END

END

@TAEKOOK_FAMILY


یقه ی لباس اتو کشیده اش توی مُشت کیم تهیونگ فشرده میشد.

سرش پایین بود و جرات اینکه به چشم های ارباب خشمگینش نگاه کنه رو نداشت. اون پا روی یکی از خط قرمزهای اربابش گذاشته بود.


از برده های دیگه اش شنیده بود رفتن به اتاق ته سالن مساوی با مرگه!

اما جونگکوک کنجکاو تر از این حرف ها بود.

دست خودش نبود میخواست ببینه چی توی اون اتاقه که رفتن بهش رو ممنوع کرده.


"هرزه سرکش به چه حقی پاهای نجست رو توی اون اتاق گذاشتی؟؟؟؟؟"


نفس هاش مقطع شده بود. از ترس بدنش سرد بود اما مغزش داشت منفجر میشد و این تناقص خوبی نبود!


باید چی جواب میداد؟

فکر کن...فکر کن جونگکوک


وقتی موهای پُرپُشتش به عقب کشیده شد، نورون های مغزش غیرفعال شد و تنها چیزی که حس میکرد درد بود.


حاضر بود قسم بخوره اگه کمی دیگه به کشیدن موهاش ادامه میداد از جا درشون میاورد.

میدونست اگه صدایی از حنجره اش آزاد شه باید تا صبح لگد اربابش رو روی دنده های ظریف و شکنندش حس کنه.

و جونگکوک تحمل درد دیگه ای رو نداشت.

بدنش ضعیف تر از این حرف ها بود.


هنوز بدنش از تنبیه شب گذشته اش کوفته و گرفته بود و در آسیب پذیرترین وضعیت ممکن بود.


"معذ...معذرت..می...میخوام"


تهیونگ با قدرت تمام به کتابخونه ی پشت سرش کوبیدش و جونگکوک تیزی قفسه ی آهنی رو توی پهلوش احساس کرد.

و درد شروع به پخش شدن توی بدنش شد.


نتونست جلوی ناله ی فریاد مانندش رو بگیره.


"آاههه"


و تهیونگ عصبی تر بهش حمله کرد.

در واقع تهیونگ از این عصبی بود که حتی توی این موقعیت هم باید بخاطر ناله ی از روی درد جونگکوک شق کنه.


با فکری که توی سرش بود نیشخند شیطانی زد و شروع به باز کردن کمربند چرم خالصش کرد.


جونگکوک چشم هاش رو باز کرد و با دیدن اربابش توی اون وضعیت نگاه سرخورده ای به چشمهای پُرنفرتش کرد.


برای بار دوم موهاش کشیده شد.

این بار جلوی پاهای کیم تهیونگ فرود اومد.


تهیونگ با تحقیر به جسم زانو زده ی جونگکوک زل زد.


"باید خوب بخوریش هرزه"


جونگکوک چشم های خیسش رو باز و بسته کرد.

سرش دقیقا جلوی عضو برآمده ی تهیونگ بود و این جملات کثیف فقط باعثش میشد توی عشقش به اربابش تردید کنه.

با خودش فکر میکرد کیم تهیونگ لیاقت این عشق پاک من رو داره؟


به خودش قول داد بعد از این هر جوری شده خودش رو خلاص کنه.

Report Page