Dream

Dream


🥃vkook🥃

بعد از یه روز خسته کننده دیگه، به سمت بار مورد علاقش حرکت کرد.البته اون بار جای مورد علاقش نبود بلکه کسی که اونجا کار میکرد،فرد مورد علاقش بود.با نیشخند معروفش،ماشین گرون قیمتش رو پارک کرد و وارد بار شد. با چشم هاش دنبال اون پسر با کمر باریکش گشت و همزمان رو مبل تک نفره که از جنس چرم بود نشست. با شنیدن صدای پسر مورد علاقش لبخندی زد.

_کوک : چی میل دارید جناب کیم؟

به سمت پسر کوچک تر برگشت.از نظر تهیونگ ،جونگکوک با اون کت مشکی و لباسی که به خوبی ترقوه هاش رو نشون میداد،خیلی شیرین و هات شده بود. زبونش رو روی لبش کشید : برام ودکا بیار...

خیره به جونگکوک با لحن ارومی گفت.جونگ کوک لبخندی زد: الان میارم براتون..

رفت و بعداز اوردن ودکا ،اون رو جلوی تهیونگ گذاشت:بفرمایید..

تهیونگ لیوان🥃رو برداشت و مزه مزه کرد.با فکر خبیثی که از ذهنش گذشت،لیوان رو زمین گذاشت: عوضش کن...مزش افتضاحه

جونگکوک شوکه شد اما سعی کرد لبخند بزنه.ودکا رو برداشت و مزه کرد.لبخندی زد: ببخشید مستر کیم ولی...ودکا مشکلی نداره

تهیونگ لبش رو گاز گرفت: عوضش کن..

جونگ کوک هووف کلافه ای کشید و با لبخندی زوری ودکا دیگه ای برای تهیونگ اورد: بفرمایید...مسترر...کیم

اخر جملش رو با حرص گفت. تهیونگ بدون مزه کردن ودکا،گفت: اینم نمیخوام...عوضش کن

جونگ کوک اینبار حرصی حرف زد: دقیقا چخ کوفتی مد نظرتونه...جناب کیم...

تهیونگ چشم هاش رو خمار کرد و نگاهی به سرتاپای جونگ کوک انداخت.نیشخند معروفش رو زد : شاید...تو

جونگ کوک متعجب پلک زد اما سریع اخم کرد: من فقط اینجا کار میکنم مستر کیم

تهیونگ دوباره نیشخند زد : اره...درسته پس...اگر با من نخوابی از کارت اخراج میشی...

جونگ کوک حرصی خندید : تو نمیتونی اینکارو کنی

تهیونگ بی خیال بلند شد : کدوم اتاق خالیه؟...یه اتاق برام اماده کنید و تو بهترین مشروبتونو برام میاری

جونگ کوک با بیخیالی کلید اتاقی رو که اماده بود به تهیونگ داد و رفت تا مشروب رو براش ببره. تهیونگ وارد اتاق شد و روی تخت نشست.دراتاق باز د و جونگکوک با مشروب درجه یک وارد اتاق شد : سفارشتو اوردم...میزارم رو میز

تهیونگ سرش رو تکون داد و گوشی مشکی رنگش رو دراورد. به افرادش پیامی ارسال کرد. جونگ کوک بدون توجه احترام کوتاهی گذاشت و از اتاق خارج شد. وقتی پاش به سالن پایین رسید رئیسش رو دید و احترام گذاشت. اون مرد هیکلی بدون هیآ توضیحی به جونگکوک گفت که اخراج شده،و رفت.کوک متحیر و شوکه ایستاده بود اما چند دقیقه بعد پسر شوکه،با عصبانیت بار رو ترک کرد.تو پیاده رو در حال رفتن و فکر کردن بود که ناگهان دستمال سفید رنگی ،دهان و بینیش رو پوشوند و جونگ کوک رو به دنیای خواب کشوند..

                                    ___________________

تهیونگ به جونگ کوکی که بی هوش روی تخت بود،نگاه میکرد.به جلو خم شد ولب های درشت جونگ کوک رو بوسید.خیلی وقت بود که دلش میخواست طعم اون هارو بچشه و الان به خواستش رسیده بود.میخواست پسر بی هوش رو برای خودش تا همیشه نگه داره. جونگ کوک اروم چشم هاش رو باز کرد و با صورت تهیونگ در نزدیکیش رو به رو شد :دارم خواب میبینم یا مردم؟

تهیونگ ریزخندید و جونگ کوک محو خندش شد. اروم با خنده حرف زد: یعنی هرروز خواب منو میبینی؟

جونگ کوک با صورت گل انداخته از خجالت سرش رو به معنی اره تکون داد.تهیونگ عاشق همین کاراش شده بود.بوسه ارومی به پیشونی جونگ کوک زد: میخوام...تا همیشه ماله من باشی...میشه؟

جونگ کوک با لبخند حرفی رو که مدت ها درخواب میشنید،قبول کرد و لب هاشون بهم پیوند خورد....

#scenario | #vkook

@VKOOKWORLDD


Report Page