جوانان مستعد و باسواد را وارد چرخه سیاست ورزی اصلاح طلبانه و به جایش وارد چرخه مدیریت های کلان نماییم. البته در معدود مواردی که به جوانان اعتماد شد عموما نتیجه رضایت بخشی نیز به دست آمد. اما امروزه باید با یک انقلاب درونی، اصلاح طلبی به مجمعی برای هم فکری واقعی تجربه ی پیران و شجاعت، جسارت و خلاقیت جوانان تبدیل شود. مطمئنا این اتفاق مبارک، آبستن موفقیت ها و پیروزی های بزرگ خواهد بود.


با این همه، اکنون کدام راه برای حصول موارد بالا مناسب است؟


پیشنهاد نگارنده در این مقطع زمانی، "اصلاح طلبی خارج از حاکمیت" است.


این به معنی قهر با حاکمیت و تحریم انتخابات و امثال آن نیست. اتفاقا مشی اصلاح طلبی با قهر و تحریم هرگز همخوانی نداشته و نمی تواند داشته باشد. چرا که وقتی می توانیم به اصلاح امور بپردازیم که خود نیز بخشی از آن باشیم.


به زعم من، اصلاح طلبان در مقطع فعلی حداقل برای انتخابات مجلس آینده اصراری به کسب کرسی های بیشتری از مجلس تحت هر عنوانی را نداشته باشند. مناسب است که یا لیستی داده نشود و یا اگر لیست اصلاح طلبان معرفی می شوند، تنها افرادی اجازه ورود به لیست را داشته باشند که به منش و روش اصالتا اصلاح طلب بوده و به مشی اصلاح طلبی تمام و کمال عالم و عامل باشند. حتی اگر در حوزه های انتخابیه بسیاری از شهرها لیستی ارائه نگردد و یا تعداد کمی از افراد در لیست قرار گیرند.


قطعا یک اقلیت قدرتمند از یک اکثریت ضعیف و فشل کارآمد تر خواهد بود.


در خصوص انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم شاید نتوان از امروز تصمیم درستی گرفت. اگر در همین جایی که امروز ایستاده ایم باشیم، به عقیده من باز هم استراتژی اصلاح طلبی از خارجِ حاکمیت بهترین گزینه خواهد بود. با چنین شرایطی که رییس جمهور منتخب مردم، از عدم اختیار کافی سخن می گوید و بخشی بزرگی از حاکمیت به مجموعه دولت برآمده از اصلاحات (اگرچه دولت اصلاح طلب نباشد) اعتماد کافی نداشته و بخش کوچکی از قدرت نیز به کارشکنی و اخلال در کار دولت مشغول است، چگونه می توان به این امید بست که دولت دیگری بتواند به اهدافی چه بسا بزرگ تر واصلاح طلبانه تر دست یابد.


اکنون زمان آن رسیده است که اصلاح طلبان، خیال خام قدرت را از سر برون کرده به قصد اصلاح امور، از حاکمیت کناره گرفته و به تدوین دوباره مانیفست اصلاح طلبی و تبیین و تفهیم آن اولا به حاکمیت و ثانیا در میان مردم بپردازد. دیری نخواهد گذشت که مردم با قدرتی بیشتر خواهان اصلاحات ـ و نه براندازی ـ خواهند شد و حاکمیت نیز با اعتماد بیشتر پذیرای خواست اکثریت جامعه می گردد.


اصلاح طلبی وقتی می تواند نتیجه بخش باشد که قدرت کافی برای دستیابی به اهداف خود را داشته باشد.


امروز قطعا آن زمان نیست.

Report Page