dg
nevisandeگوشه ای ماشین رو پارک کرد و سر و وضعشو مرتب کرد . لپمو گرفت و محكم كشید جیغم در اومد :
-چیکار میکنی !
-ساکتی اخه ..
و همونطور که از ماشین پیاده میشد ادامه داد :
-بپر پایین یکم خوراکی بگیریم .
پشت سرش به راه افتادم:
-هیراد من با تو جایی نمیام شبم نمی مونم !
خم شد و از بالاي چشم نگاهم كرد :
-هانا چندبار بگم ؟ تو تهش مجبوری حرف منو گوش بدی ! پس بيا پايين !كيفتم بردار پول لازمم ميشه .
يعني جنتلمن که میگفتن این بود ! کیفم برداشتم و دنبالش به راه افتادم . یعنی طوری سبد رو پر می کرد انگار یه سال قراره اونجا بمونیم ! با حرص دنبالش راه افتاده بودم و اون می گفت:
-رفیقم خیلی وقته نرفته ویلا ، میگم شاید کم و کسری زیاد باشه !
سری تکون دادم و نفسمو بیرون دادم :
-راحت باش !
چشمکی زد :
-راحتم ...
دوباره از کارت بیچاره ام پول کشیدم و بعد هیراد همه وسایل رو تا ماشین حمل کرد.
سوار که شدیم گفتم :
-تو چطور با بچه پولدارا می پری ؟ اخه تورو چه به ویلا ؟
استارت زد :
-می بینی که شوفر بچه پولدارا میشم بعدش فاز رفافت می گیریم ادم به رفیقش نه نمیگه ، هوم ؟
و چشمک نا محسوسی زد . دستم مشت شد :
-با اونام خوابیدی ؟
#p27