Dream

Dream

@bts_land🕸

امروز از اول صبح عجیب شروع شد 

خواب دیشب فرق میکرد

یعنی خیلی خیلی فرق میکرد

تصویر ها جداگونه بودن

انگار یک قطعه نمایش داده میشد و میرفت سراغ قطعه ی بعد

٭٭٭٭٭٭٭٭ 

همراه با اون پسری که توی حواب اولم بود و اسمش رو تهیو

شنیده بودم

قدم میزدم

هر از گاهی دستامون از کنار هم میگذشت

با حس گرمی دستی سمت برگشتم 

داشت با لبخند نگاهم میکرد

نمیدونم چرا!!با لبخند هاش آرامش میگرفتم

تصویر بعد...

توی بازاچه ی شهر بود

در حالی که کنار دست فروش های کنار خیابون ایستاده بودیم

و به انتخاب خودش دوتا حلقه خرید

پرسید:تو چیزی نمیخوای؟؟؟

تصویر بعدی....

هردو روی چمن های کنار رودخانه پراز کشیده بودیم

صدای آب رودخانه آرامش بخش بود...

روشو سمت من برگردوند و

پرسید:-جانگ..چیزی به اسم عشق وجود داره؟؟؟؟

به سمش برگشتم و سوالی بهش زل زدم

بژای اولین بار حس کردم میتونم حرف بزنم

دهنم رو باز کردم و نا خداگاه گفتم:+

آره...

-تو بهش اعتقاد داری؟؟؟

+آره

-جانگ...

کم کم سرش نزدیک و نزدیک تر شد

سعی کردم تکون بخورم ولی نمیتونستم

نا خداگاه چشمام بسته شد

هرچی سعی کردم بازشون کنم نتونستم

تمام تلاش های من زمانی تموم شد

که...


داغی رو روی لباس حس کردم و...

و بعدش تنها چیزی که دیدم سقف سفید اتاقم بود..

٭٭٭٭٭٭٭٭

بعد از خواب دیشب استرسی وجودمو پر کرد...

معنی این خواب ها چیه؟؟؟؟

اینبار سر کلاس زبان کره ای کمی حواسمو جمع کردم

این یک تفریح برای کلاس بود

بعد از درس دادن ، همیشه با اصرار بچه ها

معلم داستانی رو براشون تعریف میکرد

که در این بین بیشترش از اون افسانه ی قدیمی بود

اینبار تصمیم گرفته بودم که گوش بدم...

 انگار این دفعه چیز جدیدی برای گفتن داشت...

معلم:شایعه های زیادی وجود دارن،که از این بین یکشون اثبات شده...

همهمه ای در کلاس ایجاد شد

نگاهمو بالا اوردم و به معلم دوختم

معلم:یک حلقه...

گوش هام تیز شد...یک حلقه؟؟؟؟چجور حلقه ای؟

هرکودوم از بچه ها یک چیز میپرسیدن

معلم :ساکت باشید تا ادامه رو تعریف کنم

نا خداگاه روی صندلی صاف نشستم.

معلم:یک حلقه از جنس یشم

که فقط یک دونه از اون وجود داره

و میشه حدس زد که مال یکی از اونهاهست...


یکی از دختر های کلاس پرسید:خوب اون یکی حلقه چیشده؟؟؟

معلم:معلومه که متعلق به جفتش هست

ولی هیچکس خبر نداره که حلقه ی دوم کجاست...

نا خداگاه پرسیدم:

:عکسی از اون حلقه دارید؟؟؟؟؟؟

...


٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

نا خداگاه پرسیدم :

عکسی از اون حلقه دارید؟؟؟؟

معلم:اوه، برام عجیبه که جئون جانگ کوک امروز به این افسانه علاقه نشون داده

با نگاهم متنظر جواب سوالم بودم

معلم:فکر کنم بتونم توی یک کتاب برات پیداش کنم،زنگ که خورد بیا دفتر معلم ها تا بهت نشون بدم

+ممنونم ،،،،حتما میام

نمیدونستم چرا، ولی به طور عجیبی داشتم به این افسانه ی قدیمی علاقه نشون میدادم...

زنگ که خورد رفتم پیش معلم:از توی کیفش یک کتاب در اورد

و ورق زد

روی صفحه ای مکث کرد و بعدش

کتاب رو سمت من گرفت

تشکر کردم

عکس کتاب رو نگاه کردم:یک حلقه ی یشم نارنجی رنگ بود.

یکدفعه زمانی که داخل خوابم با اون پسر توی بازارچه توقف کردیم و اون اونجا

دوتا حلقه خرید

یک حلقه ی یشم سبز رنگ و دیگری

.

.

.

یشم نارنجی رنگ

درست مثل حلقه ای که داخل کتاب کشیده شده...


Report Page