Df

Df

Df

ریشه‌یابی موج اسلامگرایی و انقلاب ایران بخش اول نویسنده:شایان اویسی در هر دوره‌ای از تاریخ موجی حول محور یک ایدئولوژی در میان ملت‌ها ایجاد می‌شود و جمعی از ملت‌ها آن ایدئولوژی را به عنوان راه حل خود جهت رهایی از چالش‌های سیاسی و اقتصادی که با آن درگیر هستند اتخاذ می‌کنند. یکی ازین موج‌ها که در خاورمیانه قرن بیستم روی داد؛ موج اسلامگرایی بود که به هیچ رو مختص ایران نبود و از ایران هم شروع نشد. موجی که بنا به نظر نویسنده نه ثمره دستگاه آموزش و پرورش حکومت‌های منطقه بود و نه جریان‌های مذهبی سنتی و مردم هوادارش، آن را به وجود آوردند و نه ربطی به سرعت مدرن سازی کشورهای خاورمیانه و بسته بودن فضای سیاسی کشورهای خاورمیانه و خصوصا ایران داشت! در گام اول باید بررسی کرد ریشه تولد این موج سیاسی چه تحولی بوده‌است؟ چرا مردم خاورمیانه از ایدئولوژی‌ها و جریان‌های سیاسی غربگرا دوری جستند؟ «بیداری[اسلامی] پس از آن آغاز شد که مصر، سوریه و اردن در ۱۹۶۷ در جنگ با اسرائیل به سختی شکست خوردند در نتیجه راه برای ورشکستگی ناسیونالیسم سوسیالیسم عرب که از دهه ۱۹۵۰ به بعد به جریان حاکم روشنفکری در خاورمیانه تبدیل گشته‌بود، باز شد. این شکست هنگامی به وقوع پیوست که یک سال از اعدام سید قطب می‌گذشت؛ نوشته‌های او و شهادتش نیز نقش مهمی در شکوفایی جنبش اسلامی ایفا کرد» (اسامه بن لادن/پیتر ال برگن/ص۴۳) از اواخر دهه شصت میلادی این موج کشورهای خاورمیانه را فراگرفت. اما براستی چه علل دیگری غیر از شکست اعراب در جنگ با اسرائیل و اعدام سید قطب باعث شد ملل خاورمیانه ناگهان رو به‌سوی اسلامگرایی بیاورد؟ چگونه اسلامگراها مجال رقابت با غرب و تفکرات غربی‌ را پیدا کرده؟ چگونه طبقه نخبه جوامع خاورمیانه ناگهان رو به اسلامگرایی آوردند؟ باید دانست غرب ستیزی از غرب آغاز شد و این جریان نیز از دانشگاه و فضای روشنفکری از غرب به خاورمیانه وارد شد! غرب و تفکرات غربی در آن برهه از تاریخ بابت فجایعی که دو جنگ جهانی و سپس جنگ سرد به بار آورد شدیدا مورد نقد و نکوهش در خود غرب بود. موجی از جریان‌های دین‌گرا و نکوهنده غرب مدرن در خود غرب ظهور کردند. نمونه بارز آن در فلسفه، اتین ژیلسون و چارلز کاپلستون بودند که در فضای فلسفی ایران نام‌های آشنایی هستند. غرب به نوعی از مدرنیسم بابت جنایات ایدئولوژی‌هایی اعم از فاشیسم و نازیسم و کمونیسم و حمله اتمی آمریکای لیبرال در قرن بیستم از خود شرمسار بود. مطلب زیر علت این شرمساری بشر را به خوبی آشکار می‌کند «اگرچه در ابتدا حزب نازی و نظامیان ژاپنی مبتکر جنگ تمام عیار بودند، اما جوامع دمکراتیک نیز هنگامی که در مقابل عمل انجام شده قرار می‌گرفتند، به این نتیجه گمراه کننده می‌رسیدند که هدف وسیله را توجیه می‌کند. کشته‌شدن صدها هزار شهروند بی‌گناه در بمباران‌های هوایی شهر درسدن و در بمباران اتمی هیروشیما شواهد بی‌چون و چرای فساد اخلاقی است که تکنولوژی مرگبار بر وسعت و ابعاد آن می‌افزود» (خارج از کنترل/برژینسکی/ص۲۴) در ادامه نیز آماری وحشتناک از ابعاد جنایات غرب چه لیبرال چه کمونیسم و نازیسم طی پاکسازی‌های سیاسی و جنگ‌های داخلی و جهانی ارائه می‌کند «تلاش برای برپا کردن کمونیسم در قرن بیستم که به شکست انجامید، نزدیک به ۶۰ میلیون انسان را به کام مرگ کشاند و کمونیسم را پر هزینه‌ترین شکست انسان در تمام تاریخ مبدل کرد... در یک جمع‌بندی، مجموع کشتارهای عامدانه در طول قرن بیستم بدون ذکر ارقام مربوط به جنگ‌های واقعی، بلکه با توجه به جنگ سرد ناشی از اختلاف‌های عقیدتی به رقمی بالاتر از ۸۰ میلیون نفر می‌رسد. بنابراین در طول قرن بیستم متجاوز از ۱۶۷ میلیون انسان_و حتی به احتمال خیلی زیاد بیش از ۱۷۵ میلیون نفر_اگاهانه و به دلایل سیاسی از صحنه روزگار محو شدند » (خارج از کنترل/برژینسکی/ص۳۲) نویسنده در ادامه نیز به خوبی ابعاد فرهنگی این فجایع را شرح می‌دهد «از نظر فرهنگی، هم نازیسم و هم کمونیسم الگوی جدیدی از بربریت و حتی پست‌تر از آن بودند. در هر دو، انقلاب‌های توتالیتاریسم خسارات جبران‌ناپذیر و غیرقابل تصوری را به میراث فرهنگی بشری وارد آوردند. » (همان/ص۳۳) خلاصه آنکه بابت همین تجربیات تاسف‌بار قرن بیستمی، موج غرب ستیزی به نوعی از خود غرب و با بررسی آمارها و فجایع نیمه اول قرن بیست آغاز شد و همین بستری برای رشد اسلامگرایی در خاورمیانه گردید و این موج که از غرب آغاز شد شامل نقد سیاست تا فرهنگ و اقتصاد غرب و نادیده‌گرفتن دستاوردهایش گردید. این را از مطالبی که غربی‌ها در قبال نوسازی و مدرن سازی ایران توسط پهلوی‌ها می‌نوشتند می‌توان به خوبی فهمید

Report Page