Dream

Dream

#ELY

مبر 16, 2020⁩ توسط ⁨#ELY⁩

نقاشیش که کامل شد دستهاش رو بهم زد و قیافه ی حق جانبی به خودش گرفت: اووو تو خیلی عالی هستی هوسوکا!

پشت بند حرفش قهقهه ی پسر کوچکتر فضای هنری هوسوک رو پر کرد

هوسوک با لبخند سمت جیمبن برگشت و با انگشت به یکی از تابلو هاش اشاره کرد: جیمینا.. اونو ببین

جیمین با همون قیافه که بخاطر خندیدن چشمهاش کوچیک و قشنگ شده بود سمت تابلو رفت

پارچه ی سفید و کثیفی که روش بود اخم ریزی و مهمون صورت جیمین کرد: هیونگ! این چه پارچه ایه انداختی روش؟

با صدای بلندی گفت و برگشت تا واکنش هوسوکو ببینه

خنده ی هوسوک چیزی نبود که انتظارشو داشت

همینطور که سعی میکرد خندشو کنترل کنه لب زد: نقاشیو ببین...

جیمین روی پاشنه پا چرخید و پارچه رو کنار زد

با دیدن نقاشی هینی کشید و دستشو روی دهنش گذاشت

این نقاشی یاد آوری لحظه ای بود که هوسوک بهش اعتراف کرده بود و زندگی تاریکشو مثل نوری روشن کرده بود

لبخند ناباوری زد و به چشمهای هوسوک خیره شد

نزدیکتر رفت و لب های نرمشو روی لب های گرم هوسوک فرود آورد

لبهایی که با شادی روی هم میغلتیدند و انرژی های زیادی رو از هم دریافت میکردن

به گفته ی خود هوسوک لب های جیمین تنها چیزیه که تشنش میکنه و بازم خودش سیرابش میکنه

 قلب هوسک با تمام وجود عشق جیمین رو پرورش میداد و اجازه نمیداد ذره ای از عشقشون بهم کم بشه!!

هوسوک با حس اینکه نفس کم آورده جیمینو از خودش دور کرد و با لبخند بهش خیره شد

جیمین متقابل لبخندی زدو لب هاشو از هم فاصله داد: هوسوکا...

+جانم؟

_ یادته ازت پرسیدم چرا نقاشیو دوست داری؟

هوسوک سر تکون داد و با همون لبخند گرمش جیمین رو در آغوش گرفت: و من جوابی بهت ندادم...

پس الان میخوای جوابشو بدونی؟

چون این تنها کاری بود که من رو جذب میکرد...

من نقاشی میکشیدم چون تنها راهی بود که با اون میتونستم همه چیو تغییر بدم...

میتونم باهاش اردک هارو تبدیل به قو کنم...

میتونم قلب سیاهمو سفید و قشنگ کنم...

میتونم کلاغ های سیاه رو زیبا و خوش رنگ کنم...

نقاشی تنها جاییه که لازم نیست همه چی واقعی باشه...

ولی الان تورو دارم و تمام نقاشی هم واقعیه...

من نمیخام تو تغییر پیدا کنی،،

میخام زندگیمون تغییر پیدا کنه..

من نقاشی بودم که تو زندگی بی رنگ و لعابش زندونی شده بود

و تو کسی بودی که زندگی بی رنگ منو قشنگ کردی و منو به سمت واقعیَت کشوندی...

Report Page