Drugs

Drugs

Aysan, hello guys @OneD_Smut


موهامو بالا گوجه ای بستمو ماسکمو زدم به صورتمو بندشو پشت صورتم سفت کردم تا یه موقع از روی صورتم نیوفته. اروم اروم مورفینو بهش اضافه کردمو مواظب بودم که بیشتر از اندازش نشه تا کلش خراب نشه. مورفینو که اضافه کردم، اروم بِشِرو برداشتمو اسمشو نوشتم رو بشرو گذاشتم بغل بقیه موادا، اگر یادم میرفت اسمشو بنویسم و با بقیه قاطی میشد بفاک میرفتم.

بعد از مطمئن شدن از بچه ها که کارشونو خوب دارن انجام میدن، ماسکمو در اوردمو رفتم سمت حیاط تا یزره هوا بخورمو به خوانیتو زنگ بزنم. بعد از چهارمین بوق صداش تو گوشم پیچید. خوانیتو رابط بین منو مشتریام بود که اسپانیایی بود و منم بخاطر کارم مجبور بودم اسپانیایی یاد بگیرم. صدامو صاف کردمو شروع کردم به حرف زدن.

ه: الو خوانیتو کارارو اوکی کردی؟

خ: آره فردا شب محموله را ساعت 12 پشت سوله همیشگی تحویل میدیم.

ه: این سری خودمم میخوام حضور داشته باشم و باید خود رئیسشون بیاد محمولرو فقط به خود ال چاپو تحویل میدم.

خ: پیگیری میکنم ولی نمیتونم تضمینی بهت بدم اگر نیاد باید محمول و بیاری وگرنه خودت میدونی چه ضرری میبینی.

ه: منم گفتم باید خود ال چاپورور ببینم. بالاخره باید این آدم مشهورو یبار از نزدیک ببینم یا نه

خ: باش سعی میکنم باید برم

بدون اینکه اجازه حرف زدن بهم بده تماسو قطع کرد. ال چاپو مشهور ترین قاچاقچی مواد مخدر اسپانیاعه. خیلی دوست دارم افتخار از نزدیک دیدنشو داشته باشم، اصولا آدمیه که فقط آدمایه زیر دستش و خیلی از معدود آدمایی که تو این صنعت کار میکنن دیدنش. ال چاپو! اسمش دقیقا مثل توصیفاتیه که ازش شنیدم.

ال چاپو تو زبان اسپانیایی اصطلاحیه به معنی کوتوله. تا جایی که من شنیدم یه مرد قد کوتاه ولی فوق العاده باهوش و زیرک و البته با جذبه است که حتی سگای دم عمارتش هم از ابهتش سر بلند نمیکنن. از فکرام اومدم بیرونو رفتم داخلو رو به بچه ها با صدای بلند گفتم

ه: خب دیگه برای امروز بسه بهتره برین، فقط یادتون نره فردا شب محموله داریم همه مراقب باشین. خودتون میدونین نیاز نیست همه چیو دوباره تکرار کنم دیگه درسته؟

* بله آقا

ه: خوبه جمع کنین بعد برین

بعد از تمام شدن کارا و جمع و جور شدنشون رفتم سمت ماشینمو سوار شدمو رفتم به سمت خونم. خونه ای که با درست کردن و فروختن مواد به دست آوردم. شدیدا نیاز داشتم تا رابطه جنسی برقرار کنم چون من معتاد سکسم یا بهتره بگم اسمشو میشه گذاشت اعتیاد به رابطه جنسی دارم و این که یه هفته بود با کسی رابطه‌ نداشتم داشت باعث می‌شد کنترلمو از دست بدم ولی متاسفانه نمیتونستم امشب، چون باید همه هماهنگی ها و کارارو برای محموله فردا شب انجام می‌دادم و کوچک ترین اشتباهی میتونست باعث نابودی خودمون و محموله بشه.

ماشینو بردم داخل پارکینگو رفتم داخل خونه. هر لحظه دمای بدنم بالاتر و نیازم شدید تر میشد از داخل کمد دیلدو سایز متوسطو در اوردمو رفتم رو تخت. با در آوردن کامل لباسام دیلدو و بردم داخل دهنمو شروع کردم به خوردنش تا کامل خیس بشه. بخاطر اینکه یه هفته بود هیچی توم نرفته بود شدیدا تنگ شده بودمو دلم میخواست الان یه دیک داغ و کلفت بره توم. دیلدو و از تو دهنم در اوردمو بردمش سمت سوراخمو سرشو فشار دادم تا بره داخل که از تنگی زیاد نمی‌رفت توش، همونجوری که ناله هام از رو درد از بین لبام خارج میشد بیشتر دیلدو و فشار دادم که سرش رفت تو، کم کم نصفو فرستادم داخلو شروع کردم به حرکت دادنش. از رو لذت دستام میلرزیدو موهام که گوجه ای بسته بودمشون حالا بهم ریخته شده بودن.

دکمه دیلدو و روشن کردم که با شروع کرد به لرزیدن تو سوراخم. به یه دستم دیلدو و گرفته بودمو با یه دست دیگم به خودم هندجاب میدادم بعد از نیم ساعت پر تنش ارضا شدمو بی‌حال افتادم تو تخت. اروم دیلدورو از سوراخ حساس شدم کشیدم بیرونو انداختمش رو زمین تا فردا صبح جمعش کنم. ملافرو رو خودم کشیدمو چشمامو بستمو حالا که به آرامش جسمی و روحی رسیده بودم راحت به خواب رفتم.


با صدای زنگ آلارم ساعت بزور لای چشمامو باز کردمو بلند شدم و سریع پریدم داخل حمامو خودمو شستمو بعد از زدن لوسیون بدنم، رفتم سمت کمدمو کت چرممو برداشتمو بعد از خشک کردن موهامو باز گذاشتنشون رفتم از خانه بیرونو به سمت استار باکس رفتم تا یه چیزی بخرم بخورم، دیشبم شام نخورده بودم.

بعد از خریدن یه قهوه و یه باکس دونات رفتم به سمت محل ساخت موادا یا همون اصطلاح کیچن خودمون. با رسیدن به محل ماشینو پارک کردمو از ماشین پیاده شدمو رفتم داخل، مثل همیشه بچه ها از من زودتر اومده بودنو مشغول بودن که زودتر موادارو آماده کنیم و یه عده ای هم که خیلی باهوش بودن و یه پا دانشمند بودن برا خودشون داشتن رو ساخت مواد جدید کار میکردن. وارد که شدم همشون شروع کردن به سلام احوال پرسیو منم به عادت همیشگی میرفتم سمت میز تک تکشون تا همه چیو چک کنم. رفتم سر میز گروه

Hunter

تا ببینم مثل همیشه تونستن چیزی بسازن هوش از سرم بپرونه یا نه که با دیدن قیافه های هیجانیشون فهمیدم که انگار یه چیز جدیدی تو راهه پس با ذوق گفتم

ه: خب نشونم بدین ببینم چیکار کردین

آنتونیو که سر گروه بود اومد جلو و گفت

آن: مستر استایلز این چیز جدیدیه که ساختیم حالا با دقت گوش کنید چون میخوام ازش براتون بگم.

این ماده مخدر اسمشو گذاشتیم Sexual addiction

که به معنای اعتیاد جنسی هستش این مخدر حتما باید تو شب استفاده بشه و کاراییش هم اینه که باعث میشه هورمون های جنسی سریعا تحریک بشن و طرف نیاز شدیدی به سکس پیدا میکنه و باعث میشه هرجوری شده بخواد سکس کنه و نیازشو خالی کنه. و دوباره تاکید می‌کنم ساختار این دارو جوریه که فقط تو شب عمل میکنه و اگر حتی کل بسترو استفاده کنین در روز هیچ گونه تاثیری نداره و اینکه باید فقط اندازه یک بند انگشت استفاده بشه و بیشترش میتونه باعث جنون جنسی بشه ینی فرد اینقدر تحریک میشه و نیازش شدیدی میشه که بهش جنون جنسی دست میده و حتی امکان داره دچار تشنج بشه پس این کاملا میتونه خطرناک باشه اگر درست مصرف نشه و اینکه اگر با هر مواد دیگه ای مصرف بشه تأثیرش دوبرابر میشه .

با تعریف هایی که می‌گفت و مخصوصا اسمی که روش گذاشته بودن همش باعث می‌شد یاد خودم بیوفتم و دلم بخواد شدیدا امتحانش کنم، با کمی فکر گفتم

ه: تست شدس؟

ان: آخرین تستی که انجام شد هنگام ساختش بودش که یکی از بچه های خودمون تستش کرد ولی بعد از اتمام ساخت نه.

ه: خودم تستش میکنم اولین نفر

با حرفی که زدم با تعجب نگاهم کردن که گفتم

ه: چیه؟ خودم تستش میکنم تا مطمئن بشم و اینکه امشب بده ببرم خونه اینو

ان: چشم

ه: خسته نباشید بخاطر کار جدیدتون میتونین تا پس فردا نیاین سر کار و عشقو حال کنین البته اگر تست کنم و واقعا عملی بشه و ایرادی توش نباشه.

همشون با خوشحالی تشکر کردنو منم سرمو تکون دادمو رفتم سمت اتاقی که واحد بالای اینجا بود و بیشتر اوقات بچه ها برای استراحت میرفتن اونجا. وارد اتاق شدمو با دیدن دو نفرشون که تو حلق هم بودن محکم با دستم ضربه زدم به در که سریع به خودشون اومدنو سرشونو انداختن پایینو رفتن. رفتم سمت موبایلمو به خوانتیو زنگ زدم تا مطمئن بشم همه چیز مرتبه.

خ: بله

ه: خوانتیو همه چیز اوکیه و قرار سرجاشه دیگه؟

خ: آره خواستتو هم گفتم اول قبول نکردن ولی با گفتن این که تو خودت همه کاره ای راضی شدن

ه: اوکیه پس 12 اونجام

تلفنو مثل خودش که دفعه پیش روم قطع کرد روش قطع کردمو رفتم تا خودمو سرگرم کنم تا شب بشه.



*نزدیک12 شب*


تکیه داده بودم به کاپوتو منتظر بودم تا ببینم کی میان به اپل واچم نگاه کردم که 5 دقیقه مونده بود به 12 دستمو کردم تو موهامو بع عادت همیشه بهم ریختمشون. با شنیدن صدای ماشین و بعدش وارد شدن به محوطه سرمو آوردم بالا و بهش نگاه کردم. یه ون مشکی با شیشه های دودی، ماشین نگه داشتو در به طور اتوماتیک باز شد و دوتا بادیگارد اومدن بیرون از توشو اومدن سمت من.

*استایلز؟

ه: خودمم

*ببینم محمولرو

ه: قرارمون چیزه دیگه ای بود،قرار بود ال چاپورو ببینم و محمولرو به خودش بدم.

*ال چاپو تو ماشینه ولی نمیخواد ببینتت پس لطفا محمولرو بدین

ه: میخوام ببینمش، بالاخره باید کسی که مشتریمرو ببینم

یارو تا اومد دهن باز کنه یکی از ون پیاده شد، یه پسر قد کوتاه که تا شونم بزور می‌رسید، هوا تاریک بود نمیتونستم قیافش ببینم واضح از دور، محمولرو دادم دست بادیگارده و راه افتادم سمتشو جلوش ایستادم، یه بادیگارد هم پشت ال چاپو بود تا اگر خطری از جانب من براش بود دخلمو بیاره. همچنان صورتشو نمیتونستم واضح ببینم ولی برق آبی چشماش مشخص بودو تو چشم میزد. هیچی نمی‌گفت پس لب باز کردمو گفتم

ه: میخوام ببینمتون، درسته که شما به هرکسی افتخار دیدنتونو نمیدین ولی من میخوام و باید ببینمتون.

با شنیدن صداش نفس تو سینم گیر کرد از ابهت صداش

ل: چی تورو از بقیه متمایز کرده؟

ه: دیکهد فسقلی

از حرصم زیر لب فوشش دادم به انگلیسی و فکرشو هم نمیکردم که ممکنه انگلیسی بلد باشه ولی وقتی جوابمو به انگلیسی داد خودمو مرده فرض کردم.

ل: زبونتم که خیلی درازه مثل قدت، باید کوتاهش کنم و اینکه من فسقلی نیستم تو یزره درازی

تا اومدم دهن باز کنم صدای یه ماشین دیگه اومد تا اومدم سرمو برگردونم صدای داد لویی بلند شد و بعد با کشیده شدن دستمو پرت شدن تو ماشین نفهمیدم چیشد چون همه چیز سریع اتفاق افتاد. ماشین به حرکت در اومدو منم سریع صاف نشستم و درحالی که دستمو میمالیدم گفتم

ه: چه خبر شد؟؟

با بالا آوردن سرم و دیدن اون قیافه زبونم بند اومد، اینقدر زیبایی تو یکی یجا ندیده بودم. موهای خرمایی لختش که به سمت بالا حالت داده بود و دستای تتو خوردش لبای باریکو سرخش. با دیدن مسخ شدن من با پوزخند گفت

ل: زبون درازت بند اومده چرا؟

از ابهت تو صورتش، صداش و حتی دستای کوچولو و تتو خوردش باعث می‌شد ناخودآگاه ازش حساب ببرم. فکرشم نمیکردم اون ال چاپو معروف، پادشاه مواد مخدر همچنین آدمی باشه. تصورم یه یارو از اینا که یه عالمه پرسینگو تتو رو صورتشونو سرشون دارنو کچلن بود تا این فرد رو به روم، شاید برای همین زیبایی محصور کنندشه که به هرکسی اجازه نمیدن نگاهش کنه. سرمو انداختم پایینو اروم زمزمه کردم

ه: اونا کی بودن؟

ل: فک کنم اسم راهزنای مواد مخدر شنیده باشی، مفت و مجانی مواد گیرشون میاد با دزدیدن محموله ها ولی نمیدونم چجوری به خودشون اجازه دادن از ال چاپو دزدی کنن،فردا که افتادن زیر دستو پاهام می‌فهمن عاقبت کارشون چیه.

کیفی که آورده بودمو که دست بادیگاردش بودو ازش گرفتو درشو باز کرد تا چک کنه ببینه همه چیز اوکیه و سرجاشه یا نه.

با چک کردن همه چیز رو کرد به منو گفت

ل: خوبه که دقیقا همون چیزهایی که می‌خواستمو اوردی

تا خواستم دهن باز کنم صدای راننده بلند شد.

*قربان الان بریم عمارت؟

ل: آره

ه: منو پیاده کنید همینجاها

ل: نمیشه

ه: ینی چی نمیشه نگه دارین ببینم

ل: بشین سرجات شلوغ نکن اگر دوست داری بری بیرونو راهزنا تا لباس زیرتم خالی کنن تا مواد گیر بیارن پس برو

با حرص به عادت همیشگیم که تا کلافه میشدم موهامو گوجه ای میکردم، موهامو گرد کردمو با یه میله نوک تیز کوچیک که اندازه مداد بود و نمیدونم چی بود ولی داخل ون بود برداشتمو باهاش موهامو ثابت نگه داشتم. چشمای آبیش میخ من بودو چشماشو برنمی‌داشت دلم میخواست یچی بارش کنم ولی نه جرئتشو داشتم نه دوست داشتم همینجا خفم کنه.

دستمو گذاشتم رو جیبمو از بودن مواد مخدر جدیدی که امروز آنتونیو بهم داده بود تا امشب تستش کنم مطمئن بشم. فک میکردم بعد از اینجا میرم خونه و یه شب عالی دارم ولی متاسفانه با گندی که پیش اومد نمیشه، با حرص چشمامو بستمو تکیه دادم به صندلی تا برسیم. با ایستادن ماشین چشمامو باز کردمو به نمای رو به روم نگاه کردم. واو! یه قصر با نمای آبی روشن و سفید و یه حیات پر از گل های متنوع. یه قسمت حیاتو گل های یخ در بر گرفته بودنو یه قسمت دیگه باغ هم گل های یاس، رز و... از هر گلی میشد تو این حیات پیدا کرد.

پشت سر اونها میرفتم تا ببینم کجا میرن که رفتن داخل اون عمارت شاهانه،کلی خدمه و بادیگارد داخل خونه بودن. رو به یکی از خدمه گفت

ل: برای هری چند تا چیز بیارین بخوره

ه: هی اسممو از کجا میدونی

ل: به نظرت نباید اسم کسی که باهاش کار میکنمو بدونم؟

ه: ما که باهم کار نمی‌کنیم

ل: چقدر خنگی تو مگه مشتریت نیستم

از حرص پشتش اداشو در آوردمو دنبالش رفتم رو مبل نشستم که زل زد بهمو گفت

ل: زیادی پرویی که بدون اجازم نشستی

ه: بخاطر تو جونم تو خطر افتاد حالا حرف از پرو بودن میزنی

نمیدونم این جرعتو چجوری به دست آورده بودم که با همچین آدمی اینجوری حرف میزنم ولی فکر کنم تاثیر یزره کوکائینی بود‌ش که ظهر کشیده بودم

با اومدن خدمتکار که برام کیک آورده بود با ولع شروع کردم به خوردن چون از صبح بجز دونات هیچی دیگه نخورده بودم. ال چاپو رو به بادیگاردش گفت

ل: برو محمولرو بیار تا تستش کنم مطمئن بشم خالصه

*چشم قربان

بعد خودش هم بلند شد تا بره سمت اتاقش که به منم اشاره زد دنبالش برم. داشتیم میرفتیم سمت پله ها که یهو خم شدو از رو زمین نمیدونم چی برداشتو بعد گذاشت تو جیبش. رفتیم طبقه بالا و با دیدن این همه تجملات دهنم باز مونده بود، خیلی خفن بود همه‌چیز. منو برد داخل به اتاقو بعد نشست پشت میزش، اینجوری که معلوم بود اتاق کارش بود. یه دست چک گذاشت رو میزو داخل شروع کرد به نوشتن و بعد از دقایقی دست چکو کندو گذاشت داخل میزشو قفلش کرد، رو بهم گفت

ل: این چکو برای تو نوشتم الان کوکائینو تستش میکنم اگر خالص بود پولتو میدمو میگم بچه ها برسوننت.

سرمو تکون دادمو اونم از جیبش یه بسته در آوردو بازش کردو یه لاین کوچیک رو میز درست کردو بعد همرو کشید رفت بالا. بعد از این کارش با گنگی گفت

ل: این که کوکائین نیست! چی توی اون لعنتی ریختی بجا کوکائین

ه: هی معلوم هس چی داری میگی؟! کوکائینه همش

ل: بیا ببینم این کوکائینه؟ زود باش تستش کن

با حرص و عصبانیت از اینکه داره کارمو میبره زیر سوال رفتمو یزره ریختم رو میزو یهو کشیدمش بالا. با حس کردنش که به هیچ وجه شبیه کوکائین نبود با تعجب نگاهش کردمو گفتم

ه: من نمیدونم این چیه ولی مطمئنم این از محصولات من نیس، میتونی همین الان یه بسته از محمولمو بیاری تست کنی. اصن اینو از کجا آوردی تو؟!

ل: ببین عاقبت کسی که بخواد از من دزدی کنه یا که منو بپیچونه نابودیه،بلایی به سرش میارم که اون سرش نا پیدا،فک میکردم با بقیشون فرقی داری ولی گند زدی

ه: میفهمی چی میگی ؟ همین الان محمولمو بیار حتی اگر یکیشون نا خالصی داشته باشه خودم یه محموله‌ دیگه با همین تعداد بدون هیچ هزینه ای برات اوکی می‌کنم

به قیافش نگاه کردم که یجوری شده بود، چشماش قرمز شده بودو صورتش سرخ،هی لباشو بهم می‌فشرو دستاشو به میز فشار میداد. با ترس نگاهش کردم که بزور گفت

ل: تو این لنتی چی ریخته بودی

ه: م من باور کن نمیدونم چیو میگی من هیچ کاری نکردم

یهو رو صندلیش خودوشو انداختو شروع کرد به ناله کردن،خواستم برم سمتش که یهو حس کردم نفسم داره سنگین میشه و سرم گیج میره .

یهو حس کردم دلم می‌خواد الان بخوابمو خودمو انگشت بکنم یا که یه چیز لنتیو بکنم تو خودم .شدیدا نیاز داشتمو حس میکردم هر لحظه امکان داره دیکم منفجر بشه،صدای ناله های ال چاپو تو اتاق پیچیده بودو هر لحظه دمای بدنم بیشتر بالا می‌رفت.

با دیدن ال چاپو که داشت داخل شلوارش دیکشو می‌مالید حالم بدتر شد جوری که رفتم سمتشو شلوارشو کشیدم پایینو با دیدن دیکش از خود بیخود شدمو حمله کردم سمت دیکشو لیسش میزدم. اصن هیچکدوم از کارام دست خودم نبود نمیدونستم چم شده. ال چاپو که حالش از من بدتر بود منو کشید رو میزو با دستش هرچی رو میز بودو زد انداخت زمینو منو خوابوند رو میز، با دستش سریع شلوارمو کشید و خواست از پام در بیاره که اول خواستم موادو از تو جیبم در بیارم که با لمس کردن جیبم و پیدا نکردن هیچی تازه فهمیدم چه اتفاق فاکی افتاده ولی چجوری از تو جیبم برداشته؟! با ناله یزره ال چاپو رو زدم کنارو گفتم

ه: ب بگو اون لنتیو.. از کجا پیدا.. کردی

بین حرفام نفس نفس میزدم

ل: تو راهرو بودش

ه: اون لنتی برای تقویت نیاز جنسیه و ما لنتی اونو استفاده کردیم و تا سکس نکنیم اثرش نمیپره

ل: اون لنتیو کدوم نابغه ای ساخته؟! اصن هر خری که ساخته مهم نیس من الان فقط سکس میخوام

ه: بکش پائین اون لامصبو

با پایین کشیده شدن شلوارم و بعدش کامل در آوردن شلوار خودش اومد روم جوری که جفتمون کاملا رو میز دراز کشیده بودیم، حمله کرد سمت گردنمو شروع کرد به مکیدن گردنمو تو این حین من پاهامو محکم حلقه کردم دور کمرش جوری که دیکش کاملا چسبیده بود به دیکمو حال جفتمونو بدتر می‌کرد. اسمشو با ناله صدا زدم که با حرص مشهودی گفت

ه: ال.. چاپو آه

ل: اسم لنتیم لوییه و فقط حق داری لویی صدام بزنی

ه: هوومم لویی آه فاک

دوتا دیکامونو گرفت تو دستشو همینجوری که هند جاب میداد گردنمو میمکیدو کبود می‌کرد، یهو از روم بلند شدو از داخل کشو میزش یه بسته پودر در آورد که حدس زدم باید کوکائین باشه، اونو ریخت از وسط خط سینه هام تا وی لاینم و بعد شروع کرد به زبونش لیس زدن و با دماغ کشیدن بالا.

از لذت و نیاز زیاد فقط دلم میخواست گریه کنم اینقدر که سلول به سلول هام خواستار سکس لنتی بودن. همینطور که کوکائین لای سینه هامو می‌کشید بالا زبونشو رسوند به نوک سینم و محکم بین دهنش کشیدشو مکید و یه گاز اروم گرفت ازش که به موهاش چنگ زدمو سرشو کشیدم بالا و بین لبام، لباشو قفلش کردم.

با شهوت شدید لباشو می‌بوسیدمو قشنگ شهوت تو تک تک هرکارتمون موج میزد. بزور لباشو از بین لبام جدا کردو رسوند به نافمو با زبونش کوکائین های دور نافمو لیس زد که بدنم مومور شدو پوستم دون دون زد. با رسیدنش به وی لاینم دیگه از خود بیخود شدمو کشوندمش بالا و جاهامونو باهم عوض کردم، با بلند شدنم بیشتر کوکائینا ریخت از رو بدنمو فقط اون قسمت هایی از بدنم که بخاطر لیس زدناش چون خیس شده بود یزره کوکائین مونده بود. با ولع دیکشو سرشو کردم تو دهنمو با لذت شروع کردم مکیدن، اینقدر حرفه ای ساک میزدم که آبش بعد از چند دقیقه تو دهنم اومد ولی انگار خسته نمیشد اصلا چون منو نشوند رو صورتشو شروع کرد به ریمینگ کردنم. از لذت بدنم پیچ و تاب می‌خوردو داشتم جنون پیدا میکردم انگار. با ضربه ای که با زبونش به داخل سوراخم زد بدنم یهو قوس گرفتو همینجوری که دیکمو می‌مالیدم ارضا شدم، با ارضا شدنم خودشو از زیرم کشید بیرونو درازم کرد رو میزو صبر کرد تا یزره جفتمون نفس بکشیم بعد دستشو کشید رو آبم که رو میز بودو بعد مالید به سر دیکشو دیکشو گذاشت رو سوراخم. با صدای خشدارش پرسید

ل: باکره که نیستی؟

ه: اومم نه بدو نمیتونم صبر کنم

اروم سر دیکشو که با آبمون خیس کرده بودو وارد سوراخم کرد که بخاطر حساس بودن سوراخم بخاطر شب قبل یه ناله از دهنم در اومد و اونم اروم اروم بیشتر میفرستاد داخل. با این نیاز شدیدی که داشتیم، اروم بودنشو اهمیت دادنش بهم واقعا باعث می‌شد دلم قیلی ویلی بره، خیلی این اهمیت دادنش برام خواستنی بود. ال چاپو معروف، مافیای مواد مخدر به من اهمیت میده و باعث می‌شد خوشحال شم. با وارد شدن نصف دیکشو بعدش اروم حرکت کردنش با لذت چنگ زدم به موهاشو اونم لبامو شکار کردو مکید. کم کم حرکاتش خشن تر شد تا جایی که از لذت جیغ میکشیدم.

ه: فاک.. به فاکم بده لویی.. اووم آه اون دیکه لنتیه گندتو بکن تا ته توم، جرم بده

با حرفام وحشی ترش میکردم جوری که علنن میز تکون تکون می‌خوردو میترسیدم یه موقع برگرده و بیوفتم پایین ولی شهوتم به ترسم غلبه کرده بود. با بیرون کشیده شدن دیکش از توم ناله معترضی از بین لبام خارج شد ولی با فهمیدن کاری که میخواد بکنه بند بند وجودم غرق شهوت شد. کوکائینو ریخت رو سوراخمو جوری که واردم نشه شروع کرد به خوردن کوکائین رو سوراخم. اینقدر این کارش درتی و لذت بخش بود که اگر یه هندجاب ریز به خودم میدادم سریع خالی میشدم. بعد از آه و ناله و یه ریمینگ شدید دوباره دیکشو کرد داخلمو حین اینکه تلمبه میزد توم گفت

ل: پارتنرم میشی؟

ه:ف فاک.. آخه الان وقت این سواله لنتی، تنددد تررر

سرعتشو برد بالا تر و با یه حرکت محکم به پروستاتم که خورد ارضا شدمو بیحال شدم ولی اون هنوز جون داشت پس با قدرت می‌کوبید توم و پروستاتمو هدف گرفته بود. با یه ناله بلند و خشن توم ارضا شدو افتاد روم رو میز. تو همون حال بعد از چند ثانیه گفت

ل: هرچی از این مواده هستو میخرم همشو، فقط برای خودم میفروشی به هیچکس دیگه نمیفروشی. این مواد میترکونه صنعت موادو ، یه قرار داد هم باهات میبندم که جفتمون خیالمون راحت تر باشه. حالا بگو پارتنرم میشی؟

به صورت پسر خیره شدو با دیدن خواب بودن پسر با خنده بلند شدو پسرو بغل کردو به اتاقش برد تا فردا به صورت رسمی بهش درخواست بده که باهاش باشه.

________________________________

هلو گایز امیدوارم این اسمات عیب و ایراد قبلیو بشوره ببره 😂💚

خب خوشحال میشم بهم ناشناس بدین و اینکه لاو یو ال 💙

Report Page