Dream

Dream



_"زین؟ میشه منو ببوسی؟" هری آروم زیر گوش همگروهیش گفت و گردنش رو لیس زد.

شعله ی زیر دل پسر مو مشکی روشن شد که سعی کرد نادیدش بگیره.

اونا توی ماشین بودن و داشتن از کلاب برمیگشتن.

هری مست کرده بود و الان خودش رو توی بغل زین رها کرده بود.

زین به اندازه ی کافی استرس داشت و هری داشت باعث میشد سردرگمی و ترس هم بهش اضافه بشه.

هری اونو توی کلاب بوسیده بود‌ و گفته بود عاشقشه.

از اون موقع تا الان قلب زین محکم به سینش میکوبید و گیج بود ، اون هری رو دوست داشت ، شاید حتی عاشقش بود، اما میخواست موقع دیگه ای بهش بگه ، انتظار نداشت هری اون کار رو بکنه، اون خوشحال بود ، البته نمیشه گفت کاملا .

امشب میتونست بهترین شب زندگیش بشه و همینطور بدترین. همه چیز به فردا بستگی داشت که هری وقتی هشیار بشه قراره چطور رفتار کنه. دست هاش میلرزید و حتی نمیدونست واقعا چی میخواد و باید چیکار کنه.

کاش اونم مست کرده بود تا الان هیچی حالیش نشه.

جدا از تمام اینا منجمنت گفته بود وقتی داشتن همو می‌بوسیدن یکی ازشون عکس گرفته و ممکنه این به شهرتشون آسیب بزنه. کسی دوست نداشت دوتا از اعضای بزرگترین بوی بند دنیا گی باشن!

اصلا مگه اونا گی بودن؟ حرفای هری واقعی بود؟

هر لحظه به استرسش افزوده میشد و باعث دل درد شدیدی شده بود.

خیسی روی گردنش احساس کرد که باعث شد از جا بپره.

_" منو ببوس زین. اگه منو نبوسی تا اخر عمرم باهات قهر میکنم." هری زمزمه وار گفت و گردن زین رو به سمت خودش کشید.

حالا کیوت تر از هروقت دیگه ای شده بود و میتونست زینو بکشه و قلبش رو آتیش بزنه.چطور میتونست اینقدر شیرین باشه؟

زین اروم لب هاش رو روی گونه ی صورتی و داغ پسر گذاشت و عمیق بوسیدش.

_" نوچ. اونجا نه، اینجا" پسر موفرفری انگشت اشارش رو روی لب هاش قنچه شدش گذاشت و چشم های خمارش رو بست.

+" تو الان مستی هری ، ممکنه فردا پشیمون بشی."

زین با غم توی صداش گفت و برخلاف میلش سرش رو برگردوند تا هری اشک جمع شده توی چشم هاش رو نبینه.

_" چند بار بگم کاملا مست نیستم زین؟من میخوام تو منو ببوسی." برای بار دوم لب هاش رو جلو داد و منتظر موند.

چطور میتونست اون موجود زیبا رو منتظر بزاره؟

دو طرف صورتش رو گرفت و بوسه ی کوتاه ولی عمیقی روی لب های براقش نشوند.

هری لبخند رضایت بخشی زد و چال های زیباش رو به رخ زین کشید.

و با حرف بعدیش قلب زین کاملا از حرکت ایستاد.

_" خوبه. وقتی رسیدیم خونه هم باید منو به فاک بدی زدی" پسرک بی خیال گفت و زین خوشحال بود که بین خودشون و راننده شیشه ای هست که نتونه صداشون رو بشنوه. ( میدونین ک کدوم ماشینا رو میگم؟😂نمیدونم اسمشون چیه)

بعد از چند ثانیه زین هنوز تو شوک بود .

هری تو بغلش تکون خورد و پاهاش رو دو طرف زین گذاشت و روی پاهاش نشست. و این باعث شد زین متعجب تر از قبل بشه.

امشب مثل یه رویا بود و زین احساس می‌کرد داره خواب میبینه و همه ی اینا فقط تصوراتشه.

هری دست هاش رو رو شونه ی زین گذاشت و کمی خودش رو جلوتر کشید.

_" منو بفاک بده زین، نمیتونم تا خونه صبر کنم!" انگشت های کشیدش رو تو شونه ی زین فرو کرد و شروع کرد به حرکت دادن باسنش رو دیک زین.

امشب قرار بود هری دیوونش کنه؟!

دست هاش رو دور کمر خوش تراش پسرش گذاشت و لب های از هم باز موندش رو بوسید.

چیزی ته قلبش اذیتش میکرد . ممکن بود هری فردا پشیمون بشه؟

_" اوووممم عاشقتم زین. عاشقتم" هری گفت و زبون زین رو مکید. و همین جمله کافی بود تا شک زین از بین بره و خودش رو رها کنه و بتونه با عشقش راحت عشق بازی کنه.

_" باهام عشق بازی کن زینی. جوری که انگار هیچ فردایی وجود نداره." هری با ناله گفت و در حالی که دستاش رو دور گردن زین انداخته بود محکم تر خودش رو به دیک تحریک شده ی زین مالید.

" رسیدیم آقای مالیک." راننده گفت و زین از جا پرید.

سعی کرد هری رو از خودش جدا کنه تا اتفاقی نیفته. ممکن بود حتی دم در خونش این موقع شب هم کسی باشه که ازشون عکس بگیره و فردا یه تیتر عالی برای خبر ها بود: هری استایلز و زین مالیک پس از بوسیدن هم در کلاب با هم به خانه ی مالیک رفتند و ....

از ماشین پیاده شد و سعی کرد بدون توجه به چیزی هری رو دنبال خودش بکشونه و درد دیکش رو نادیده بگیره.

_" ازم جدا نشو زینی! تو قرار بود باهام سکس کنی." هری گفت و لب هاش رو آویزون کرد.

+" امشب تا صبح باهات عشق بازی میکنم فرشته کوچولوی من." زین دم گوشش زمزمه کرد و قلب رنگین کمونیه هری لرزید.

به محض بسته شدن در پسر کوچیکتر رو به دیوار کوبید و دست هاش رو بالا ی سرش به هم قفل کرد.

به لب های قرمز هری حمله کرد و زبونش رو توی دهنش کشید.

هری خشن تر از خودش همراهیش میکرد و بوسشون درتی شده بود.

دستش رو رها کرد و موهای فرفریش رو از پشت کشید تا گردن سفیدش جلوی چشم هاش قرار بگیره.

_" میدونی چقدر منتظر این لحظه بودم؟" هری با ناله گفت و دست هاش رو دور گردن زین انداخت.

+"میدونی از وقتی که امشب دیدمت میخواستم اینو از تنت دربیارم سکسی بوی؟" زین در حالی که پیرهن هری رو توی تنش پاره میکرد گفت و گردنش رو گاز گرفت که باعث شد ناله ی هری بلند بشه.

_" اون پیرهن مورد علاقم بود زین!" هری با غم گفت و به موهای زین چنگ زد.

+" و بدنت مورد علاقه ی منه هزا" زین زمزمه کرد و دست هاش رو از زیر باکسر هری رد کرد و مشغول هندجاب دادن به پسرش شد.

هری بلند ناله کرد ک به شونه های زین که مشغول کبود کرد نیپلش بود چنگ زد. این لذت برای اولین سکسش زیادی بود. زین بعد از کبود کردن نیپل های پسر در حالی که با یه دستش بهش هندجاب میداد و با دست دیگش نیپل راستش رو میمالید پایین رفت و زیر نافش رو بوسید . چرا اینقدر نرم و خوشبو بود؟ هری از همه نظر فوق العاده به نظر میرسید.

بعد از بوسیدن کل شکمش و لذت بردن از ناله های هری زیپ شلوارش رو باز کرد و شلوار و باکسرش رو همزمان پایین کشید که باعث شد هری از برخورد سرما به ران هاش بلرزه.

بلند ناله کرد و برخورد بدنش با دیوارِ سرد و از اونور زینی که داشت دیوونش میکرد باعث شد بلند تر از هر وقت دیگه ای ناله کنه.

زین رون هاش رو بوسید و کبود کرد و دستش رو چند بار دیگه رو دیک تحریک شده ی پسر چشم سبز بالا پایین کرد و از بالا تا پایین دیکش رو بوسید. ( استغفر الله😓📿)

_"بکنش توی دهنت زین! عاح! لعنت بهت." هری ناله کرد و موهای زین رو کشید تا براش بخوره.

زین آروم دیک هری رو وارد دهنش کرد و کم کم سرعتش رو بیشتر کرد. پاهای هری رو رو شونه هاش گذاشت و از پشت باسن تپل هری رو تو دست هاش چلوند.

صدای هری بلند تر از قبل شده بود و داشت به اوجش میرسید.

_" زین. عاههه ، دارم میام." هری گفت و حسی که زیر دلش جمع شده بود خالی شد.

زین دیکش رو از دهنش بیرون کشید و کامش رو قورت داد.

+" نمیدونستم اینقدر خوشمزه ای بیبی دال!" دوباره شکمش رو بوسید و در حالی که هریه بیحال رو در آغوش میکشید به سمت اتاقش حرکت کرد.

دیکش درد میکرد و هری داشت به خواب میرفت.

آروم اونو روی تخت گذاشت و لب هاش رو بوسید. امیدوار بود فردا با قیافه ناراحت پسر مورد علاقش مواجه نشه.

خواست بره که دست های هری دور گردنش حلقه شد و باعث شد روی پسر بیفته.

_"زینی! هنوز بفاکم ندادی." هری با بیحالی گفت و لب های مردش رو به دندون کشید.

قلب زین لرزید و روی پسر خیمه زد.

+"میخوای بفاکت بدم؟" با نیشخند گفت و به پهلوهای هری چنگ زد.

_"خیلی محکم به فاکم بده." هری خندید و لب هاش رو گاز گرفت.

چشم هاش خمار بود و بعد ار ارضا شدنش حس میکرد تمام انرژی بدنش از دست رفته.اما باید به فکر زین هم میبود. خودش اینو خواست.

با عجله شلوار زین رو در آورد و دستش رو دور دیکش حلقه کرد. در حالی که زیر زین تکون میخورد و لب هاش رو میبوسید با انگشت شستش پریکام دیکش رو پخش کرد و بهش هندجاب داد.

+"عاه لعنت بهت هری!" زین ازش جدا شد و بین پاهاش نشست .

پاهای کشیدش رو از هم باز کرد و قسمت داخلی رانش رو بوسید. 

هری ناله کرد و به موهاش چنگ زد و بیشتر میخواست.

زین باسن سفیدش رو فشار داد و از هم باز کرد.

با دیدن رینگ هری ناله کردو بیشتر تحریک شد.

مشغول ریمینگ کردنش شد.

هری بلند داد زد و پاهاش رو دور سر زین حلقه کرد و بیشتر به خودش فشار داد.

_" خودتو میخوام زین." هری گفت و موهای زین رو کشید تا ازش جدا بشه .

+" رو شکمت بخواب بیبی " زین گفت و سعی کرد هری رو برگردونه

_"نه. میخوام صورتت رو ببینم وقتی داری توم تکون میخوری." هری بی پروا گفت و باعث شد چیزی تو دل زین تکون بخوره.

یکی از پاهای هری رو روی شونش گذاشت و مچ پاش رو بوسید.

آروم سر دیکش رو وارد رینگش کرد و برای اینکه حواس پسرش رو پرت کنه نیپل هاش رو مالید و مشغول کبود کردن گردنش شد.

تمام دیکش رو داخلش هل داد و نفس هری گرفت.

فکر نمیکرد اینقدر درد داشته باشه. داد زد و محکم پشت زین رو چنگ زد و مطمئن بود خون اومده.

+"درد داری؟ میخوای تمومش کنم؟؟" زین نگران گفت و به عروسک زیبای زیرش نگاه کرد.

_"نه... فقط حرکت کن." هری با ناله گفت و صورتش رو جمع کرد.

زین آروم شروع به تکون دادن کمرش کرد و دست های هری رو گرفت و به تخت چسبوند تا با لذت بیشتری بتونه تماشاش کنه.

مثل یه خواب بود.

صورت و بدنش خیس و براق بود و موهای فرش به صورت و گردنش چسبیده بود. لب هاش از هم باز بود و اخم کوچیکی صورتش رو نقاشی کرده بود.

اون داشت می‌درخشید.

+"عاشقتم هری. حاضرم برات بمیرم!" زین بلند گفت و وقتی هری دوباره داد زد فهمید پروستاتش رو پیدا کرده.

یه دستش رو دور گردن پسر کوچیکتر گذاشت و با دست دیگش به پهلوش چنگ زد و به بدنش نگاه کرد. کل پوست سفیدش کبود بود.

دردی زیر دلش پیچید و فهمید داره به اوج میرسه.

_"لعنت بهت لیتل انجل! شبیه فرشته هایی اما مثل جهنم داغی و داری منو میسوزونی." زین داد زد و به لب های تب دار هری حمله کردو بهش هندجاب داد.

سفیدی چشم های هری سبز چشم هاشو بلعید و بین شکم هاشون اومد.

با تنگ شدن سوراخ هری دورش داد زد و خودش رو تو سوراخش خالی کرد.

بی حال روی هری افتاد و هردوشون نفس نفس میزدن.

بعد یک دقیقه آروم خودش رو از هری بیرون کشید و و کنارش دراز کشید.

امشب عجیب ترین و بهترین شب تمام عمرش بود .

به هری نگاه کرد و بعد از تمیز کردن شکمش پتو رو روی جفتشون کشید و پسر رو تو آغوش گرفت.

اون قطعا قرار بود تبدیل به تمام زندگیه زین بشه و قلب اون رو مال خودش کنه.

نفس های هری آروم بود و به خواب عمیقی رفته بود.

چشم های بستش رو بوسید و با لبخند بهش نگاه کرد: " عاشقتم زندگیه زین. هیچوقت ترکت نمیکنم." اروم گفت و امیدوار بود فردا همه چی خوب پیش بره.

هرچند با کبودی های رو بدنشون قطعا قرار بود یه تیتر دیگه به خبر ها اضافه بشه.

ولی تا وقتی هری کنارش بود مگه چیز دیگه ای هم‌ مهم بود؟

پسرش رو محکم بغل کرد و سعی کرد فقط به این فکر کنه که قراره فردا هری هم بهش بگه که هنوز دوسش داره و پشیمون نشه.

+" شبخیر عشقم." دم گوش پسر گفت و چشم هاش رو بست ...


ادامه داره...


Report Page