"Distance"

"Distance"

#MoOni

روب روی اینه ی دسشویی ایستاد. صورت بی روحش این رو بهش می فهموند که همه ی شیرینی های زندگیش از بین رفته و حالا سختی های زیادی منتظرشن.

ب چشمهاش نگاه کرد،چرا دیگه هیچ احساسی توشون دیده نمی دید؟

ی روز اون چشم ها براق تر از ستاره ها بودن و حالا فقط ی رنگ ساده ان.

نفس عمیقی کشیدپ از دسشویی بیرون اومد و ب سمت کمد لباس هاش رفت. پیرهن خاکستری رنگ و شلوار لی پوشیدو گوشی و هندزفری رو رو از روی تخت برداشت. ب سمت در رفت اما بعد از دو قدم پاهاش ب زمین جفت و نگاهش روی دامن ها و لباس های صورتی رنگ قفل شد . 

اون ک دیگه اونا رو نمی پوشید پس ب چ دردش میخوردن.

تمام لباس هایی ک نیاز نداشت ک ینی تمام لباس های رنگ روشنش رو توی کیسه گذاشت و بعد از بیرون اومدن از خونه توی سطل زباله انداخت.

اولین اهنگ رو توی گوشیش پلی کرد . لعنتی چطور بعد از این همه اتفاق هنوز هم صداش بهش ارامش میداد؟

قدم می زد و حتی نمیدونست مقصد کجاست. به پرتگاه زیر پاش نگاه کردو سرش رو بالا اورد راه همیگشی ک ب این پرتگاه ختم میشد کم کم داشت خسته اش میکرد.

درست همینجا بود ک از دستش داد همینجا از همین پرتگاه مردش ترکش کرد. اون رفت از زندگیش از کنارش ولی نه از قلب و ذهنش.

همونجا روی زمین نشست و به اشک هاش اجازه ی باریدن داد


 _درست همینجا بهم گفتی دوسم داری درست همینجا تنهام گذاشتی 

باید با خاطراتت چیکار کنم؟


همونطور ک گریه میکرد با غمی هولناک زجه میزد .


+مگه بهت نگفته بودم بعد از رفتنم گریه نکن؟


ب مرد روبروش نگاه کرد. این ی شوخی بود مگه نه این مرد جین اون نبود بود؟

از کی تاحالا سیاه میپوشید؟از کی تاحالا انقدر سرد شده بود؟


+چقدر لاغر شدی. مگه نگفتم نباید بشکنی؟


چهار ماه دقیقا چهار ماه رفته بودو ا/ت هم دوماه رو هیچی نخورده بود 


_ولی من شکستم ببین چقدر برات بی ارزش شدم

+اگه بی ارزش بودی ک الان اینجا نبودم 


ا/ت سعی کرد با پشت دست اشک هایی ک صورتش رو خیس خیس میکردن بگیرع.


+چرا لباس هاتو دور ریختی؟مگه یادت نبود من‌عاشق رنگ صورتی ام؟

_دلیلی برای نگه داشتنشون نداشتم 

لبخند بی جونی روی صورت جین نقش بست . جین ک ب غذا برای زنده موندن نیاز نداشت ک اگه نخوره لاغر بشه ولی ب سادگی می شد فهمید چقدر شکسته شده 


+دنیای منو تو باهم فرق میکنه . تو ی انسانی ولی من چی؟ من ی هیولام


ا/ت خیره ب شونه های پهن جین به این فکر میکرد ک چقدر دلش برای ب اغوش کشیده شدن تنگ شده


_تو ی هیولا نیستی حق نداری به خودت بگی هیولا . تو فقط ی خوناشامی و نیاز ب خون داری همین

+بس کن ا/ت به اون شب ک گازت گرفتم فکر کن معلوم نیس ک کی دوبااره اون کارو تکرار کنم.


اون شب رو یادش بود وقتی دستش برید و جین بخاطر اتش ب خون اون رو گاز گرفته بود


_ک اعتراض نکردم کردم؟من حتی حاضرم تو از من تغذیه کنی

+تو اینو میخوای؟ میخوای ب معشوقم خیانت کنم؟

_اگه این باعث بشه پیشم بمونی اره


جین فهمید ک چقدر دخترکش دلتنگشه که اینطور همه چیز رو بی چون و چرا میپذیره. پس سعی کرد اونم خودخواه نباشه و بزاره همه چیز طبق مراد پیش بره .

لبخند عمیقی زدو ا/ت رو براید استایل بغل کرد.


+پس منتظر چی هستی؟ بیا بریم لباسای صورتی بخریم........


Report Page