Drunk

Drunk

𝙽𝚊𝚗𝚒𝚝𝚊🦊

هیونجین با شیشه شراب توی درگاه در ظاهر شد و به دوست پسرش که در حال کشیدن کمیکش بود نگاهی انداخت.

چند روز پیش ایده ای به ذهنش رسیده بود و تماما وقتش رو به نوشتن داستان و کشیدن اسکیچ بهم ریخته ای از پارت اولش اختصاص داده بود. هیونجین پاهای کشیدش رو به حرکت در اورد و سمت چانگبین رفت. وقتی بالای سرش ایستاد، صندلی چانگبین رو عقب کشید و باعث شد خط کمرنگ و بزرگی روی اسکیچش بیوفته. چانگبین متعجب به چشم های خمار هیونجین خیره شد و ازش پرسید:

”چیزی شده جینی؟”

هیونجین کلافه خودش رو روی پاهای چانگبین انداخت و صورتش رو بهش نزدیک کرد. دست های چانگبین قلم دیجیتالی رو روی میز گذاشتن و دور کمر پسر حلقه زدن. 

هیونجین لب پایینیش رو جلو داد و با لحن لوسی گفت:

”بعضی موقع ها حس میکنم تو میخوای با کارت ازدواج کنی نه من! از وقتایی که ایده های جدید به ذهنت میرسه بدم میاد، اون موقع ها بهم کلییی بی توجهی میکنی”

چانگبین به دوست پسر لوسش خندید و بوسه ای روی گونه های سرخ و نرمش کاشت. اون پسر زیبا فقط قد بلند کرده بود وگرنه درست مثل یک بچه نیاز به توجه داشت و برای جلب توجه چانگبین گاهی دست به کار های عجیبی میزد.

پسر رو مجبور به ایستادن کرد. بعد ازینکه زیر پاهایِ خوش تراشش رو گرفت، بلندش کرد و بسمت تخت رفت. بوسه های شلخته ای روی لب های قلوه ایش که مزه شراب میدادن، کاشت و قبل از اینکه ازش جدا بشه گاز کوچیکی از لب پایینیش گرفت.

هیونجین رو روی تخت گذاشت و شروع کرد به کندن لباس های خودش. هیونجین، کم دیگه ای از شرابش خورد و بعد از گذاشتنش روی پا تختی، لباس هاش رو در برابر چشم های منتظر چانگبین در آورد. بدن سفید و بدون کبودیش به چانگبین میگفتن که این چند وقته واقعا کم کاری کرده! 

چانگبین میتونست داغ شدن بدنش رو حتی با دیدن بدن لخت پرنس زیباش حس کنه. 

روی تخت نشست و پرنسش رو روی پاهاش نشوند. بدنش رو محکم به خودش چسبوند انگار که اخرین آغوشیه که میتونه ازش بگیره...لب های خیسشون دوباره با هم ملاقات کردن و رد محبت روی هم کاشتن. زبون هیونجین به داخل دهن چانگبین خزید و کنترل بوسه رو در دست گرفت. همونطور که رون های چانگبین رو راید میکرد و دیک تحریک شدشونو به هم میمالید، ناله ای از بین لب هاش فرار کرد و بین لب های چانگبین خفه شد. حس گرمای دست چانگبین روی رون و باسنش، پاهاش رو سست کرده بود و برخورد پوست داغ بدن هاشون با هم داشت دیوونش میکرد.

صدای دلنشین قطرات بارون که روی شیشه های پنجره از هم سبقت میگرفتن، توی اتاق میپیچید و با صدای ناله های آروم کشدار دو پسر ترکیب میشد.

هیونجین انگشت های آغشته به لوبش رو از سوراخش در آورد و سوراخش رو آروم روی دیک تحریک شده چانگبین کشید. 

”آماده ای بینی؟”

”من همیشه برای تو اماده ام، پرنسِ من”

چانگبین همونطور که صورتشو توی گردن پسر خوش بوش مخفی میکرد گفت و لب های باسن دوست پسرش رو گرفت و از هم فاصله داد. هیونجین وقت رو تلف نکرد و روی دیک چانگبین نشست، ناله دردناک و پر از لذتی از میون لب هاش فرار کرد اما چانگبین با گیر انداختن لب های نیمه بازش، بین لب هاش، ناله های بلندش رو خفه کرد.

عضو داغ چانگبین تمام سوراخ هیونجین رو پر کرده بود و نفس هاش با هر حرکت منقطع و گاهی کشدار میشدن. گرمای لب های چانگبین که سرکشانه روی پوست سفیدش میلغزید و گاز های کوچیکی از گوشت نرمش میگرفت تا رد خوش رنگی روشون به جا بزاره، داشت دیوونش میکرد. 

هیونجین تقریبا نزدیک به اوجش بود و پاهاش سست شده بودن، به کمک نیاز داشت و چانگبین این رو خوب میدونست، پس چنگی به پهلوی هیونجین زد و اون رو متوقف کرد.

 پسر رو روی تخت خوابوند و بعد از قفل کردن دستاش به دور گردن هیونجین و گفتن زمزمه هایی در گوشش که عمل چوک شدن رو سکسی تر جلوه میداد، محکم داخلش کوبید.

ناله های کشدار و عمیق هیونجین اتاق رو پر کردن و قبل از اینکه به اوج برسه همراه با ناله های بلندش گفت:

”آههه بینی... محکم تر”

هر دو با ناله کشداری ارضا شدن و لب هاشون ملایم تر از قبل دوباره روی هم نشستن. چانگبین مک آرومی به لب های قلوه ای دوست پسرش زد و بعد لب های گرمش رو روی ترقوه های سفیدش گذاشت. دندون هاش رو توی گوشت نرم گردنش فرو کرد و بعد از دریافت ناله دردناکی از طرف هیونجین، مشغول بوسیدن قفسه سینش شد. زبونش رو دایره وار دور نیپل هاش کشید و باهاشون بازی کرد...همونطور که مشغول مکیدن و گاز گرفتن نیپل هیونجین بود، دست دیگش رو روی دیکش گذاشت و اروم حرکت داد تا هیونجین زودتر تحریک بشه. دوباره گرما کل بدن هیونجین رو در بر گرفت و باعث شد دو طرف صورتش چانگبین رو بگیره و با لب های قرمز و اویزونش ازش خواهش کنه.
”لطفا بیا دیگه تمومش کنیم..هوم؟"

چانگبین با پوزخند جذابی که هر بار باعث بند اومدن نفس هیونجین میشد، عقب کشید و گفت:

"اما اونی که اومد وسط کارم، روی پاهام نشست و تمرکزمو بهم زد تو بودی.. تا وقتی که مطمعن نشم تمام این بدن رو مارک نکردم، نمیتونم روی کارم تمرکز کنم”

و دوباره لب های داغش رو روی بدنش گذاشت و ترقوه ها، پهلوهاش، سینش و بین پاها و روناش رو با رنگ قرمز و بنفشی مارک کرد. هیونجین با هرگازی که چانگبین از گوشت نرمش میگرفت، ناله های ریزی از بین لب هاش خارج میشد و اسم دوست پسرش رو بین ناله هاش صدا میزد. چانگبین عقب کشید و با رضایت، از وسط شکم تا بین رون های هیونجین رو با دست روشون کشید و کبودی های خوش رنگش رو لمس کرد. هیونجین تحریک شده بود و سینش به همراه نفس های سریعش، بالا و پایین میرفت... چانگبین چطور میتونست این پرنس زیبا رو منتظر نگه داره؟ 

 پس پسر مو مشکی رو داگ استایل خوابوند، دوباره دیکش رو روی ورودی خیس دوست پسرش تنظیم کرد و قبل از اینکه تمامش رو یک ضرب واردش کنه، چند اسپنک محکم به باسنش زد. 

با ورود دیک چانگبین، هیونجین ناله بلندی کرد و ملحفه رو توی مشتش فشرد. اگر بخاطر دست های چانگبین که به پهلوش چنگ زده بودن نبود، با هر ضربش بدنش به جلو پرت میشد. ضربه های چانگبین عمیق و محکم بودن و هر بار دقیقا پروستاتش رو هدف میگرفت. هیونجین نمیتونست ناله های بلندش رو کنترل کنه، با هر ضربه نفسش بند میومد و از لذت، مست شده بود.

اونقدر غرق لذت بود که نورهای سفید جلوی چشم هاش در حال رقصیدن بودن و قلبش با سرعت میزد.

با ضربه اخر، هر دو ارضا شدن و چانگبین پهلوی قرمز شده هیونجین رو رها کرد. قطعا هیچکس مثل پرنسش نمیتونست انقدر لذت بخش و مایه آرامشش باشه.

چانگبین بعد از تمیز کردن هر دوشون، زیر ملحفه نازک، هیونجین رو در آغوش گرفت و با نوک انگشت هاش لب های پسر رو لمس کرد. با صدای دو رگه و خستش آروم لب زد:

”یه بوسه ی دیگه و قول میدم که بزارم بخوابی”

هیونجین بی حال اما شیرین خندید و بعد از بوسه نسبتا طولانیشون گفت:

”تو همیشه همینو میگی بینی، اما مطمعنم حتی وقتی که خوابم هم لب هام رو میبوسی. نکنه منو فقط بخاطر لبام دوست داری؟”

چانگبین بوسه دیگه ای روی لب های منبع آرامشش کاشت و جواب داد:

”نخیر، بخاطر اینه که صاحبشون رو دوست دارم، اونقدر که با هربار بوسیدن لب هاش آرامش میگیرم... پرنس... عاشقتم،خیلی زیاد”

”من بیشتر”

هیونجین بین صدایی که توی خمیازه گم میشد گفت و هر دو با بدن هایی که کنار هم آرامش میگرفتن خوابیدن.


ناشناس نویسنده:

t.me/HidenChat_bot?start=1119191521

Report Page