"Dream"

"Dream"

@BTS_Cuples

"Vmin scenario"

دشت بزرگی بود!...اونقدر بزرگ که حتی خودتم توش گم میشدی..رنگش؟سبزه سبز!..شکوفه های صورتی تموم دشت رو پر کرده بود..بوی لاله های قرمز مستت میکرد...اون دشت هیچ انتهایی نداشت.. از اون راه های بی پایانی که همه می خوان تا دست کسی که دوستش دارند رو بگیرن و اونجا باهاش قدم بزنن!

جلوتر که رفتم حاله ای به رنگ بنفش روی صخره سنگی طوسی رنگ شکل گرفت و بعد از اون دختر ظریف اندامی با لباس گشاد سفید انجا جا گرفت...پره های لباسش رو باد میرقصوند و رون های خوش تراش و زیباش رو در مقابل چشمام میذاشت..تارهای ابریشمی سیاهش بقدری بلند بود که قسمتی از صخره رو هم می پوشوند و امان از باد..امان از باد های خنکی که لای ان موها می رفت و عطر دل انگیزشون رو به گیرنده های بینیم میرسوند و من رو مست تر میکرد...

اون کی بود؟چطور یه دختر به اون زیبایی وجود داشت..

نزدیکش شدم تا بیشتر اون بت زیبا رو تماشا کنم..شاید فقط عروسکی بود که در تصورات و توهماتم بهش فکر میکردم..

-تو کی هستی؟ اسمت چیه؟

-من جیمینم!

وقتی لب باز کرد و حرف زد فهمیدم که اون دختر نبود!..درسته اون یه پسر بود..اما یه پسر دلربا!

-اوه تو ..تو خیلی زیبایی!..اوه خدای من تو..

دستش رو به سمتم دراز کرد انگار ادم نبود!..یه فرشته بود در کالبد یه ادم..شاید هم یه پری زیبا..هرچی بود قلبم رو در سینم به لرزش دراورد

ان دست رویایی رو گرفتم..چقدر نرم و با لطافت بود!

ازم پرسید

-تو کی هستی؟

فقط به لب های سرخش که مطمئنن بوی همان لاله ها و طعم توت فرنگی شیرینی میداد خیره شدم

-من تهیونگم!

با دست دیگش موهام رو نوازش کرد و سرش رو به سرم نزدیک کرد

-خوشحالم که با تو روبه رو شدم

لبش رو به سمت لبم اورد..کمی! فقط کمی مونده بود تا اون توت فرنگی خوشمزه رو بچشم اما...

چشمام رو باز کردم و به سقف اتاقم خیره شدم..هنوز اون لب ها رو جلوی چشمام تصور میکردم..خواب زیبایی بود ای کاش بیشتر میخوابیدم!




[ ┄✧ @BTS_Cuples ✧┄ ]

❌کپی بدون ذکر منبع ممنوع❌

Report Page